اسم :سلنا

قد:167 سانت

سن:20

توضیحات در‌ مورد شخصیت سلنا:سلنا دختر آروم و با شخصیتی همیشه عاشق کتاب خوندنه و علاقه ی زیادی به مطالب مرتبط با فیزیک و مکانیک داره،پدر و مادر سلنا یه شرکت رو با هم اداره میکنن و سلنا قراره مسئول آینده ی اون شرکت باشه ولی احساس میکنه راه سختی در پیش داره و باید بیشتر از این حرفا به درساش برسه،اون براش مهمه که دوستش چجور آدمیه ولی ترجیح میده دوستاش رو به راحتی از دست نده و قبلشون رو نشکونه.

سلنا صبح زود از خواب بیدار میشه تا برنامه ای برای تعطیلات تابستونش بریزه،چند ساعت بعد که برنامش رو میریزه میره واسه هوا خوری مثل اینکه تابستون هنوز به اوج گرماش نرسیده بود همونطور که از بالای پشته بوم خونشون به آسمون خیره شده بود گوشیش شروع به صدا در آوردن میکنه به صفحه ی گوشیش یه نگاه میندازه و میبینه یکی از دوستاش براش یه پیام فرستاده دوست سلنا:سلام چطوری سلنا جون؟ چه خبر؟ سلنا از این دختره خوشش نمیومد چون بنظر آدم خوبی نمیومد ولی چون بهش تو بعضی از گروه ها بود مجبور بود با اونم یجوری کنار بیاد،سلنا با اینکه علاقه ای به جواب دادن نداشت پیام داد:مرسی عزیزم خوبم،کاری داشتی؟ دوست سلنا:اره میخواستم بپرسم یه گروه درست کردم که بچه های کالج توشن میخواستم بدونم دوست داری تو هم بیای تو گروه؟ سلنا که کنجکاو بود بدونه در مورد چه گروهی داره صحبت میکنه پرسید:چه گروهی؟ و دوست سلنا آدرس گروه رو براش فرستاد سلنا که دید مطالب تو گروه جالبه تصمیم گرفت داخلش عضو بشه که یکدفعه یکی از پسرای گروه یه پیام عجیب تو گروه پخش کرد...