پارک انیمه

نسخه‌ی کامل: بیوگرافی شخصیت های برجسته
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
سلاممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
توی این تاپیک بیوگرافی افراد برجسته و موفق گذاشته میشه.این افراد می‌تونن ورزشکار،تاجر،نماینده ی سیاسی،پزشک،مهندس،رهبران جهان و...... باشن.(به جز هنرمندان)
با تشکرمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

توجه:این تاپیک مخصوص آدمای بامرامهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
ماهاتماگاندی:

مهانداس کارامچاند گاندی رهبر سیاسی و معنوی هندی‌ها بود که ملت هند را در راه آزادی از استعمار امپراتوری بریتانیا رهبری کرد. او در طول زندگیش استفاده از هر نوع ترور و خشونت برای رسیدن به مقاصد را رد می‌کرد. فلسفهٔ بی‌خشونتی گاندی که خود نام ساتیاگراها (در سانسکریت به معنای تلاش و کوشش برای رسیدن به حقیقت؛ تحت‌اللفظی: محکم گرفتن حقیقت) روی بسیاری از جنبش‌های مقاومت بدون خشونت در سراسر جهان و تا امروز تأثیر گذارده‌است.

ماهاتما گاندی یک رهبر برجسته‌ی سیاسی در هند بود که برای استقلال هند مبارزه کرد. او اصول غیر خشونت‌آمیز و نافرمانی‌های صلح‌آمیز را استفاده می کرد. او در سال 1948 توسط یک متعصب کشته شد. در هند، لقب "پدر ملت" به وی داده شده است.

زمانی که ناامید می شوم به یاد می‌آورم که در تمام طول تاریخ، روش های راستی و عشق پیروز بوده‌اند. افراد قدرتمند و قاتلی بوده‌اند و ممکن بود برای زمانی شکست‌ناپذیر به نظر برسند، اما در انتها همیشه شکست‌ خورده‌اند. همیشه به این فکر کنید.

تولد و سال های اولیه

ماهاتما گاندی در سال 1869 در پوربندر هند متولد شد. ماهاتما جزء جامعه‌ی پیشه‌وران بود. مادر او زنی بی‌سواد بود اما اخلاص و عقاید پاکش اثری قوی روی ماهاتما داشت. در جوانی او یک دانش‌آموز خوب بود اما این جوان خجالتی هیچ نشانی از رهبریت نداشت. با مرگ پدرش، ماهاتما به انگلستان سفر کرد تا در زمینه‌ی قانون مدرک کسب کند. او با جامعه‌ی گیاه‌خواران آشنا شد و از او درخواست کردند تا کتاب هندو باگاواد گیتا را برایشان ترجمه کند. این کتاب ادبیات حماسی، حسی از افتخار به نوشته های هندی که گیتا همانند مروارید آن بود را در گاندی ایجاد کرد.

در حدود این زمان، او همچنین کتاب مقدس انجیل را نیز مطالعه کرد و آموزه های عیسی مسیح در وی اثرات ژرفی گذاشت، خصوصاً تاکید بر فروتنی و بخشش . او در سراسر عمرش طرفدار انجیل و باگاواد گیتا بود، اگرچه نسبت به جنبه هایی از هر دو این مذاهب دیدی انتقادی داشت.

گاندی پس تکمیل مطالعاتش در زمینه‌ی حقوق به هند بازگشت و به زودی برای تمرین قانون به آفریقای جنوبی فرستاده شد. در آفریقا او از تبعیض نژادی و بی‌عدالتی‌هایی که اغلب هندیان تجربه می‌کردند ناراحت بود. آفریقای جنوبی اولین تجربه‌ی گاندی برای اعتصاب و مخالفت‌های مدنی بود. او نام این قیام غیر خشونت‌آمیز را ساتیاگراها گذاشت. علیرقم زندانی شدن برای مدتی کم، او همچنان از انگلیسیان تحت شرایط خاصی حمایت می‌کرد. به دلیل تلاش‌هایش در طول جنگ بور و شورش زولو، انگلیسی‌ها به او یک نشان افتخار دادند.

پس از 21 سال در آفریقای جنوبی، گاندی در سال 1915 به هند بازگشت. او رهبر مبارزات جنبش ملی هند برای حکومت داخلی یا سواراج را بر عهده گرفت.

گاندی با موفقیت کار تحریک برای چند قیام‌ غیر خشونت‌آمیز را انجام داد. این شامل اعتصاب های ملی یک یا دو روزه نیز بود. انگلیس‌ها سعی کردند تا این اعتراضات را سرکوب کنند اما طبیعت غیر خشونت‌آمیز قیام‌ها و اعتصابات، مخالفت با آن را دشوار می‌کرد.

گاندی همچنین پیروانش را تشویق می‌کرد تا انضباط درونی را نیز تمرین کنند تا برای استقلال آماده شوند. گاندی می‌گفت هندیان باید ثابت کنند که شایستگی استقلال را دارند. این عقیده بر خلاف رهبرانی مانند آوربیندو بود که می‌گفتند استقلال هند درباره‌ی داشتن یک حکومت بهتر یا بدتر نیست بلکه این حق هند است که دولتی مستقل داشته باشد.

در طول جنبش استقلال خواهانه ی هند گاندی با افراد دیگری مانند سوبهاس چاندرا نیز درگیر شد، فردی که طرفدار مبارزه مستقیم برای سرنگونی انگلیس‌ها بود.

گاندی اگر در طول اعتراضات متوجه خشونت یا هرگونه شورش می‌شد، بلافاصله اعتصاب را لغو می‌کرد.

