![]() |
داستان: لوفی در گوتنهام - نسخهی قابل چاپ +- پارک انیمه (https://animpark.icu) +-- انجمن: فعالیت های گروهی (/forum-30.html) +--- انجمن: نویسندگی (/forum-34.html) +---- انجمن: فن فیکشن - آثار هواداری (/forum-264.html) +---- موضوع: داستان: لوفی در گوتنهام (/thread-2874.html) صفحهها: 1 2 |
داستان: لوفی در گوتنهام - xyzNothing - 2012/02/18 10:38 AM لوفی در گوتنهام جیمز گوردن به صحنه جرم رسید ، نگاهی به اطراف انداخت : - اینجا درگیری بوده ؟ - پ ن پ جشن تولد خواهر زادم بوده ! - خب حالا چی داریم ؟ - یه مشت آدم آشو لاش ، مواد مخدر ، پول و چندتا هم ضعیفه .... ، مهاجم دست به چیزی نزده فقط غذا ها رو برده ، درست مثل حمله های قبلی . - خب مدارک رو بفرستید به دفترم . جیمز گوردن مثل همیشه به پشت بام رفت تا مدارک رو به بتمن بده . - اومدی ؟ - فکر کنم. - بیا اینم یه پرونده جدید ، فکر میکردم یه درگیری ساده باشه اما چیزای پیدا کردم که گفتم شاید برات جالب باشه . بتمن مدارک رو گرفت و در دل شب ناپدید شد. - خوش اومدید آقا - ممنون ((واقعاً چیزای عجیبی وجود داره توی تمام حمله ها کسی کشته نشده بود ، هیچ پول و یا مواد مخدری ناپدید نشده بود یا دقیقتر مهاجم به دنبال پول و مواد نبوده . " اون یه هیولاست ، اون ضد گلولست و ... " اینها نمیتونن مشخصات یک ادم باشند یعنی کار اون عنکبوت بیخواصیته؟ )) این ها همه فکر بتمن رو مشغول کرده بود . (( باید یه زنگی به اون عنکبوتی بی خاصیت بزنم ، شمارشو کجا گذاشتم ؟ )) - الو ؟ - بفرمایید . - ببخشید عنکبوتی هستن ؟ - نخیر این شماره واگذار شده . (( عنکبوت بی خاصیت دوباره شمارشو عوض کرده ، حتماً دوباره از دست دوست دختراش فرار کرده. )) در طرف دیگر ماسک سیاه که مخفیگاه هایش لو رفته بود و مواد مخدر و پولهاش به دست پلیس افتاده بود بسیار خشمگین شده بود و به دنبال گرفتن انتقام بود در نتیجه برای "اون" تله گذاشت ، از قضا بتمن هم خبردار شد که ماسک سیاه نقشه های داره . در انباری در پایین شهر گوتنهام ماسک سیاه تعدادی از افرادش رو جمع کرد - از همونای که با یه مشت تا آخر فیلم بیهوش میشن – کلی غذاعای جور واجور و گروه 5 اژدها هم در آنجا مخفی شده بودن . همه جا در سکوت فرو رفته بود که ناگهان فریادی برخواست . - گـــــــــــوشـــــــــــ ـــت آن فرد وارد انبار شد همه رو آشولاش کردو رفت سراغ غذا ها که ناگهان گروه 5 اژدها وارد شدن ، در درگیری وقتی دید از پس 5 اژدها بر نمیاد پا به فرار گذاشت . - دنده 2 - چی بلغور کردی ؟ - کجا رفت ؟ - من چه میدونم ! بتمن که "اون" رو دیده بود به دنبالش رفت بر روی یکی از پشت بام ها آن ها رو در روی هم ایستادند ، - تو کی هستی ؟ - من لوفیم ، تو گربه ای ؟ - خفاشم ، اینجا چی میخوای ؟ - دنبال گوشتم ، تو سگی ؟ - گفتم که خفاشم . ( بیاید اینجا ، پیداشون کردم ) - لعنتی پیدا مون کردن ، همین که پریدم پاهام رو بگیر بتمن پرید و شنلش را باز کرد و شروع به پرواز کرد و لوفی هم پاهای اونو گرفت . - خـــــــیــــــلــــــــی بــــــاحـــــــالـــــــ ـه ، میدی منم باهاش یه دوری بزنم ؟ (( این دیگه کیه ؟ )) - ادامه خواهد داشت ؟ - نویسنده (Click to View) No Error. |