پارک انیمه
ماجراهای کیث پیترسون - نسخه‌ی قابل چاپ

+- پارک انیمه (https://animpark.icu)
+-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html)
+--- انجمن: ایفای نقش (/forum-338.html)
+---- انجمن: بایگانی (/forum-410.html)
+---- موضوع: ماجراهای کیث پیترسون (/thread-26115.html)

صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9


ماجراهای کیث پیترسون - dot. - 2016/08/20 09:53 PM

در مورد پسری یتیم15 ساله ایه که تحت سرپرستی خاله اش(اون صداش میکنه خاله):=سیلور مونتی= زندگی میکنه و میره هنرستان. همه چیز تا اینجا عادیه که یک شب یه قتل عجیب رخ میده و....


RE: ماجراهای کیث پیترسون - dot. - 2016/08/20 09:56 PM

در این داستان جناب شرلوک هلمز هم همکاری میکنند! منتظر داستان جنایی ما باشید!
(درخواست همکاری پذیرفته میشود) (2 نفر )


RE: ماجراهای کیث پیترسون - dot. - 2016/08/20 10:07 PM

(صذای زنگ مدرسه)
_کیــــــــــــــــــــــث! بیدا شو! زنگ خورده! کیثــــــــــــ!
چند بار پلک میزنم و یک دفعه طوری که انگار برق به کلم خورده داد زدم: شرلوک هلمز! امروز نباید دبر کنم! باید بهش برسم(به طرف راهرو) لاوندر!! زود باش!

مثل باد پله ها را یکی در میان پشت سر گذاشتم تا به در مدرسه برسم. (در ورودی. خطاب به لاوندر): مثل خیار شوری! بدو دختر! 
و  از مدرسه بیرون پریدم. من عاشق شرلوک هلمز و ماجراها و معما های عجیبش بودم. اون هر روز از جلوی مدرسه ی ما رد میشد و من بهش نمیرسیدم. اما امروز فرق داشت. من درست به موقع از مدرسه بیرون آمدم و شرلوک را دیدم. پشت یک درخت قایم شدم تا او را تعقیب کنم.......


RE: ماجراهای کیث پیترسون - Sherlock Holmes - 2016/08/21 09:33 AM

باید هر روز این مسیرو برای رسیدن به آزمایشگاه طی میکردم . میتونستم تاکسی بگیرم ، اما به پیاده روی علاقه داشتم .
لبه های کتمو بالا زدم تا کسی منو نشناسه . اصلا از این شهرت راضی نبودم . همه منو می شناختن و با انگشت بهم نشون میدادن . وحشتناکه !
مثل همیشه از مقابل هنرستان رد میشدم که ...


RE: ماجراهای کیث پیترسون - dot. - 2016/08/21 10:22 AM

قبل از اینکه هلمز لبه های کتشو بالا بزنه قیافشه اش راتشخیص دادم و با کمی فاصله دنبالش راه افتادم کار سختی نبود. حداقل برای من که عاشق فضولی بودم!از خودم پرسیدم: جالبه!چرا یه آدم باید از محبوبیت بدش بیاد؟ تنها دلیل پوشوندن صورتش باید همین باشه! پیچید داخل یک خیابان . چند متر جلو رفت و از در یک ساختمان تو رفت. ساختمان بزرگی بود. با خودم گفتم:" یعنی اینقد پولداره که تو این خونه زندگی کنه؟ یه مشت از این الوار هارم بدین به ما!" و خواستم وارد ساختمان بشوم که...


RE: ماجراهای کیث پیترسون - Sherlock Holmes - 2016/08/21 11:39 AM

شرلوک متوجه شده بود یکی تعقیبش میکنه . خیلی سریع جهتشو عوض کرد و از کوچه خارج شد . پسرک گیج شده بود . شرلوک کوچه رو دور زد و از پشت به پسرک رسید . سریع یقه شو گرفت و چسبوند به دیوار . خیلی تهدید آمیز پرسید : چرا تعقیبم میکنی ؟


RE: ماجراهای کیث پیترسون - dot. - 2016/08/21 11:52 AM

از وحشت نزدیک بود سکته کنم! با صدایی لرزان جواب دادم: آ... آقای هام...هلمز... من یکی از طرفدارتونم... نه... نه پلیسم و جائـ...جا....سوس! فقط یه دبیر...دبیرستانی...یم.! میخو...ستم... 
اینجا دیگه نتونستم حرفمو ادامه بدم یقم تنگ شده بود و از شدت وحشت و تعجب کمبود اکسیژن به سرفه اقتادم: اهه اهم اهه اهه اهم! فقط..اهم خواستم ااهه اهم!


RE: ماجراهای کیث پیترسون - Sherlock Holmes - 2016/08/21 12:03 PM

شرلوک که وسط یه پرونده بود ، فکر میکرد این پسر از همدستای قاتل پرونده باشه . واسه همین حرفشو باور نکرد و گفت :
- باید یه جوری بهم ثابت کنی ! وگرنه حسابتو میرسم ... !


RE: ماجراهای کیث پیترسون - dot. - 2016/08/21 12:05 PM

هنوز داشتم سرفه میکردم: اهه اهم! لطفا به جای یقه اهه اهم! دستمو بگیر تا کارتاهه اهه! هنرستان رو نشونتون بدم اهماهم! بخدا اهم جنایتکار نیستم اهم اهم!


RE: ماجراهای کیث پیترسون - Sherlock Holmes - 2016/08/21 12:12 PM

شرلوک با کنجکاوی اخم کرد و گفت : کارت هنرستان ؟
یقه پسرکو ول کرد . پسرک روی زمین افتاد و سرفه میکرد . شرلوک جیباشو گشت و کارتو پیدا کرد . خوندش و بعد ابروهاش بالا رفت . دست پسرکو گرفت و کمکش کرد بلند شه و گفت : متاسفم .... اشتباه گرفتم ... حالت خوبه ؟