در سال 1930 ،برای مخالفت با قوانین نمک، گاندی یک راهپیمایی مشهور به سمت دریا را هدایت کرد. آن‌ها در دریا نمک خود را ساختند که تخلف از قوانین انگلیس بود. صدها نفر دستگیر شدند و زندان‌های هند پر از افرادی بود که طرفدار استقلال هند بودند.

زمانی که اعتراضات به اوج خود رسید تظاهرکنندگان هندی بعضی از شهروندان انگلیسی را کشتند، در نتیجه گاندی جنبش استقلال‌طلبانه را لغو کرده و گفت که هند هنوز آماده نیست. این کار قلب بسیاری از طرفداران این جنبش‌ها در هند را شکست. این کار باعث شد تا تندروهایی مانند باگات سینک که در بنگال بسیار قوی بودند رهبری مبارزات را به دست‌گیرند.

پس از جنگ، انگلیس پذیرفت تا به هند استقلال بدهد. اگرچه با پشتیبانی مسلمانان به رهبری جیناه، انگلیس تصمیم گرفت هند را به دو بخش تقسیم کند _ هند و پاکستان. گاندی با این تقسیم مخالف بود. او تلاش بسیاری کرد تا نشان دهد که مسلمانان و هندیان می‌توانند در کنار هم با صلح زندگی کنند. در نمازها، نمازگزاران مسلمان در کنار هندیان و مسیحیان می‌ایستادند. با این حال، گاندی با این تقسیمات موافقت کرد و روز استقلال را در سوگواری از این تقسیمات به عبادت پرداخت. با این حال، تلاش‌ها و روزه های گاندی برای جلوگیری از موج خشونت‌های فرقه‌ای و کشتارهای پس از تقسیم بی‌فایده بود.

جدا از سیاست های استقلال هند، گاندی شدیداً منتقد سیستم طبقه‌ای منفصل هند بود. به طور خاص، او در سخنرانی‌هایش برای حمایت از طبقه "نجس ها" سخن می‌گفت که توسط جامعه بسیار پست تلقی می شدند. او کارهای بسیاری انجام داد تا این لقب "نجس" آنها را از بین ببرد. اگرچه این تلاش ها با مقاومت زیادی مواجه بودند اما کمک زیادی به تغییر تعصبات قدیمی انجام دادند.

قتل گاندی

در سن 78 سالگی، گاندی روزه دیگری را شروع کرد تا از کشتارهای قبیله‌ای جلوگیری کند. بعد از 5 روز رهبران برای اتمام کشتارها به توافق رسیدند، اما ده روز بعد گاندی بر اثر شلیک گلوله توسط یک براهمین هندی که مخالف پشتیبانی از مسلمانان و طبقه‌ی نجس ها از سمت گاندی بود کشته شد.

گاندی و مذهب

گاندی همواره جویای حقیقت بود.
در گرایش به آرامش، روح مسیر را در یک نور روشن تر می‌یابد و چیزی که گریزان و فریبنده است، خود را به صورتی کاملاً شفاف نشان می دهد. زندگی ما جستجویی طولانی و دشوار به دنبال حقیقت است.

گاندی گفته است هدف اصلی او در زندگی، داشتن بصیرت الهی است. او به دنبال عبادت خدا و ارتقای درک مذهبی خود بود. او از مذاهب متفاوتی الهام گرفت - برهمابودا، اسلام، مسیحیت، هندوئیسم، بودیسم و همه‌ی آن‌ها را در فلسفه‌ی خود به کار گرفت.

مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
با اجازه بامرام ها برید کنار من اومدم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

ولادیمیر پوتین در ۷ اکتبر ۱۹۵۲ در لنینگراد (سن پترزبورگ کنونی) متولد شد. در سال ۱۹۷۵ پوتین در رشته حقوق از دانشگاه لنینگراد فارغ‌التحصیل شد او چند سال بعد مدرک دکترای خود در رشته اقتصاد را دریافت کرد.
پس از فارغ‌التحصیلی پوتین از سوی کا.گ.ب به همکاری دعوت شد و از سال 1985 تا سال 1990 از سوی سازمان اطلاعات روسیه در آلمان به کار مشغول شد.
در سال 1990 پوتین به مقام مشاور رییس دانشگاه دولتی لنینگراد در امورخارجه برگزیده شد. او سپس در سمت مشاور رییس شورای شهر لنینگراد به انجام وظیفه پرداخت. در ژوئن 1991 او به ریاست کمیته روابط بین‌الملل شورای شهر سن پترزبورگ برگزیده شد. لنینگراد پس از فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی به سن پترزبورگ تغییر نام داد. در سال 1994 پوتین با حفظ سمت، مقام معاونت شهردار سن پترزبورگ را نیز عهده دار شد.

در اوت 1996 نیز پوتین به سمت معاون دایره اداری ریاست جمهوری روسیه منصوب شد، در مارس 1997 نیز سمت معاونت اجرایی دفتر ریاست جمهوری روسیه و ریاست دایره مرکزی تحقیقات و نظارت دولت را به عهده گرفت. در ماه مه 1998 با ارتقای سمت در مقام معاون اول دایره اداری ریاست جمهوری منصوب شد.

در ژوئیه 1997 پوتین سمت مدیریت سرویس امنیت فدرال روسیه را عهدار شد، چندی بعد او با حفظ سمت، مقام دبیرکل شورای امنیت ملی روسیه را نیز به عهده گرفت.
سرانجام در اوت 1999 پوتین به نخست وزیری روسیه رسید.

در 31 دسامبر 1999 نیز ولادیمیر پوتین پس از استعفای بوریس یلتسین، به عنوان رییس جمهوری موقت روسیه برگزیده شد. در مارس 2000 او به ریاست جمهوری روسیه انتخاب شد. در مارس 2004 نیز پوتین برای بار دوم به کرملین راه یافت. 
ولادیمیر پوتین در دوره ریاست جمهوری خود از نفوذ سرمایه‌داران در امور سیاسی کاست و قدرت حکومت مرکزی را در سراسر روسیه بسط داد. پوتین برخلاف سلف خود بوریس یلتسین از سیاست‌های یکجانبه نگرانه ایالت متحده آمریکا در جهان حمایت نمی‌کند و از مخالفان استقرار سپر موشکی آمریکا در دو کشور لهستان و جمهوری چک است.

در زمان پوتین وقایع گروگانگیری در تئاتر مسکو و مدرسه‌ای در شهر بسلان با مداخله نیرو‌های امنیتی روسیه پایان یافتند.

پوتین به خوبی به زبان‌های آلمانی و انگلیسی صحبت می‌کند. او با لودمیلا پوتینا ازدواج کرده که ثمره این ازدواج دو دختر به نام‌های ماریا و کاترینا است.

وی در انتخابات ریاست جمهوری روسیه که در مارس سال 2012 برگزار شد با شمارش 98 و نیم درصد آرای ماخوذه 64 و 50 دهم درصد ارا را کسب کرد و به ریاست جمهوری این کشور رسید.
آدولف هیتلر (به آلمانی: Adolf Hitler) (زاده‌ ۲۰ آوریل ۱۸۸۹ – درگذشته‌ ۳۰ آوریل ۱۹۴۵) رهبر کاریزماتیک حزب ملی سوسیالیست کارگران آلمان (حزب نازی) بود. او بین سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ صدر اعظم آلمان و از ۱۹۳۴ به بعد، هم‌زمان در مقام پیشوای رایش آلمان بزرگ نیز حکومت کرد. وی در یک خانواده‌ی آلمانی زبان در اتریش متولد شد.

هیتلر به عنوان یک کهنه‌سرباز نشان‌دار جنگ جهانی اول در سال ۱۹۲۰ به حزب نازی پیوست و در سال ۱۹۲۱ به ریاست آن رسید. او در سال ۱۹۲۳ به خاطر شرکت در کودتایی نافرجام معروف به «کودتای آب‌جوفروشی مونیخ» به تحمل ۵ سال زندان محکوم شد و در همین دوران کتاب نبرد من را نوشت. او پس از آزادی از زندان، با ترویج ایده‌های ملی‌گرایی، ضدکمونیستی، یهودستیزی و ایراد سخنرانی‌های پرشور بر ضد پیمان ورسای، حامیان بسیاری در کشور آلمان به‌دست آورد. هیتلر در سال ۱۹۳۳ به مقام صدراعظمی رسید. مجموعه‌ی ارتشی-صنعتی آلمان در زمان صدارت وی توانست قوای تحلیل‌رفته‌ی این کشور را بازسازی کرده و آن را تبدیل به یکی از قدرت‌های برتر اروپا در زمان خود کند. هیتلر سیاست خارجی خود را با هدف سیاست لبنسراوم دنبال نمود و یکی از دلایل نخست و عمده‌ی وقوع جنگ جهانی دوم تهاجم به لهستان در ۱۹۳۹ بود که در نتیجه، بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند؛ جنگی که بین دو قدرت نیروهای محور و نیروهای متفقین درگرفت و در طی این مدت اروپا و همچنین سایر نقاط دنیا شاهد ویرانی‌ها و تلفات بسیار بود. اگرچه در عرض سه سال، آلمان و نیروهای متحدش بیشتر مناطق اروپا، بخش‌های قابل‌توجهی از آفریقا، شرق آسیا، و اقیانوسیه را اشغال کردند، اما نیروهای متفقین از سال ۱۹۴۲ به بعد، از آنان پیشی گرفت و در سال ۱۹۴۵، رایش آلمان بزرگ را از هر سو محاصره نمودند.
هیتلر در ۲۹ آوریل ۱۹۴۵ در روزهای پایانیِ نبرد برلین، با اوا براون که برای سال‌های طولانی معشوقه‌ی او بود ازدواج کرد. در ۳۰ آوریل، یعنی یک روز پس از ازدواجش، به همراه همسرش خودکشی کرد.

با سپاس :والتر مودل
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
چه گوارا:

ارنستو چه گوارا متولد 14ژوئن 1928است که بیش‌تر به‌نام چه گوارا یا اِل‌چه شناخته می‌شود، پزشک، چریک، سیاست‌مدار، نظریه‌پرداز جنگی و انقلابی زادهٔ آرژانتین و یکی از شخصیت‌های اصلی انقلاب کوبا بود. چهره و ظاهر او بطور فراگیر به عنوان یکی از نمادهای شورشی پادفرهنگ و به عنوان یک نشان جهانی شناخته شده در فرهنگ عامه بدل گشت.
ارنستو گوآرا اولین فرزند از پنج فرزند ارنستو گوآرا لینچ و سلیا ده لاسرنا، که هر دو از طبقه بالا و اشراف آرژانتینی بودند در ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸در روزاریو آرژانتین چشم به جهان گشود. از جد پدری او پاتریسیو خولیان لینچ به عنوان ثروتمندترین مرد آمریکای جنوبی یاد می‌شود.از طرف دیگر تبار مادرش به خوزه ده لاسرنا ای هینوخوسا آخرین فرماندار اسپانیایی پرو بازمی‌گشت. خانوادهٔ او آرژانتینی با تبار باسک و ایرلندی بودند. باتوجه به شخصیت پر جنب و جوش ارنستو، پدرش چنین بیان داشت که «به یاد داشته باشید آنچه در رگ‌های فرزند من جریان دارد، خون شورشیان ایرلندی است.»

خیلی زود میل توجه به فقرا در ارنستیتو (آنطور که خطاب می‌شد) توسعه یافت. او در خانواده‌ای با گرایش‌های چپ رشد کرد و از اینرو حتی به عنوان یک پسر نوجوان با طیف گسترده‌ای از دیدگاه‌های سیاسی آشنا شد.پدر او از طرفداران سرسخت جمهوری خواهان در جنگ داخلی اسپانیا بود و خانه او اغلب میزبان سربازان آسیب دیده در جنگ می‌شد.

علیرغم وجود دردهای فلج کننده حملات آسم حاد که در تمام دوران زندگی‌اش سایه انداخت، او توانست به عنوان یک ورزشکار سرآمد در رشته‌هایی نظیر شنا، فوتبال، گلف و تیراندازی ظاهر شود و همچنین توانست به یک دوچرخه سوار خستگی ناپذیر بدل گردد.
به عنوان یک دانشجوی جوان پزشکی گوارا سراسر آمریکای جنوبی را سفر کرده و پس از مشاهده فقر، گرسنگی و بیماری روحیه مبارزه در وی پدیدار گشته بود. در حالی که تمایل او برای کمک به سرنگون کردن آنچه او استثمار سرمایه‌های آمریکای لاتین توسط ایالات متحده آمریکا می‌دانست، رو به فزونی بود، بر آن شد تا در اصلاحات اجتماعی گواتمالا تحت ریاست جمهوری خاکوبو آربنز همراه شود، اما طولی نکشید که وی توسط سازمان سیا به دستور کمپانی یونایتد فروت در طی یک کودتا از سمتش مجبور به کناره گیری شد و همین جریان به نقطه عطف شکل گیری ایدئولوژی‌های سیاسی گوآرا بدل گشت.پس از آن در مکزیکو سیتی با رائول و فیدل کاسترو دیدار کرد و به جنبش ۲۶ ژوئیه آن‌ها پیوست.گوآرا خیلی زود به چهره‌ای مشهور و برجسته در میان انقلابی‌ها تبدیل شد، سپس به درجه فرمانده دوم ارتقاء یافت و نقش کلیدی در طی دو سال مبارزات پیروزمندانه چریکی شورشیان علیه باتیستا ایفا کرد که در نهایت به سرنگونی رژیم باتیستا انجامید.

پس از انقلاب کوبا، گوآرا عهده‌دار نقش‌های کلیدی متعددی در دولت جدید شد؛ که از آن‌ها می‌توان به بررسی درخواست‌های تجدید نظر و تیرباران برای افرادی که به جرم جنایت جنگی در طی دادگاه‌های انقلاب محکوم شده بودند، اصلاحات ارضی زمین‌های کشاورزی به عنوان وزیر صنایع، کمک و هدایت کمپین موفق سواد آموزی، فعالیت در دو سمت ریاست بانک ملی و مدیر آموزشی نیروهای مسلح کوبا و انجام سفرهای بین‌المللی به عنوان سفیر کوبای سوسیالیستی اشاره کرد، همچنین موقعیت و جایگاه او این اجازه را می‌داد تا عهده‌دار نقش محوری در مسائل مهم باشد که از آن جمله می‌توان به تعلیم شبه نظامیانی که عملیات خلیج خوک‌ها را سرکوب کردند و یا مسئولیت آوردن موشک‌های بالستیک اتمی شوری به کوبا که منجر به بحران موشکی کوبا در ۱۹۶۲ میلادی شد، یاد کرد.علاوه بر این او یک نویسنده فعال و خاطره نویس بود، از آثار او می‌توان به کتاب راهنمای جنگ چریکی و یا کتاب پرفروش خاطرات موتور سیکلت که دربارهٔ سفرهایش با موتور سیکلت در آمریکای لاتین است، اشاره کرد. چه گوآرا در سال ۱۹۶۵ میلادی کوبا را به قصد صدور انقلاب ترک کرد، تلاش او ابتدادر کنگو-کینشازا و سپس در بولیوی ناکام ماند و در نهایت در همان‌جا توسط نیروهای نظامی بولیوی با کمک سازمان سیا دستگیر و به سرعت تیرباران شد.

از گوآرا شخصیت تاریخی متناقض که گاه احترام و گاه انزجار را تداعی می‌کند، باقی مانده است. این تناقض را می‌توان به وضوح در بسیاری از بیوگرافی‌ها، خاطرات، مقالات، مستندها، آهنگ‌ها و فیلم‌های مرتبط با او مشاهده کرد. در نتیجه درک او از جان باختگی، ندای شاعرانه او برای مبارزه طبقاتی و میل به ایجاد آگاهی از یک «انسانی نو» که بر پایه اخلاقیات و نه تمایلات مادی در حرکت است، او را به یکی از ناب‌ترین الگوهای الهام بخش جنبش‌های چپ تبدیل کرده است. هفته نامه تایم از او به عنوان یکی از ۱۰۰ فرد تأثیرگذار قرن بیستم نامبرده است.

فیدل کاسترو(رهبر انقلاب کوبا)میگوید:
در زندگی ازدو خبر خیلی ناراحت شدم؛ یکی خبر مرگ مادرم و دیگری خبر مرگ چه‌گوارا.

سخن چه گوارا در هنگام مرگ:
شلیک کن ترسو، در نهایت فقط یک نفر را خواهی کشت.

مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
والتر مودل(سومین ژنرال برتر جنگ جهانی دوم)


اوتو موریتس والتر مودل 24 ژانویه 1891 در شهر گنتین بدنیا امد.پدرش یک موسیقی دان از قشر متوسطه جامعه بود.سال 1908 وارد دانشکده افسری و استدعداد بی نظیری برای نظامی گری از خود نشان داد.سسال 1910 با درجه ستوان دومی فارغ التحصیل شده و در هنگ پنجاه و دوم پیاده نظام ارتش سلطنتی پروس مشغول به خدمت گردید.او شخصیتی رک پر حرف و شوخ طبع داشت و به خاطر این خصوصیاتش معروف بود.

با اغاز جنگ جهانی اول در سال 1914 به عنوان اجودان گردان اول هنگ پنجاه و دوم مشغول به خدمت شد.سال 1915 در نزدیکی اراس به شدت زخمی شد و در اکتبر همان سال مفتخر به دریافت نشان صلیب اهنی درجه یک شد.اعمال مودل وی را به زودی مورد توجه فرماندهانش قرار داد بصورتی که او را برای خدمت در ستاد کل المان توصیه نمودند.خدمت موذل در ستاد کل کوتاه بود و پس از مدتی به لشکر پنچم بازگشت و به عنوان اجودان در تیپ دهم پیاده نظام مشغول به خدمت شد.نوامبر 1917 به درجه سروانی ارتقاع یافت و سال 1918 به خدمت در ستاد ارستاز مشغول شد.

پس از جنگ مودل به عنوان افسری با استعداد توسط ژنرال(هانس فون زکت)فرمانده ارتش تازه تاسیس رایشزونر(ارتش جمهوری وایمار) مورد توجه بود زیرا زمان جنگ در ستاد فرماندهی وی خدمت کرده بود.همچنین ژنرال (فرانز فون راتتائور)فرمانده لشکر 36 ذخیره نیز او را با توصیفات عالی معرفی کرده بود.این مسائل موجب شد تا مودل به عنوان یکی از 4000هزار افسر رایزروهر حفظ شد.

سال 1925 در لشکر سوم پیاده نظام مشغول خدمت شد.از سال 1928 به تدریس در دانشگاه افسری ستاد مشغول شد.سال 1938 به رده ژنرالی(درجه سر تیپی )ارتقاع یافت.مودل به عنوان افسری عالی رتبه از فعالیت حزب نازی حمایت میکرد و در زمان حضورش در برلین با سران عالی رتبه حزب نازی ارتباط داشت.با اغاز جنگ جهانی دوم(نبرد لهستان)ژنرال مودل بهعنوان رئیس ستاد لشکر چهارم و در نبرد فرانسه به عنوان رئیس ستاد ارتش شانزدهم هم حضور داشت.اوریل 1940 ژنرال مودل به درجه سرتیپی تمام ارتقاع یافت و به فرماندهی بشکر سوم زرهی پانزر منصوب گردید و بلافاصله دستور داد تمام تشریفات اداری دست و پاگیر برداشته شود و این مسئله موجب شد تا نزد افرادش بسیار محبوب شود.

در عملیات بارباروسا فرماندهی لشکر سوم پانزر زیر مجموعه سپاه زرهی بیست چهار المان وابسته به گروه سوم پانزر بود که تحت فرماندی ژنرال(هاینتس گودریان)قرار داشت.4جولای 1945 نیرو های تحت فرمان مودل به رودخانه دنپیر رسیدند و این امر موجب شد تا او مفتخر به دریافت مدال صلیب شوالیه اهنی شود.در طول این نبرد مودل علاوه بر لشکر سوم زرهی پانزر به فرماندی لشکر یکم سواره نیز منصوب شد.با ترکیب این دو لشکر با یکدیگر سپاه مودل تاسیس شد و این یگان طی حمله به نیرو های روس در نیزدیکی روسلاو موفق به شکست ارتش سرخ شد.


پس از سقوط اسمولنسک هیتلر تصمیم گرفت روند جنگ را تغییر دهد و بدین منظور دستور دد تا گروه زرهی پانزر که تحت فرماندهی گودریان قرار داشت از جبهه مرکزی به جنوب منتقل شود.هدف از این جابجایی نیروها تصرفت اوکراین و مرکز ان شهر کیف بود.در این نبرد یکبار دیگر لشکر سوم در نوک حمله قرار گرفت و موجب سقوط شهر کیف طی یک عملیات گازانبری شد.در طول عملیات باراباروسا مدول افرادش را با دقت و سختگیری خاصی هدایت نمود.پس از ارتقاع درجه مودل به فرماندهی سپاه چهل و یکم پانزر منصوب شد و در عملیات تصرف مسکو حضور داشت.

5 جولای 1943 به فرماندهی ارتش شمالی المان در منطقه سیتادل(نبرد کورسک)منصوب شد.نیرو های تحت امر او 2000 تانک و زره پورش و 1800 هواپیما بود اما این نیرو قدرتمند در مقابل دفاع سرسختانه ارتش سرخ کاری از پیش نبرد.ژانویه 1944 مودل از درجه سرهنگی تا درجه فیلد مارشالی تنها 6 سال به طول انجامید.30 مارس 1944 به فرماندهی گروه ارتش شمال اوکراین منصوب گردید.


