پارک انیمه
ایفای نقش در انیمه قلب های پاندورا - نسخه‌ی قابل چاپ

+- پارک انیمه (https://animpark.icu)
+-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html)
+--- انجمن: ایفای نقش (/forum-338.html)
+---- انجمن: بایگانی (/forum-410.html)
+---- موضوع: ایفای نقش در انیمه قلب های پاندورا (/thread-27450.html)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53


RE: ایفای نقش در انیمه قلب های پاندورا - dot. - 2017/02/04 06:24 PM

ندیدم کی فنجو.نو برداشتی!


RE: ایفای نقش در انیمه قلب های پاندورا - 2rsa - 2017/02/04 06:31 PM

 (آهی میشکم) خدمتکااااار! یه فنجون چایی برام بیار توشم هیچی نباشه و دست بجه هم ندید! (خدمتکار میره)


RE: ایفای نقش در انیمه قلب های پاندورا - dot. - 2017/02/04 06:37 PM

تو صندلیم وا میرم و با اخم مجلسو برای چند دقیقه ترک میکنم


RE: ایفای نقش در انیمه قلب های پاندورا - 2rsa - 2017/02/04 06:39 PM

_این چرا همچین کرد؟ (خدمتکار جاییو میاره ازش میگیرم و تشکر میکنم) حالا شد چایی! (اطرافمو نگاه میکنم) بازم بریک غیبش زد!


RE: ایفای نقش در انیمه قلب های پاندورا - Dazai.B - 2017/02/04 07:51 PM

لیسی:
هان عکسه بچگیامون؟ (عکسو از دستش میگیرم و نگا میکنم) واااااااااااااااااو ببین چقدره من نازم ... هیچی مثله دوران بچگی نیستا ... بدون اینکه مواظب کارامون باشیم همش اینور اونور بازی میکردیم


RE: ایفای نقش در انیمه قلب های پاندورا - dot. - 2017/02/04 09:04 PM

قبل از اینکه خندم بگیره گفتم:"مادرمون کپی توئه."
الیوت:
سینم میسوخت و باید باندپیچیش میکردم.با  هزار زور و زحمت خودمو روسندم به خدمتکاری که برای هانس اینجا بود و سرش داد و بیداد کردم کمک کنه


RE: ایفای نقش در انیمه قلب های پاندورا - 2rsa - 2017/02/04 09:58 PM

 (آروم میشینم چاییمو میخورم و به رقص مردم نگاه میکنم و لبخندی میزنم) چه مهمونی مزخرفی!


RE: ایفای نقش در انیمه قلب های پاندورا - dot. - 2017/02/05 03:19 PM

به مهمونی خواهر من نگو مزخرف!


RE: ایفای نقش در انیمه قلب های پاندورا - 2rsa - 2017/02/05 03:28 PM

 (لبخندی میزنم) باشه خوبه! (یه قلوب از چاییم میخورم) خوب.... چخبرا؟


RE: ایفای نقش در انیمه قلب های پاندورا - dot. - 2017/02/05 03:29 PM

یه یتیم خونه رو تقریبا نجات دادیم