زمان کنونی: 2024/09/19, 04:39 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/09/19, 04:39 AM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.75
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

کلیسا نفرین شده(تمام قسمت ها)

نویسنده پیام
Hibiki-chan
کاربر معمولی

*


ارسال‌ها: 50
تاریخ عضویت: Jul 2015
اعتبار: 2.0
ارسال: #1
zجدید کلیسا نفرین شده(تمام قسمت ها)
اول بگم من قبلا این داستان رو تو وبم گزاشتم
این داستان 4 قسمته
که من کلشو اینجا میزارم
راستی اسم دوم من تو نت براتالایت قاتله
پس اگه گفتم "من" بدونین منظورم براتالایته
اینم داستان
دو پسر 12 ساله گم شده اند ان ها برای بازی به کلیسای بالای تبه دارک کینگز رفتند و از ان موقع کسی ان ها را ندیده است درصورت پیدا کردن ان ها با شماره تلفن *********** تماس حاصل فرمایید________________________________________ مایرو: هی ...چرا همش باید تو روزنامه ها یه خبر بد ببینیم ؟بزار اینور رو بخونم________________________________________کشته شدن مردی در خانه اش مردی درخانه اش به طرز وحشتناکی به قتل رسید شکم او را پاره کرده بودند و اعضای بدنش به دیوار خانه اش اویزان بود پلیس ها در حال بررسی قتل اتفاق افتاده هستند________________________________________مایرو: اصلا روزنامه رو بیخیال!________________________________________روزنامه رو گزاشت رو میز که چشمش به یه خبر افتاد کلیسای تپه دارک کینگز نفرین شده تا کنون کسانی که در ان اطراف خانه ای داشتند شب ها صدای اه و ناله در ان کلیسا میشنوند شایعات زیادی درمورد کلیسا به وجود  امده اما اقای کرینستون شهردار  عزیزمون برای رفع این شایعات خانه ای کنار کلیسا ساخته است.__________________________________مایرو : به این میگن یه ماجراجویی بزرگ میتونم برم و سر از ماجرا دربیارم اونوقته که من اولین نفری میشم که این موضوع رو کشف کرده... مایرو تلفن رو برداشت و به سه تا از دوستاش زنگ زد یعنی: پرتو نغمه و روزبه اولین نفر (پرتو) : ایول م  اجرای هیجان انگیزی میشه من هستم تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/3.gif دومین نفر (نغمه) : نه من نمیام من میترسم شایعات اونجا خیلی ترسناکهتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/12.gif مایرا: نغمه تو که شایعات رو باور نمیکنی .میکنی؟ اگه نیای هر چی حشره دارم رو هدیه میدم به تو ... نغمه: باشه باشه میام ...سومین نفر(روزبه): آوووو اره میام من عاشق جنازه امتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/48.gif مایرا: قرار نیست جنازه ببینیمتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/18.gif روزبه: ایش بدون جنازه که حال نمیده ! ..مایرا : ساعت 9 همه بیاین جلوی کلیسا.تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/3.gif پرتو: اوکی..نغمه: بببب...اااشه ..روزبه: یعنی جنازه نداریم؟تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/24.gif مایرا: تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gif روزبه :  باشه بابا تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/24.gif یه ربع مونده به 9... مایرا :خوب وسایلمو جمع کردم  مایرا از خونش رفت بیرون و سوار دوچرخه اش شد و با تمام توان رکاب زد . مایرا رسید پایین تپه دارک کینگز. پرتو : بیا دیگه 5ساعته منتظرتیم مایرا ساعتشو نگاه کرد : همش 5 دقیقه دیر کردما  پرتو:برا من 5 دقیقه مث 5 ساعته تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/4.gif سلندر : بریم بالا ؟ مایرا: بریم . همگی از تپه رفتیم بالا . مایرا در کلیسا رو باز کردم و  مایرا: واو عجب کلیسای بزرگیه بیخود هم نیست جزو بزرگترین کلیسا هاست. پرتو : اینجا مثل هتل اتاقاش زیاده امممم اصلا مگه کلیسا ها باید اتاق داشته باشن؟تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/34.gif روزبه: نه سازنده این کلیسا اول اینجا رو ساخت تا رستوران باز کنه ولی بعد از مرگ ناگهانی سازنده اینجا دخترش اینجا رو تبدیل به کلیسا کرد مردم معتقدن بعد از مرگ اون مرد صدای دخترش که در کلیسا ناله میکرد میومد . نغمه: جیییییییییغغغغغغغ..همه: چی شده؟؟؟؟ نغمه: ععععنننننککککببببووووت تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/12.gif مایرا : اه نغمه تو با این ترسو بودنت اخر سر ما رو به باد میدیتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gif پرتو: بببچه ها به نظر من از این یکی دیگه ووواقعا باید ترسید.تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/12.gif همه ما برگشتیم و: جییییییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغ..  یهو یه مومیایی افتاد رو نغمه. نغمه هم افتاد رو زمین نغمه: ججیییییییغ جججججججییییییییغغغغغغ اینو از رو من بلند کنینمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه مایرو با شجاعت تمام مومیایی رو شوت کرد اونور مایرو: این که زنده نیست چطور از تو تابوتش اومد بیرون؟تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/34.gif پرتو: اوپس ببخشید فکرکنم رو دیوار دستم به یه دکمه خوردتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/4.gif نغمه: پرتوووووو خفه ات میکنمتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gif پرتو: وایییییییی فرار خشم پشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه نغمه:  تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gif پرتو از دست نغمه فرار کرد نغمه هم دنبالش مایرو: زیاد دور نشین مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه پرتو و نغمه همین طور که داشتن همدیگه رو دنبال میکردن فهمیدن از مایرو و روزبه خیلی دور شدن پرتو : بیا بریم دیگه خیلی دور شدیم...همین که برگشتن یه صدای نجوا مانند اومد(صدا انعکاس هم داشت) : کجا دارین میرین؟بیاین اینجا ... بیاین اینجا ...اینجا نغمه: من میترسم...پرتو : بدوووو.. با همدیگه شروع به دویدن کردن  اینقدر دویدن تا بالاخره تونستن از دور مایرو و روزبه رو ببینن پرتو : مایرووووووو ولی تا خواست از راهرو بره بیرون پیش مایرو و روزبه یه در اهنی (مثل در زندان) جلوشون افتاد پایین و توی اون راهرو زندانی شدن.(امیدوارم فهمیده باشین چی گفتم) نغمه: مایروووو روزبهکمممممممککککککککک مایرو برگشت و اونا رو دید مایرو و روزبه تند تند اومدن پیش اونا (یعنی مایرو و روزبه بیرون راهرو و بیرون در اهنی بودن و پرتو و نغمه توی راهرو و پشت در اهنی بودن) مایرو چه اتفاقی افتاده؟ این در از کجا پیداش شد؟؟..نغمه: یه صدایی شنیدیم پرتو: و دوییدیم به طرف شما نغمه: که یهو این در بسته شد  پرتو : حالا چیکار کنیم؟ مایرو : همین جا صبر کنین من میرم کمک میارم نغمه: یعنی میخوای ما رو تنها بزارین؟ مایرو: نه روزبه پیشتون میمونه مایرو از خونه رفت بیرون بعد از چند دقیقه در ورودی کلیسا هم بسته شد (اونم مثل در زندان بود) روزبه: فکر کنم گیر افتادیم دوباره اون نجوا اومد(بازم انعکاس داره) : بیاین اینجا... بیاین اینجا اون صدا از توی یکی از راهرو ها میومد روزبه: یه لحظه صبر کنین من میرم یه سر گوشی اب بدم اینجا خیلی مشکوک میزنه و دویید رفت تو اون راهرو پرتو : بیا ما هم بریم اینور یه سر و گوشی اب بدیم....نغمه: ولی اگه مایرو بیاد و ما نباشیم...پرتو : زود بر میگردیم..پرتو نغمه شروع کردن به راه رفتن . مایرو به همراه 2 تا پلیس اومده بود مایرو: همین جاست دوستام اونجا گیر افتادن یکی از پلیس ها به در اونجا نگاه کرد : ولی مثل اینکه اینجا خیلی وقته متروکه است  و به در اشاره کرد مایرو : چییییی؟؟؟ وقت من از اینجا اومدم بیرون در بسته نبود  در کلیسا قفل بود و هیچ جوری باز نمیشد اون یکی پلیسه: مثل اینکه یکی ما رو دست انداخته  (راستی در اینجا مایرو و روزبه و پرتو و نغمه همه 16 سالشونه ) پلیس ها با عصبانیت رفتن مایرو یه نگاه دیگه به در انداخت یهو در باز شد مایرو خیلی تعجب کرد خواست بره دوباره به پلیس ها بگه ولی متوجه شد دوستاش هیچ کدوم نیستن. مایرو دوستاشو صدا کرد : روزبه ... پرتو ... نغمه  وارد کلیسا شد که یهو در ورودی کلیسا دوباره بسته شد مایرو : حالا چیکار کنم؟ بچه ها کجایین؟ بعد رفت به سمت یکی از راهرو ها پرتو و نغمه داشتن تو راهرو راه میرفتن همینطور که داشتن میرفتن یهو خودشونو تنها دیدن اصلا حواسشون به هم نبود و معلوم نیست تو کدوم دو راهی از هم جدا شدن نغمه: پرتو خواهش میکنم بگو که اینجایی خواهش میکنم  یه نفر دستشو گزاشت رو شونه نغمه نغمه: اخیش خیالم راحت شد وقتی برگشت : جیییییییییییییغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ__________________پرتو هم فهمیده بود تنها هست همینطور که جلو میرفت چشمش به دیوار خونی کلیسا افتاد به دیوار نزدیک شد و دیوار رو لمس کرد . خون تازه بود! پرتو: مگه اینجا متروکه نیست ؟ این چطور ممکنه؟تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/18.gif رفت جلو تر فهمید به دستشویی کلیسا رسیده  توی دستشویی خون ریخته بود (این چهار نفر بین وسایلی که اورده بودن چراغ قوه هم داشتن چون بدون چراغ قوه که نمیشه توی شب کلیسا رو دید !) پرتو چراغ قوه شو گرفت سمت دستشویی یه پا دید جلو تر رفت و داد زد : اقای کرینستون !!!حالتون خوبه؟؟( اگه یادتون باشه شهر دارشون بود)تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/12.gif فهمید مرده  . پرتو بلند شد و عقب عقب رفت که خورد یه یه چیزی بعد برگشت و جیییییییییییغغغغغغغغ
*********************************************************** مایرو: اهای بچه ها کجایین؟کم کم دارم میترسما....مایرو همون صدا رو از یکی از راهرو ها شنید: بیا اینجا ...بیا اینجا پرتو اروم چشماشو باز کرد: م.م.من کجام؟ اخ سرم! .... پرتو تویه اتاق تاریک بود صدی حرف زدن چند نفر رو شنید خواست بلند شه که فهمید دستاش بسته است در اتاق باز شد کم کم نور بیشتر شد پرتو: جیغغغغغغغغغغغغغغغغغ یه دختر با صورتی خونی + 2 تا شمشیر وارد اتاق شد ــ اماده مرگ باش نغمه بعد از اینکه جیغغ زد دیگه پشتش رو نگاه نکرد و فقط دویید همون صدا : ها ها ها تو نمیتونی فرار کنی ها ها ها ها نغمه داد زد: ولم کن بزار برم دست از سرم برداااارمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه نغمه همینطور که داشت میدوید محک کلهاش خورد به کله یه نفر دیگه ــ اخ سرم ...تو تو تو کی هستی ؟! نغمه: خودت کی هستی؟!صبر کن ببینم این صدا آشناست...مایرو ؟!!!! خودتی ؟!تصویر: richedit/smileys/YahooIM/8.gif مایرو بلند شد و نغمه رو بغل کرد : شما کجا رفتین ؟!!حسابی منو ترسوندین امممم بقیه کجان؟.....نغمه: ما از هم جدا شدیم پس پلیس ها کجان؟!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/12.gif مایرو : داستانش طولانیه بیا بریم دنبال بقیه. ....روزبه سرگردان بود نمیدونست کجا داره میره  همینطور که داشت میرفت متوجه شد به زیر زمین رسیده زیر زمین به یه غار ختم میشد. روزبه چراغ قوه رو گرفت رو دیوار غار اونجا نقاشی ها و نوشته هایی حک شده بود روزبه نوشته ها رو خوند : سال ها پیش پدر و دختری یک رستوران ساختند ان ها در کنار هم شاد و خرم بودند تا اینکه شبی پدر ان دختر خیلی اتفاقی یک نفر را کشت پلیس ها پدرش را گرفتند و اعدام کردند ان دختر خیلی ناراحت شده بود به طوری که رستوران پر از شادی را به کلیسایی پر از اندوه تبدیل کرد. دخترک تصمیم به انتقام گرفت از ان روز به بعد هر روز یک نفر به طور وحشت ناکی میمرد . اولین کسانی که او کشت 5 تا از بهترین دوستانش بود. ولی بعد از کشتن ان ها چون به ان ها علاقه زیادی داشت با استفاده از نیروی سیاه به ان ها جان دوباره داد البته به صورت قاتل و این گونه بود گروه عناصر در جنون(المنتس اف اینسانیتی) به وجود امد                                                                                           نام ان دختر : ب. ر. ا.ت .