سپتامبر 1944 مودل به مدت 18 روز جایگزین فیلد مارشال فون کلوگه(فرمانده ارتش جبهه غرب)شد اما اندکی بعد ادولف هیتلر فیلد مارشال روندشتت را به فرماندهی ارتش المان درذ جبهه غرب منصوب کرد.او سپس به هلند اعزام شد و ستاد فرماندی خود را در ارنمه قرار داد.اواخر سال 1944 هیتلر تصمیم گرفت با حمله از طریف جنگل اردن اقدام به تصرف مخازن سوخت نیرو های امریکایی کند و د ر عین حال با شکست امریکایی ها مجدد ابتکار عمل در حبهه غرب را در دست گیرد.ژنرال روندشت.ژنرال مودل.ژنرال اس اس سپ دیتریش و ژنرال زرهی مانتوفیل فرماندهان ارتش المان در این نبرد بودند و هیتلر بسیار به موفقیت این تهاجم دل بسته بود.
ژوزه مورینیو:

پسر دروازه‌بان پرتغالی «ژوزه فلیکس مورینیو»، کارش را به عنوان یک فوتبالیست آغاز کرد ژوزه می‌خواست جا پای پدر بگذارد و فوتبالیست شود و برای همین بود که به تیم پایه بلننسس پیوست. سپس به تیم اصلی «ریو اوه» راه پیدا کرد و زیر نظر پدرش که سرمربی تیم بود، به بازی پرداخت. بعد از آن، به تیم‌های «بلننسس» و «سسیمبرا» پیوست اما گذشت زمان نشان داد که وی قدرت و سرعت لازم را برای تبدیل شدن به یک فوتبالیست حرفه‌ای، ندارد به همین دلیل بود که وی تصمیم گرفت تا به یک سرمربی حرفه‌ای تبدیل شود.در اوایل دههٔ ۹۰ به عنوان دستیار مربی و سرمربی تیم‌های پایه، کار خود را آغاز کرد تا اینکه به عنوان مترجم بابی رابسون، مربی مشهور انگلیسی، انتخاب شد. ژوزهٔ جوان، در آن زمان که مترجم رابسون در باشگاه‌های پرتغالی اسپورتینگ لیسبون و پورتو بود، از مربی کهنه‌کار انگلیسی درس‌های زیادی گرفت تا اینکه به عنوان مترجم به همراه رابسون به لیگ اسپانیا و بارسلونا رفت و در بارسلونا مترجم بود

ژوزه دوران سرمربیگری خود را با دوره‌های کوتاه اما موفق در تیم‌های پرتغالی بنفیکا و لییرا آغاز کرد. سپس در سال ۲۰۰۲، مجدداً به پورتو بازگشت اما این‌بار به عنوان سرمربی، راهی پورتو شد. ژوزه دورانی رویایی با پورتو داشت و از همان زمان خود را به عنوان مربی بزرگ شناساند. وی در سال دوم حضورش موفق شد با پورتو سه جام به‌دست آورد. اعضای پورتو در آن سال، قهرمان لیگ پرتغال، قهرمان جام حذفی پرتغال و قهرمان جام یوفا شدند. در سال بعد نیز مورینیوی جوان دوران بسیار خوبی داشت و توانست پورتو را برای دومین سال، قهرمان پرتغال کند اما اوج کار وی، رسیدن به اوج افتخار در معتبرترین رقابت اروپایی و قهرمان کردن پورتو در لیگ قهرمانان اروپا بود.

در ادامهٔ همان سال، مورینیو که در ابتدای راه مربیگریش بود ، به لیگ برتر در انگلیس رفت و سرمربی چلسی شد. چلسی در طی دو سال بعد موفق شد دوبار متوالی و بعد از ۵۰ سال قهرمان لیگ شود. مورینیو در طی همین دو سال به عنوان بهترین مربی سال از طرف فدراسیون بین‌المللی تاریخ و آمار فوتبال انتخاب شد.

پس از درگیریش با مدیریت باشگاه چلسی، مورینیو این‌بار ایتالیا را انتخاب کرد و در اوایل سال ۲۰۰۸ و با امضای قراردادی ۳ ساله، به عنوان سرمربی اینترمیلان انتخاب شد. در کمتر از ۳ ماه، مورینیو اولین جام خود را با اینتر کسب کرد و توانست سوپر جام ایتالیا را فتح کند و فصل اولش در ایتالیا را با قهرمانی در سری آ کامل کرد. اما در سال بعد مورینیو اینتر را سه‌جامه کرد تا این تیم اولین تیم در تاریخ ایتالیا شود که موفق به چنین کاری می‌شود. اینتری‌ها موفق شدند قهرمان سری آ و جام حذفی ایتالیا شوند اما از همه مهم‌تر، آن‌ها توانستند زیرنظر مورینیو، قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شوند. مورینیو نیز با این کار به سومین مربی در تاریخ و پس از ارنست هاپل و اوتمار هیتسفلد بدل شد که با ۲ تیم مختلف، قهرمان رقابت‌های لیگ قهرمانان اروپا شده‌است.این افتخارات باعث شد تا وی مجدداً از طریق فدراسیون بین‌المللی تاریخ و آمار فوتبال به عنوان بهترین سرمربی سال ۲۰۱۰ انتخاب شود. علاوه بر آن مورینیو توانست در این سال جایزهٔ توپ طلا بهترین مربی سال فیفا را که برای اولین بار اهدا شد، دریافت کند. در ۲۸ مهٔ سال ۲۰۱۰ نیز مورینیو با امضای قراردادی ۴ ساله به لیگ اسپانیا رفت و سرمربیگری تیم رئال مادرید را به عهده گرفت.

