داستان حذف شده

[♥animpark princess♥]

دوستان اینم حذف شدمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه البت میدونم اهمیتی نمیدین ولی خبمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه پاکیدمشمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[dark angel]

خیلی قشنگ بود

[♥animpark princess♥]

ممنون راستی چرا بقیه ی ایفای نقش تو سونیک رو ننوشتی؟

[batson]

ممنون داستانت قشنگ بودمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[♥animpark princess♥]

سارا از این که شدو اونو به خاطر نمیاورد ناراحت و عصبانی شده بود.سارا هر چی میگفت شدو حتی جوابشو هم نمیداد.سارا رفت طرف اگمن و گفت:
-م....میشه باهات حرف بزنم؟
اگمن هیچی نگفتو بهش نگاه کرد و با هم رفتن.سارا به اگمن گفت:
-برای چی شدو اونطوری شده؟
-اون حافظه ی ضعیفی داره
-چ...چی؟
-تا حالا هر وقت میرفت تو دستگاه و من دوباره پیداش میکردم و دستگاه رو باز میکردم اون همه چیز رو که قبلا اتفاق افتاده بود رو یادش میرفت........الان هم دوباره اینطوری شده
-ر....راهی نیست برای اینکه دوباره همه چیز رو یادش بیاد؟
-من خودمم نمیدونم......اما هر چی باشه به نفع منه
سارا هیچ نگفت و سرش رو انداخت پایین.اگمن هم دوباره رفت تو اتاق کنترل.سارا رفت طرف در اتاق کنترل و از لای در شدو و بقیه رو نگاه کرد و گریه اش گرفت و ناگهان ساعتی که روی دستش بود زنگ زد و سارا درش رو باز کرد.اون سونیک بود:
-سارا....شدو رو پیدا کردی؟
سارا گریه اش بیشتر شد و گفت:
-آ..ره...اما اون منو....یادش نمیاد
-واقعا؟؟؟؟
-آره
آناستازیا یهو سونیک بدبختو پرتاب کرد به یه طرف و اومد جلو و گفت:
-یعنی چی؟؟؟؟
-اگمن گفت هر وقت شدو وارد دستگاه میشه این اتفاق براش میفته
-از همون اولم این داداش من تو مدرسه نمره هاش بد بود چون که حافظه ی خرابی داشت
الیسا:من نمیدونستم ما مدرسه هم میریم
سارا:مگه شما میرفتین مدرسه؟
آنا:خب......نه
سارا:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه...................................من باید چیکار کنم؟؟؟؟اون منو یادش نمیاد!
آنا:خودت یه کاری بکن!
-بله؟؟؟؟
-شوخی کردم!ببین تو الان باید برگردی
-اما....پس...شدو چی؟
-فعلا مجبوری......یادت رفته سیلویا هم اونجاست؟تا حالا که باهات کاری نداشته خودش خیلیه!بمونی سرت برباده!
-باشه
-خوبه....میبینمت
-باشه
سارا یه بار دیگه به شدو نگاه کرد و گفت:
خداحافظ شدو.....برمیگردم
و برگشت و وقتی خواست یهو فب اومد و دستش رو گذاشت رو شونه ی سارا و گفت:
-داری چیکار میکنی؟
-خب.....................من باید برم
-تو داشتی گریه میکردی؟
-چ...چی؟؟نه
-اما به نظر میرسه داشتی گریه میکردی
-..........من باید برم.....فعلا
-صبر کن!
-چیه؟
-تو شدو رو از کجا میشناسی؟
-من و اون یه زمانی............عاشق هم بودیم
-واقعا؟؟؟فکرشو نمیکردم که شدو عاشق بشه!
-مگه چه بدی ای داره؟؟؟؟؟!!!!هر کس یه روزی عاشق میشه!!!!
-باشه چرا داد میزنی؟
-اه!
و سارا ناپدید شد و توی سفینه ی خودشون ظاهر شد.سونیک رفت طرفش و گفت:
-ناراحت نباش اشکالی نداره
-ممنون سونیک
آنا:سارا نگران نباش!اگه هم تو رو یادش نیومد خفه اش میکنم!
سارا:از دست تو!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
-خندیدی!
-مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه.........اما
لیدیا:اما چی؟
-خیلی نگران شدو هستم.....اگمن میتونه بهش بگه ما دشمنشیم و از اینجور حرفا!اونم که هیجی یادش نمیاد
آنا:راست میگی
الیسا:حالا چیکار کنیم؟
سارا:نمیدونم....واقعا نمیدونم

[dark angel]

خیلی قشنگه سریع قسمت بعدو بزار

[Lucy sama]

[Lucy sama]

عالیه ادامه بده 

[_lady.bird_]

ممنون واقعا عالی بودن

[♥animpark princess♥]

ممنون!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!