پارک انیمه
داستان طنز فاینال فانتزی 7 - نسخه‌ی قابل چاپ

+- پارک انیمه (https://animpark.icu)
+-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html)
+--- انجمن: نویسندگی (/forum-34.html)
+---- انجمن: فن فیکشن - آثار هواداری (/forum-264.html)
+---- موضوع: داستان طنز فاینال فانتزی 7 (/thread-14706.html)

صفحه‌ها: 1 2


داستان طنز فاینال فانتزی 7 - *Cloud* - 2014/07/30 12:24 AM

سلام به دوستای عزیزمتصویر: richedit/smileys/YahooIM/8.gif

امروز براتون یه داستان طنز اماده کردم از فاینال فانتزی7

امیدوارم ازش خوشتون بیاد
رویای انتقام قسمت اول

سفیروث:این کشتن کلود شده یک بغض توی گلوم،یعنی هیچ راهی برای کشتن این جوجه فشن نیست؟
کاداج:تا وقتی که اون همه شمشیر توی دست و پاشه هیچ جور نمیشه شکستش بدیم
لوز:ولی اخه شمشیراشو چطوری از چنگش دربیاریم؟ ،شمشیرهاش 7 تیکست و همشونم بهم وصله تازه شنیدم کلود بدون شمشیراش جایی نمیره و وقتی هم که میخواد بخوابه اونارو کنار خودش زیر پتو میزاره...!
سفیروث دستش را مشت کرد و محکم روی میز کوبید
و با صدای نسبتا بلندی گفت:برای چی واسه درست کردن یک ساندویچ اینقد لفت و لوفت میدن؟!ها!
کاداج که در حال ریختن عرق شرم بود با صدای ارومی گفت:سفی ترو خدا اروم باش مردم دارن زل زل به ما نگاه می کنن!!
سفیروث: بهم نگو سفی،یاد سوفی توی قلعه هاول میوفتم که یک پیرزن زشت بود،ویییی تنم مور مور میشه وقتی بهش فکر میکنم....
یازو سرش رو روی میز گذاشته بود و از شدت خستگی خوابش برده بود
سفیروث: این چرا اینقد میخوابه؟
کاداج: یادت رفته دیشب توی بزرگراه میدگار قالش گذاشتیم؟
سه نفری زدند زیر خنده....
صدای گوشی لوز به صدا در اود(مشترک مورد نظر شما یک اس دریافت کردید)
سفیروث روشو برگردوند طرف لوز و گفت: صدای همشهریتو گذاشتی روی گوشیت مگنه؟
سفیروث و کاداج باهم زدند زیر خنده...
لوز گوشیش رو در اورد،سفیروث دوباره گفت: ا گوشیتم که از این گوشت کوباست؟!
سفیروث و کاداج دوباره زدند زیر خنده....
سفیروث روشو برگردوند طرف کاداج و گفت: پاشو برو ببین ساندویچ ها چی شدن؟
کاداج زد زیر خنده و مشتش رو چندبار زد به روی میز و درحالی که میخندید گفت ساندویچ...هرهرهر..
..سفیروث یک چشم غره به کاداج رفت
،کاداج: اهان ساندیچ!میرم الا میپرسم، و از جایش بلند شد و رفت جای میز پذیرش...
لوز به صفحه نمایش گوشیش خیره شده بود و عرق روی پیشانیش جاری شده بود،سفیروث: هی پسر چه مرگت شده؟؟
لوز صفحه نمایش گوشیش رو برگردون طرف سفیروث و گفت ببین،فکر میکنی منظورش چیه؟
سفیروث: یعنی چی جنگ داره شروع می شود و دیگر متنی موجود نیست؟ ......نکنه تیم بارسا وارد لیگ قهرمانی شده؟
یک دفعه یازو از خواب بیدار شد و گفت: کی میرسیم خونه؟ سفیروث گفت: بگیر بخواب هنوز نرسیدیم...
ناگهان صدای گوشی سفیروث هم به صدا در اومد،در همون لحظه کاداج در حالی که در دستانش یک سینی پلاستیکی با چند تا ساندویچ بود اومد سر میز و سرجایش نشست...
سفیروث گوشی لمسیش را در اورد و عینکش را بر روی چشمانش گذاشت و با مداد مخصوص صفحه لمسیش پیامکش را باز کرد و باصدای ارامی زمزمه کرد:جنگ داره شروع می شود....جنگ فلان با جوایز ارزنده فلان و فلان برای شرکت شماره فلان را وارد کنید،کاداج در حال نوشیدن نوشابه بود که،سفیروث دستش را برد بالا و محکم زد پس گردن کاداج و رویش را به طرف لوز کرد و گفت:خب مرتیکه با اون موهای جوجه تیغی مانندت،یعنی نفهمیدی که این نامه از طرف ایرانسله؟!!
کاداج در حالی که سلفه میکرد پرید وسط حرف سفیروث و گفت:چرا منو میزنی؟؟