وی در انگلیس یک‌بار خود را «خاص» نامید و از آن زمان به بعد، مطبوعات انگلیس به وی لقب «آقای خاص» دادند.مورینیو همیشه مورد تحسین برترین مربیان فوتبال بوده‌است. او هم اکنون سرمربی منچستر یونایتد انگلیس است.
جوزپ گواردیولا، پیش از آنکه رقابت توپ طلای بهترین مربی سال را به مورینیو واگذار کند، دربارهٔ وی گفته بود:
در قسمت بهترین مربیان دنیا، وقتی شما ژوزه را با کسانی مثل سر الکس، آرسن و یا فابیو مقایسه می‌کنید، به این نتیجه خواهید رسید که وی بسیار جوان‌تر از آن‌هاست اما با وجود این جوانی، آنقدر در کارش موفق بوده که بتوان وی را بهترین مربی دنیا خواند و این حقیقت است.

مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
پدر علم برق اسا


فریتس جورج ادوارد اریش فون لوینسکی معروف به اریش فون مانشتاین (زاده ۲۴ نوامبر ۱۸۸۷ - مرگ ۹ ژوئن ۱۹۷۳) یک فیلد مارشال آلمانی در دوره رایش سوم در جریان جنگ دوم جهانی بود.


در خانواده‌ای اشرافی با سابقه‌ای طولانی در خدمت نظامی چشم به جهان گشود. از بدو جوانی پا در ارتش گذاشت و از همان ابتدا در جبهات غربی و شرقی در جریان جنگ اول جهانی نبرد را تجربه کرد. تا پایان جنگ به درجه سروانی نائل آمد و پس از جنگ نقش مهمی در بازسازی توان رزمی کشورش ایفا کرد.



پس از حمله آلمان به لهستان در سپتامبر ۱۹۳۹ رئیس ستاد ارتش جنوب تحت فرماندهی ژنرال گرد فون روندشتت را عهده‌دار شد.


در حمله به فرانسه آدولف هیتلر، پیشوای آلمان نازی طرح ارائه شده توسط مانشتاین را به کار گرفت که البته بعداً توسط برخی ژنرال‌های دیگر ستاد کل ارتش اصلاح شد. از آنجایی که پیشبینی می‌کرد ورود آلمان به هلند با واکنش سخت بریتانیا مواجه خواهد شد تاکتیکی نوآورانه ارائه کرد که به «برش داس» معروف شد.

در این تاکتیک نیروهای مهاجم از راه جنگل‌های آردنبه سرعت به سمت کانال انگلیس پیشروی می‌کردند و راه ارتباطی نیروهای فرانسوی و متحدان آن‌ها را بین بلژیک و فنلاندر قطع می‌نمودند. با پیروزی در لشکرکشی به فرانسه او مفتخر به دریافت مقام ارتشبدی شد.



از آن پس در حمله به شوروی الاخصوص محاصره موفقیت آمیز سواستوپولفعالانه مشارکت کرد تا در اول ژوئیه ۱۹۴۲ به درجه فیلد مارشالی ارتقا یابد. پس از حصول نتیجه در سواستوپول به نیروهای محاصره کننده لنین گراد پیوست که این بار نتوانست مدافعان را شکست دهد.


با شکست کمرشکن در استالینگراد بخت بر آلمان نازی پشت کرد. در این نبرد تلاش مانشتاین به کمک لشکر چهارم پنزر برای شکستن محاصره نیروهای خودی گیرافتاده در شهر با توجه نرسیدن کمک و عدم مشارکت خود محاصره شدگان به در بسته خورد.


در مجموعه اقداماتی که به «ضربه پشت دست» معروف شد، ضد حمله نیروهای مانشتاین در نبرد سوم خارکوف سه لشکر از نیروهای ارتش سرخ را به کلی نابود و سه لشکر دیگر را مجبور به عقب‌نشینی کرد. او یکی از فرماندهان نیروهای آلمانی در نبرد کورسک در مقابل شوروی، یکی از بزرگترین نبرد تانک‌ها در تاریخ بود که به شکست سنگین نازی‌ها انجامید.



فزونی اختلاف نظر او و هیتلر بر سر چگونگی پیشبرد امور جنگ نهایتاً به عزل او در مارس ۱۹۴۴ ختم شد. از آن پس هیچ منصب فرماندهی به او سپرده نشد تا این که اوت ۱۹۴۵، چند ماه پس از شکست قطعی کشورش در جنگ توسط بریتانیایی‌ها دستگیر شد.
مریم میرزا خانی:

مریم میرزاخانی متولد 13 اردیبهشت 1356 ریاضی‌دان ایرانی-آمریکایی و استاد دانشگاه استنفورد بود. میرزاخانی در سال ۲۰۱۴ به خاطر کار بر «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانه‌ای آنها» برندهٔ مدال فیلدز شد، که بالاترین جایزه در ریاضیات است. وی تنها زن و تنها ایرانی برندهٔ مدال فیلدز است.

مریم میرزاخانی در دوران تحصیل در دبیرستان فرزانگان تهران، برندهٔ مدال طلای المپیاد جهانی ریاضی در سال‌های ۱۹۹۴ (هنگ‌کنگ) و ۱۹۹۵ (کانادا) شد و در این سال به‌عنوان نخستین دانش‌آموز ایرانی نمرهٔ کامل را به دست آورد. وی نخستین دختری بود که در المپیاد ریاضی ایران طلا گرفت و به تیم المپیاد ریاضی ایران راه یافت؛ و نخستین دانش آموز ایرانی بود که دو سال مدال طلا گرفت. او سپس در سال ۱۹۹۹ مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ ریاضی از دانشگاه شریف و دکتریِ خود را در سال ۲۰۰۴ از دانشگاه هاروارد به سرپرستی کورتیس مک‌مولن، از برندگان مدال فیلدز، گرفت.