ا .......... بقیه اسم پاک شده بود روزبه: چه ماجرای غم انگیزیتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/2.gif ــ درسته!خیلی غم انگیزهتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/14.gif روزبه : تو ..تو تو کی هستی ؟ من از تو نمیترسمتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gif ــ تو چی فکر میکنی ؟! من همون دختری هستم که باباش رو با بیرحمی کشتن براتالایتتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/14.gif_____________________________مایرو و نغمه به یه اتاق رسیدن صدا های گفتگو تو اون اتاق میومد از لای در نگاه کردن 4 تا دختر با سلاح های مختلف و ترسناک اونا در حال صحبت بودن. یکی گفت: ما باید اونا رو بکشم یکی دیگه: اگه اونا سالم از رستوران برن بیرون راز ما فاش میشه یه صدایی از پشت مایرو و نغمه اومد : شما 2 تا اینجا چه غلطی میکنین؟ اون نغمه و مایرو رو به داخل اتاق هل داد ــ اوه پینکیس غجب چیزایی شکار کردی  پینکیس :رینباین بیا این دو تا رو ببر پیش پرتو رینباین نغمه و مایرو رو فرستاد تو اتاقی که پرتو بود و بعد در رو بست اونجا کنار پرتو یه شمع روشن بود مایرو: پرتو؟؟؟!!!!تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/12.gif پرتو سرش رو گرفت بالانغمه: پرتوچه بلایی سر صورتت اومده؟! صورت پرتو خونی و پر خراش بود مایرو: ما باید روزبه رو خبر کنیم بیاد کمکمون که در همان لحظه در باز شد و یکی روزبه رو پرت کرد تو اتاق مایرا: چی میگفتم؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه روزبه: اونا میخوان ما رو بکشن نغمه: غیب گفتیا من و گروهم داشتیم در مورد کشتن یا نکشتن مایرا و بقیه حرف میزدیم پینکیس : اونا راز ما رو فهمیدن باید بکشیمشون من: پینکیس درست میگه اونا باید بمیرنتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/34.gif همه با این رای موافق بودن پس به سمت اتاق حرکت کردیم شمشیرامو در اوردم و در اتاقو باز کردم ــ پیلسی(همون اپل پیلس) چند بار بهت گفتم به پنجره این اتاق میله وصل کن؟تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gif اپل پیلس داشت با دندون در یه جعبه قرص رو باز میگرد من: اصلا شنیدی چی گفتم؟تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gif اپل پیلس : چی؟ کی ؟ کجا؟تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/18.gif من: ای خداااااااتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gif پنجره کوچولوی اتاق باز بود و بدون شک همه از ونجا فرار کرده بودن من: میریم دنبالشون نباید زیاد دور شده باشنتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/24.gif از کلیسا خارج شدیم اپل پیلس هنوز با قرصا درگر بود برا همین نتونست با ما بیاد داشت برف میومد ... کریسمس بود... همه راه افتادیم به دنبال رد پا ها تپه دارک کینگز خیلی بلند بود پس مایرا و بقیه نمیتونستن زیاد دور شن پایین تپه هم یه جنگل بود و بالاخره بعد از جنگل شهر قرار داشت من از بالای تپه مایرا و بقیه رو دیدم که داشتن میدوییدن به سمت جنگل اما سرعتشون به خاطر پرتو کم شده بود من: رینباین بگیرشون سریعتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gif رینباین : همین الان میرم تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/14.gif با سرعت شروع به پرواز کرد ولی برف رفت تو چشمش و به همین دلیل محکم رفت تو یه درخت فلاترشاوت برای کمک به رینباین رفت رریفروت: ای وایی لباس جدیدم خیس شد تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/12.gifبچه ها من برمیگردم به کلیسا شما ها برینتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/3.gif من: یه مشت دست و پا چلفتی دور و بر مننتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gif حالا فقط من مونده بودمو پینکیس روزبه :شما برین من سرگرمشون میکنمتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/53.gif مایرا: ولی...