سفیروث:.........خب راستش رو بخوای بگردن تو بیشتر می چسبید ، گفتم حیفه این ضربه بخوره به گردن لوز!
لوز گفت: خیل خب بابا چیزی نیست مشقی بوده....
سفیروث: مشقی بوده؟
لوز:اره مشقی
سفیروث: مشقی چیه؟
لوز:یعنی تو نمیدونی مشقی چیه؟
سفیروث:خب نه
لوز:توی قله شما به تیری که فشنگ نداره چی میگن؟
سفیروث:میگن این تیر فشنگ نداره!
لوز:ببینم پسر تو از پشت کدوم کوه اومدی که اینقد بامزه ای؟
لوز زد زیر خنده و کاداج هم زنبونشو در اورد
سفیروث دوباره یکی محکم تر از قبل زد پس گردن کاداج
و روبه لوز کرد و گفت: مگه من با تو شوخی دارم بچه کاکتوس؟!
کاداج با عصبانیت تمام از جاش بلند شد و گفت:سفید اگه یکدفعه دیگه بزنی پس گردن من....
سفیروث: خــــــــــــــــــــب؟
کاداج:سعی میکنم متقاعدت کنم که دیگه نزنی
،سفیروث: افرین پسر در تاریکی بسی امید است....بعدشم بهم نگو سفید،مگه من پیرم که میگی سفید
کاداج:خب پس چی بگم؟ بگم فراورده جنوایی؟
سفیروث: اسم من سه بخشه....س...فی...روث
کاداج:اخه این سفیلفولث توی زبون من نمیچرخه...گیرمیکنه
سفیرپوست،سفیر لبنان،سفی خاک رسی،....اه نمیشه
سفیروث:خب سعیتو بکن
کاداج اهی کشید و از ترس پس گردنی بعدی، یکم از سفیروث فاصله گرفت و نشست..هر سه نفر شروع به خوردن ساندویچ کردن،یازو که اصلا توی باغ نبود همش خواب بود و سفیروث ساندویچش رو با لذت تمام خورد...
بعد از کمی گفت و گو و ساندویچ خوردن بچه ها بلند شدن و از ساندویچی اومدن بیرون.....
سفیروث دست هایش رو از هم فاصله دادو خمیازه ای کشید و گفت:خیلی مزخرف بود ، دفعه بعدی بریم پیتزایی ساندویچ بخوریم.....مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بچه ها هم به عنوان تایید سر تکون دادن...در همین حال یک پسر عینکی که سوار دوچرخه بود از کنار سفیروث با سرعت رد شد، سفیروث: هوی چهار چشم نری توی جوب!!
پسرک درحالی که اروم پا میزد سرش رو برگردوند و با صدای بلندی گفت: بابات چهارچشمه، با اون لباس مردشور مانندت!
سفیروث جوش اورده بود و میخواست به طرف پسرک خیز بردارد که ناگهان یک پسر دیگری پرید جلوی دوچرخه سوار، دوچرخه سوار تعادل خودش رو از دست داد و افتاد داخل جوی اب،و اون پسر دیگر رو به طرفی پرت کرد...
سفیروث،کاداج،لوز و یازو باهم زدند زیر خنده مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
،سفیروث در حالی که از شدت خنده از چشماش اشک میومد مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
یکی محکم زد پس گردن کاداج،کاداج افتاد روی زمین و گردنش رو گرفته بود نمیدونست بخنده یا گریه کنه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
،دوچرخه سوار دوچرخه اش را از جوی اب بیرون اورد و درحالی که سر و رویش گلی شده بود با صدای بلند گفت:هی،ببینم پدر بزرگم وقتی مرد تو مرده شورش بودی؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
و سوار دوچرخه شد و به سرعت از انجا دور شد،سفیروث به دنبال دوچرخه سوار دوید ولی بهش نرسی و ازش دست کشید،سفیروث دستانش را دور کمرش گذاشته بود و به دوچرخه سوار که هر لحظه دور میشد نگاه میکرد
سفیروث روی شانه اش احساس سنگی کرد و صدایی از پشت سرش گفت: سفیروث!.....سفیروث برگشت و در حالی که دهنش باز مونده بود گفت: کلود... مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کاداج گفت: کلود!.....کلود: کاداج!......لوز: کلود! .... کلود: یازو!...یازو: لوز!....لوز: یازو!...





اگه جالب بود بگید تا قسمت بعدش رو هم بذارم


 


No

Error.