از مریم میرزاخانی به‌عنوان یکی از ده ذهنِ جوان برگزیدهٔ سال ۲۰۰۵ از سوی نشریهٔ پاپیولار ساینس در آمریکا و ذهن برتر در رشتهٔ ریاضیات تجلیل شد. میرزاخانی برنده جوایزی چون جایزه ستراز انجمن ریاضی آمریکا در سال ۲۰۱۳ و جایزهٔ کلی بود. وی از یازدهم شهریورماه ۱۳۸۷ (اول سپتامبر ۲۰۰۸) در دانشگاه استنفورد استاد دانشگاه و پژوهشگر رشتهٔ ریاضیات بود.پیش از این، او استاد دانشگاه پرینستون بود.

میرزاخانی علاقه‌ای به قرار گرفتن زیر ذره‌بین رسانه‌ها نداشت و مصاحبه‌های زیادی از او منتشر نشده است.

سلیقهٔ سینمایی میرزاخانی بازتابی از ذات بدون مرز پژوهش اوست، که درگیر کاویدن «خصوصیات اشکال هندسی نامعمول» است. او می‌گوید: «گاهی مواقع احساس می‌کنم در یک جنگل بزرگ هستم و نمی‌دانم به کجا می‌روم؛ ولی به طریقی به بالای تپه‌ای می‌رسم و می‌توانم همه چیز را واضحتر ببینم. آنچه آن گاه رخ می‌دهد، واقعاً هیجان انگیز است.»

فیلم مورد علاقهٔ او، داگویل، نگاهی خشن به آمریکای دوران رکود بزرگ است. وی گفته که در کودکی آرزو داشته نویسنده شود. او گفت: «وقتی که بچه بودم رویایم این بود که نویسنده شوم. هیجان‌انگیزترین لحظاتم را به خواندن رمان می‌گذراندم، در واقع هر چیزی را به دستم می‌رسید می‌خواندم.» همسر وی یان وندراک، نیز دانشیار ریاضی دانشگاه استنفورد، و پژوهشگر سابق علوم کامپیوتر نظری مرکز تحقیقات آی‌بی‌ام و اهل جمهوری چک است و از او دارای یک فرزند به نام آناهیتا می‌باشد.
در تیر ۱۳۹۶ اعلام شد میرزاخانی به دلیل ابتلا به سرطان در بیمارستانی در آمریکا بستری شده است. میرزاخانی از چهار سال پیش‌تر به سرطان سینه مبتلا بوده و این سرطان به مغز استخوان وی سرایت کرده بود. پدر و مادر وی برای مراقبت از او به آمریکا رفتند. وی در ۲۴ تیر ۱۳۹۶ در ۴۰ سالگی در بیمارستانی در کالیفرنیا درگذشت.

مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
هیروهیتو (امپراطور کبیر ژاپن)

می‌شی‌نوما هیروهیتو یا امپراتور شووا (به ژاپنی:昭和天皇) (زادهٔ ۲۹ آوریل ۱۹۰۱ - درگذشتهٔ ۷ ژانویه ۱۹۸۹) یکصد وبیست وچهارمین امپراتور ژاپن بود که پس از مرگ پدرش به مقام امپراتوری نایل گردید، وی بین سالهای ۱۹۲۶ تا ۱۹۸۹ امپراتور این کشور بود و تا قبل از پایان جنگ جهانی دوم وی راپسر آسمان می‌خواندند. به این دلیل عده ای از تاریخنگاران او را فردی خودخواه و نادرست می‌دانند.

در زمان حکومت وی ارتش ژاپن منچوری را اشغال کرد . او با آدولف هیتلر و بنیتو موسولینی پیمان اتحاد بست و با آغاز جنگ جهانی دوم دستور حمله به مستعمرات انگلستان و فرانسه در جنوب شرقی آسیا را صادر کرد همچنین در سال ۱۹۴۱ فرمان بمب باران بندر پرل هاربر آمریکا را داد .


پس از شکست آلمان در بهار ۱۹۴۵ هیروهیتو برای حفظ تاج و تخت خود و دفاع از جزیرهٔ ژاپن دستور عقب نشینی ارتش ژاپن از شرق و جنوب شرقی آسیا را صادر کرد . ایالات متحده آمریکا بارها از ژاپن خواست تسلیم شود ولی هیرو هیتو و مقامات نظامی ژاپن نپذیرفتند. سرانجام آمریکا دو بمب اتم در شهرهای هیروشیما و ناگازاکی ژاپن پرتاب کرد . این اقدام آمریکا ضربهٔ سختی بر پیکرهٔ امپراتوری ژاپن وارد آورد، هیرو هیتو با مشاهدهٔ این اوضاع به فکر تسلیم شدن افتاد . عده‌ای از نظامیان خواستند علیه وی کودتا کنند اما موفق نشدند و سرانجام هیروهیتو در ماه اوت ۱۹۴۵ شرایط ایالات متحدهٔ آمریکا را پذیرفت و ژاپن تسلیم شد . چند روز بعد هیروهیتو طی نطق رادیویی از مردم ژاپن خواست تا این شکست را بپذیرند و در راه ترمیم و پیشرفت کشورشان قدم بردارند.

در محاکمهٔ سران ژاپن توسط ایالات متحده آمریکا، هیروهیتو جان سالم به دربرد و محاکمه نشد اما از آن پس مجبور شد تا منزوی شود و در مسائل سیاسی کشور به هیچ عنوان دخالت نکند و به یک مقام تشریفاتی مبدل گردید . پس ازمرگ وی در سال ۱۹۸۹ بر اثر سرطان پسرش جای او را گرفت.
صفحه‌ها: 1 2
لینک مرجع