روزبه: برین... مایرا و نغمه و پرتو رفتن روزبه یه چاقو از جیبش در اورد من و پینکیس به روزبه رسیده بودیم من : من میرم دنبال بقیه تو اینو سرگرم کن بال هامو باز کردم و از بالای روزبه پریدم دیگه چیزی نمونده بود بهشون برسم پرتو: من فقط سرعت شما رو کم میکنم بدون من برین وگرنه هممون میمیریم پرتو دست نغمه رو ول کرد و ایستاد نغمه: پرتوووووو نهههههه مایرا: بدو دختر بیا چیزی نمونده به شهر برسیمتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/12.gif نغمه: ولی من یکی از بهترین دوستامو رها نمیکنم میخوام برم پیششتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/2.gif مایرا : منم به اندازه تو ناراحتم ولی یکم فکر کن اگه تو هم بمونی فداکاری 2 تا از دوستامون هدر میرهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه پرتو جلوی من وایساده بود من شمشیرمو بردم بالا و فرو کردم تو شکم پرتو پرتو با فریاد : نـــــــــــــــاااااااااامـــــــــــــــــرداااااااااااامطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه اشکای نغمه و مایرا سرازیر شد . مایرا و نغمه از دور میتونستن شهر رو ببینن که ناگهان دست مایره از نغمه جدا شد مایرا همین طور که میدویید برگشت و ایساد تو پای نغمه چاقویی فرو رفته بود همینطور که نغمه رو زمین افتاده بود: مایراااا بدوووووو مایرا : ولی ولی ولیمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه نغمه لبخندی به مایرا زد و با ارامش گفت: بدو وگرن فداکاری همه ما بی نتیجه میمونه مایرا شروع کرد به دوییدن و خواست برای اخرین بار نمه رو ببینه که من همون لحظه شمشیرمو تو شکم نغمه فرو کردم مایرا به انتهای جنگل و به شهر رسید 3 روز بعد: مایرا در حالی که تو خونه اش به عکس دوستاش نگاه میکرد رفت و دفتر خاطراتشو باز کرد و نوشت: امسال بدترین کریسمس عمرم بود کنجکاوی بیش از حد من باعث مرگ 3 تا از بهترین دوستام شد من هیچ وقت نمیتونم خودمو ببخشم من تنهام دیگه هیچ دوستی ندارم از خبرنگاری انصراف دادم میخوام در سکوت بمیرم مایرو وانا معروف به مایرو اخرین خاظره قطراتی خون گوشه دفترش ریخت.... روز بعد جسد اونو در حالی که خودکشی کرده بود دفن کردن 
من بزرگترین منبع اطلاعات از گروه المنتس اف اینسانیتی هستم
پس اگه سوالی داشتین بگین
یا اگه دوس داشتین بگین عکساشونو براتون بزارم
یه چیز دیگه
خاک تو سر مایرو
بگم چرا؟
چون اخرش فداکاری دوستاشو هدر دادتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/4.gif
وقتی داشتم قسمت اخرو مینوشتم مغزم زیاد خود کار نمیکرد برا همین اخرش اینطوری شدتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/4.gif

 
2015/07/27 09:11 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ

[-]
No
Error.

ارسال پاسخ 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  داستان های برگرفته شده از افراد مختلف و داستان ها minoom 13 1,972 2015/09/04 12:23 PM
آخرین ارسال: minoom
  عاشقان شيطاني از زبان بچه هاي پارك انيمه قسمت اول youi 0 1,632 2015/04/08 12:29 PM
آخرین ارسال: youi



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان