بعد از جنگ
توکوگاوا یوشینوبو به همراه بسیاری از خدمتکاران وفادار خود در شیزوکا باقی ماند. اما برخی از ساموراییهایی که به مقام خادم شوگون رسیده بودند اعتقاد داشتند که شوگون آنها را رها کرده و مرده است؛ به همین خاطر یوشینوبو از این افراد به خاطر امکان ترور وی میترسید. پس از گذشت سالها و کنار رفتن افراد تندرو از بدنهی دولت مِیجی اموال وی نیز به تدریج بازگردانده شد. در سال 1896 دختر نهم یوشینوبو با شاهزاده فوشیمی ازدواج کرد. شاهزاده فوشیمی پسرعموی امپراطور هیروهیتو (نوهی امپراطور مِیجی) بود. از آن به بعد نیز پیوندهای خانوادگی بسیاری بین نوادگان توکوگاوا و خاندان امپراطوری صورت گرفت. در سال 1902 امپراطور مِیجی به یوشینوبو اجازه داد تا به منزل خانوادگی خود در توکیو برگردد و نیز بلند پایه ترین مقام اشرافی را به خاطر خدمات وی به ژاپن اعطا کرد. بالاخره توکوگاوا یوشینوبو در 21 نوامبر 1913 یکسال بعد از امپراطور مِیجی و در سن 76 سالگی درگذشت.
اِنوموتو پس از دستگیری به علت خیانت و شورش زندانی شد. وی خواستار باقی ماندن در منش ساموراییها بود. سایر اعضای شینسنگومی دستگیر شدند و به جزیرهی نیجیما تبعید شدند. بعضی دیگر زندانی شدند و باقی نیز از اعدام فرار کردند. گرچه سایگو تاکاموری خواستار شدت عمل علیه آنان بود ولی به دلیل خراب شدن وجههی جهانی ژاپن و روابط دیپلماتیک با سایر کشورها شورای امپراطوری از این عمل منصرف شد. اِنوموتو پس از مدتی که زندانی بود توسط فرماندهان جدید دولت مِیجی آزاد شد چون میدانستند که اِنوموتو تواناییهای بسیار بالایی در ادارهی کشور دارد. اِنوموتو در هلند تحصیلات خود را گذرانده بود و به زبانهای انگلیسی و هلندی تسلط کامل داشت و در طول مدت اقامت خود برنامهای برای اتصال دو شهر یوکوهاما و اِدو از طریق تلگراف را برنامه ریزی میکرد و هنگام بازگشت به ژاپن با کشتی بخار خریداری شده از هلند توسط شوگون بازگشت. وی پس از آزادی به عنوان سفیر در چندین کشور فعالیت کرد. پس از پایان جنگ بوشین سایر جنگجویان توکوگاوا نیز بعد از 2 یا 3 سال آزاد شدند.
ناگاکورا شینپاچی که به همراه گروه خود مشغول نبرد در خارج اِزو بود بعد از شنیدن خبر سقوط جمهوری در توکیو مخفی شد. اون به نزد خاندان خود ماتسومائه بازگشت و با دختر یک پزشک ازدواج کرد. نام خود را به سوگیمورا یوشی تغییر داد و مدتی به عنوان معلم شمشیرزنی در زندان هوکایدو کار میکرد. برای مدتی نیز در توکیو مدرسهی شمشیرزنی داشت و سپس به هوکایدو بازگشت و تا آخر عمر در آنجا باقی ماند. در سال 1876 ناگاکورا به کمک دکتر ماتسوموتو و تعدادی دیگر برای کوندو ایسامی و هیجیکاتا توشیزو قبری ساخت. به درخواست وی قبری نیز برای خودش در ایتاباشی محل اعدام سابق و کنار سایر اعضای شینسنگومی ساخته شد و بعد از مرگ در سال 1915 در همانجا دفن شد. او برای دوستانش مرثیهای برگزار کرد و 4 سال قبل از مرگش برای یک روزنامه نگار وقایع آن دوران را شرح میداد تا در روزنامه چاپ شود. این خاطرات بعد از نیم قرن باعث خشنودی مردم از یک گروه وفادار به نام شینسنگومی شد. کتاب خاطرات وی به مدت صد سال ناپدید شده بود اما بعد از یافتن و تحریر در سال 1998 چاپ شد.
شیمادا کای در سال 1871 از زندان آزاد شد و با خانوادهاش به مینو نقل مکان کرد. سپس به کیوتو رفت و مدرسهی شمشیرزنی باز کرد. دولت جدید و اِنوموتو از او برای خدمت بارها دعوت کردند اما هیچ گاه با آن موافقت نکرد چون نمیتوانست با کسانی که دشمن شینسنگومی بودند همکار شود. از آنجا که دورهی شمشیرزنی به پایان رسیده بود باشگاه وی تعطیل شد ولی از قضا در معبد نیشیهونگانجی که زمانی مقر شینسنگومی بود به عنوان نگهبان مشغول به کار شد و تا آخر عمر همانجا ماند.
Kai.jpg (اندازه: 15.87 KB / تعداد دفعات دریافت: 91)
جولز برونت فرماندهی مستشاران فرانسوی که تحت تعقیب بود به کشورش گریخت. او که منتظر محاکمه بود نه تنها در بدو ورود به بندر دستگیر نشد بلکه با استقبال مردمی مواجه گشت. دولت مِیجی درخواستی مبنی بر تحویل وی به فرانسه فرستاد اما به دلیل محبوبیت فراوانی که در بین مردم فرانسه به خاطر فعالیتش پیدا کرده بود، فرانسه این درخواست را رد کرد. در اثر تلاشهای اِنوموتو در سالهای بعد نه تنها برونِت بخشیده شد بلکه از طرف دولت امپریالی دوبار در سالهای 1881 و 1885 مدال دریافت کرد. وی در خاطرات خود از هیجیکاتا توشیزو بارها و بارها تقدیر کرد و میگفت اگر وی در اروپا میبود درجهی ژنرالی حداقل افتخاری بود که میتوانست کسب کند. جولز برونِت و اوتوری کِیسکه در سال 1911 درگذشتند. امروزه اگرچه نام جولز برونِت در فرانسه کم رنگ شده است اما در ژاپن همه او را به عنوان مردی میشناسند که شانه به شانه در کنار آخرین سامورایی جنگید.
اوتوری کِیسکه در زندان توکیو به افزایش آموختههای علوم غربی خود پرداخت. او در طول مدت حبس خود نه تنها رفتار بد مدیر زندان را اصلاح کرد بلکه نظامی شبه پارلمانی در میان زندانیان ایجاد کرد. پس از آزادی از زندان در سال 1872 وارد همکاری با دولت مِیجی شد و در ابتدا مشغول طرح احیای زمینهای کشاورزی بود. سپس مدیر یک مدرسه و در سال 1889 به عنوان سفیر به کره رفت. در اولین جنگ ژاپن و چین نیز حضور داشت. وی مجلهای منتشر کرد و خاطرات خود و همرزمان دوران جنگ بوشین را در آن ذکر میکرد. برای ساخت یاد بود کشته شدگان جنگ هاکوداته نیز کمک فراوانی کرد. وی دو ماه پس از تولد 78 سالگی خود در اثر سرطان مری درگذشت.
هنری نیکول به همراه اوژِن کولاچ در فرانسه محکوم شدند ولی محکومیت آنها زیاد سنگین نبود. آنها در جنگ فرانسه-پروس جنگیدند و نیکول 24 ساله در این جنگ کشته شد اما کولاچ زنده ماند. بعدها کتابی با نام «حادثهای در ژاپن» نوشت و به بیان حوادث جنگ بوشین پرداخت و آن را در سال 1374 منتشر کرد. وی اولین اروپایی بود که اکثر اوقات لباس ژاپنی میپوشید.
پس از پایان جنگ بوشین دولت شروع به انجام اصلاحات مِیجی کرد. یکی از امتیازات ژاپن در آن موقع طبق تاریخ نویسان غربی که باعث افزایش سرعت مدنیزه شدن شد، میزان سواد در جامعه بود به طوری که در آن روزگار حداقل 40% مردان جامعه باسواد بودند و در شهر اِدو(توکیو) حداقل 70%!!!. این آمار قابل مقایسه نیست با جامعهی آن روز کشورهایی مثل انگلیس یا فرانسه که حداکثر میزان سواد 20% بود.
در سوگندنامه امپراطور مِیجی در ماده چهارم در مورد لغو رسوم ناپسند گذشته و در ماده دوم در مورد ایجاد وحدت و از بین رفتن طبقات اجتماعی سخن رفته بود. اقداماتی که در مورد اجرای چنین موادی به مورد اجرا درآمد عبارت بودند از:
1- الغای فئودالیسم در سال ۱۸۷۱ که در نتیجهی آن بسیاری از زمینهای فئودالها در اختیار دولت قرار گرفت.
2- تشکیل نیروی دریایی و زمینی و به اجرا گذاشتن قانون نظام وظیفه عمومی در سال ۱۸۷۲ میلادی. با این قانون تمام افراد توانایی به دست آوردن مهارت جنگ آوری را به دست آوردند و جنگ آوری از انحصار طبقهی سامورایی خارج شد.
3- تحریم حمل شمشیر و قطع مستمری ساموراییها. تا قبل از این قانون ساموراییها مجاز به حمل دو شمشیر بودند و این امتیاز اعتبار و آبروی اجتماعی ایشان محسوب میشد.
بین روابط ژاپن و کره مشکلاتی پیش آمده بود که تا نزدیکی جنگ پیش رفت اما با پیروزی تیم مذاکره کننده، کره بنادر خود را بر روی کشتیهای ژاپنی گشود که یک پیروزی دیپلماتیک برای ژاپن بود و با این پیروزی نیاز به جنگ از بین رفته و همین موضوع باعث نارضایتی جناحی شد که شکست مذاکرات با کره را به عنوان بهانهای برای حمله قرار داده بود. سایگو تاکاموری بر آن بود که برای مقابله با غرب، ژاپن نیز باید روشی سلطهجویانه در پیش بگیرد و پاسخ درست به کره که از داشتن مناسبات سیاسی با ژاپن خودداری داشت، جنگ است. سایگو در سال 1873 پس از مشاجره با برادر کوچکترش در مورد حمله به شبه جزیرهی کره از دولت خارج شد. هواداران مکتب اخراج خارجیها احترام به امپراطور نیز از اصلاحات مِیجی ناراضی بودند اگرچه در آغاز به خاطر نابودی شوگون هم مجبور به همراهی بودند اما اکنون سر ناسازگاری با مِیجی دارند.
سایگو تاکاموری به همراه ساموراییهای خاندان ساتسوما دست به شورش زدند که در ظرف چند ماه توسط نیروهای دولت مِیجی سرکوب شدند. سربازان امپراطوری که نسبت به جنگ بوشین بسیار پیشرفتهتر شده بودند از خمپاره انداز و بالن برای مشاهده میدان نبرد استفاده میکردند. نیروهای ساتسوما در حدود 40 هزار نفر و نیروهای دولت مرکزی 300 هزار نفر برآورد شده بود. نیروهای سایگو پس از پایان مهماتشان از تیر و کمان و سلاحهای سنتی برای مبارزه استفاده کردند. در اواخر نبرد سایگو از ناحیهی لگن مورد اصابت گلوله قرار گرفت. چگونگی مرگ وی مشخص نیست ولی زیردستان وی ادعا داشتند که هاراکیری کرده است.
بعضی از محققین ادعا کردند که سایگو در اثر شوک شدید گلوله و زخم حتی قادر به صحبت کردن نبوده است و زیردستان سایگو سرش را قطع کردند و سپس شکم وی را پاره کردند تا به نظر برسد هاراکیری انجام داده است. وی در سپتامبر 1877 کشته شد. بعدها معلوم شد که سایگو در قتل ساکاموتو ریوما دست داشته است و هدف نابودی شوگون تا حدی در وی ریشه دوانده بود که حاضر شده به خاطر آن یکی از دوستان نزدیکش را قربانی کند.
در سال 2003 از روی داستان شورش ساتسوما فیلم سینمایی آخرین سامورایی با بازی تام کروز(جولز برونِت) و کِن واتابه در نقش کاتسوموتو(سایگو) ساخته شد که داستان این فیلم تلفیقی از داستان شینسنگومی و ساتسوما است و داستان اصلی برای فروش هرچه بیشتر دستکاری شده است. امروزه در پارک اوئنو مجسمهای از سایگو برپاست و مردم با احترام از او یاد کرده و از برابر مجسمهی او میگذرند. هر چند از نظر سیاسی امروزه به نظر میرسد که نظر دیگر تجددخواهان ژاپن که به ستیزه جویی سایگو میدان ندادند درست بوده است.
یکی از کسانی که از نبرد با شورش ساتسوما برگشت افسر پلیسی بود به نام فوجیتا گورو. این فرد در گذشته یکی از فرماندهان شینسنگومی بود. وی همان سایتو هاجیمه بود. سایتو هاجیمه در نبردی که داشت توانست نیمی از افراد خود را تا قبل از آتش بس زنده نگه دارد پس از دستگیری با نام مستعار راهی زندان شد. پس از آزادی، ارباب آیزو نام فوجیتا گورو را به وی داد. فوجیتا گورو با دختری از خاندان آیزو ازدواج کرد و در سال 1972 وارد ادارهی پلیس شهر توکیو شد. در سال 1877 به همراه تعدادی از ساموراییهای خاندان آیزو به نبرد علیه شورش ساتسوما رفت. وی از این نبرد به عنوان انتقام جنگ بوشین یاد میکند. در دوران حکومت مِیجی تنها کسی که در سراسر ژاپن اجازه داشت کاتانا یا شمشیر سامورایی حمل کند فوجیتا گورو بود. سایتو در ساخت یادبود فرماندهان شینسنگومی به همراه ناگاکورا و دکتر ماتسوموتو نقش داشت. فوجیتا در سال 1891 بازنشسته شد و تا سال 1909 در مدارس عالی و دانشگاهها و نیز موزهی آموزش و پرورش توکیو کار میکرد تا اینکه در سال 1915 به دلیل زخم معده درگذشت در این سال ناگاکورا شینپاچی نیز از دنیا رفت. سایتو بر خلاف شینپاچی در مورد شینسنگومی زیاد صحبت نمیکرد.
سالها بعد از جنگ بوشین شایعهای پخش شد که هارادا سانوسکه فرمانده یگان دهم شینسنگومی در سال 1868 کشته نشده پس از سفر به چین رئیس گروهی از راهزنان اسب سوار شده است. در روزنامهای که در سال 1965 منتشر شد گزارش شده بود که پیرمردی به نام هارادا سانوسکه در جنگ اول چین و ژاپن(1894) به کمک ژاپن آمده است. به هر حال تمامی این صحبتها بی اساس بوده و هیچگاه به اثبات نرسیدند.
در سال 2004 دفتر خاطرات یامازاکی سوسومو کشف شد و در موزهای به نمایش گذاشته شد. این دفتر به صورت رمز نوشته شده و هنوز مطالب آن منتشر نشده است.
سوزوکی میکیسابورو بعد از پایان جنگ بوشین به دنبال ناگاکورا شینپاچی در توکیو میگشت و تصور میشد که قصد جان وی را کرده است اما پس از عزیمت ناگاکورا به زادگاهش به نیروهای پلیس پیوست و تا بازنشستگی به همان شغل ادامه داد. وی اگرچه به شدت از شینسنگومی متنفر بود ولی در نزد مردم به یکی از کسانی که همیشه برای هیجیکاتا و کوندو دعا میخواند مشهور شده بود و حتی در مورد شخصیت آنها تعاریف بسیاری میکرد. پس از بازنشستگی به کشاورزی و دامپروری روی آورد تا اینکه در سن 83 سالگی در سال 1919 درگذشت.
پس از اصلاحات مِیجی امپراطوری ژاپن هر روز بیشتر قدرت میگرفت و از یک کشور قرون وسطایی کشوری مدرن ساخته شد به طوری که توانست کره را تحت نفوذ خود و چین را نیز شکست بدهد در همان سال روسیه نیز از ژاپن شکست خود و ژاپن در رسانههای جهان به عنوان کشوری قدرتمند خودنمایی میکرد. امپراطور مِیجی در سال 1912 در سن 59 سالگی درگذشت. مردم ژاپن او را رهبر انقلاب مِیجی میخوانند. انقلابی که باعث سرنگونی حکومت 600 ساله شوگون شد. اما به گواه تاریخ نه امپراطور رهبر انقلاب بود و نه این انقلاب مردمی.