زمان کنونی: 2024/07/05, 12:40 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/07/05, 12:40 AM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 18 رأی - میانگین امتیازات: 4.61
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مرد خرابكار..( final fantasy , Advent children)

نویسنده پیام
an Uchiha
شوالیه ی تبعیدی



ارسال‌ها: 2,631
تاریخ عضویت: Aug 2013
ارسال: #1
مرد خرابكار..( final fantasy , Advent children)
برای اینکه سردرگم نشید...لطفا برای خوندن ادامه ی داستان روی لینک های زیر کلیک کنید.

http://animpark.net/thread-12385-post-14...pid1499461 قسمت دوم
http://animpark.net/thread-12385-post-15...pid1510284 قسمت سوم
http://animpark.net/thread-12385-post-15...pid1519050 قسمت چهارم
http://animpark.net/thread-12385-post-15...pid1520016 قسمت پنجم
http://animpark.net/thread-12385-post-15...pid1520309 قسمت ششم
http://animpark.net/thread-12385-post-15...pid1520781 قسمت هفتم
http://animpark.net/thread-12385-post-15...pid1523281 قسمت هشتم
http://animpark.net/thread-12385-post-15...pid1523824 قسمت نهم
-----------------------------------------------------------------------

به درخت تكيه داده بودم و داشتم نگاهش مي كردم...نمي دانستم حرفهايم چقدر روش تاثير گذاشته بود...
اما مي دانستم كه قانع كردنش كار اساني نيست...نم نم باران از بين برگ درخت عبور كرد و بر روي گونه ام نشست...
نگاهي به روزنه درخت انداختم و ارام قطره ي باران را با كف دستم پاك كردم
هنوز هم به ان گردنبند ساده كه از چند طناب رنگي درست شده بود نگاه مي كرد...
هميشه ان را به همراه داشت...اما علتش..؟ نمي دانستم!
ادمي نبود كه به راحتي بشود از او حرف كشيد. بايد اجازه مي دادم كه با خود فكر كند..شايد به عمق حرفهايم مي رسيد...اما اين فكر كردنهايش زيادي حوصله ام را سر برده بود!
كنارش ايستادم و دستم را بر روي شانه اش گذاشتم. به عقب برنگشت اما سرش رو به سمت اسمان اشكبار و ابري گرفت...نمي دانستم به چه فكر مي كرد. به خودم زحمت دادم و ارام گفتم:
-كلود؟ نمي خواي بريم؟
هيچ واكنشي نشان نداد...هميشه همينطور بوده...براي اينكه تير آخر را هم بزنم گفتم:
- كلود، تيفاو به دردت نمي خوره!
گردنبند مرموز را در دستش فشرد و بالاخره...با همان صداي بي احساس و تن غمگينش گفت:
-ميدوني معني اسم تو چيه سيتين؟
اخم هايم در هم فرو رفت..نكند حرفهايم هيچ تاثيري به روش نذاشته اند؟ به سمتم برگشت و با چشمان يخي و ابي رنگش به من خيره شد. درچشمانش چه بود نمي دانستم اما هرچه كه بود مرا وادار به سكوت مي كرد...لبهايش از هم جنبيد و ارام و محكم گفت:
- يعني شيطان!
با قدمهايي استوار از كنارم رد شد و رفت كنار همان درخت بزرگي كه به ان تكيه داده بودم...دندانهايم را بر هم ساييدم..چرا كلود اينقدر تيفا رو دوست داشت؟
خواستم برگردم كه باز صدايش به گوشم رسيد:
-اسمت خيلي بهت مياد!
با حرص برگشتم تا چيزي بگويم...اما نه خودش بود نه موتورش...او رفته بود...تنها من بودم با صداي رعد و برقي كه با نور خود به آسمان جلا مي داد.....
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2014/08/13 04:18 PM، توسط an Uchiha.)
2014/04/18 10:04 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ

[-]
No
Error.

ارسال پاسخ 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  داستان : لبخند قرمز رنگ...( final fantasy) an Uchiha 5 1,440 2016/09/09 04:48 PM
آخرین ارسال: an Uchiha
documents فن فیکشن((FINAL FANTESY)) NoboraHaru 5 1,594 2015/11/09 06:22 PM
آخرین ارسال: NoboraHaru
  بازمانده اي از جنس آدم (final.fanttasy) an Uchiha 63 7,877 2015/07/21 02:14 PM
آخرین ارسال: یه فاینالی
  صلح جهانی ( final fantasy , crisis core ) an Uchiha 10 2,826 2015/06/28 04:31 PM
آخرین ارسال: an Uchiha



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان