پشت پرده
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کوراپیکا در قبیله کوراتا و در جنگلی خلوت واقع در ولایت لوکسو به دنیا اومد. در بچگی،نزدیک بود از بالای یک صخره سقوط کنه که دوستش پایرو نجاتش داد.با اینکه کوراپیکا آسیبی ندیده بود اما دوستش پا و چشماش صدمه دیده بود، و هر روز وضعیتش بدتر از قبل میشد.کوراپیکا بخاطر اتفاقی که افتاده بود احساس مسئولیت میکرد بخاطر همین تصمیم گرفت از جنگل خارج بشه و اون بیرون دنبال یه طبیب برای معالجه پایرو بگرده. کوراپیکا چند بار پیش بزرگ قبیله کوراتا رفته بود تا برای رفتن به دنیای بیرون ازش اجازه بگیره ،ولی هر دفعه با مخالفت ایشون رو به رو میشد.این موضوع بحث و جدل طولانی ای رو در پی داشت،چرا که کوراپیکا ترس قبیلش رو از دنیای بیرون بیخود و بی جهت میدونست.بعد از بحث و جدل روزانه،کوراپیکا با پایرو صحبت کرد و متوجه شد که افراد بیرون قبیله ی کوراتا چشم هایی به رنگ اسکارلت(قرمز) ندارن،و همین موضوع باعث شده مردم قبیله بیش از حد محتاط باشن.به صورت تصادفی،کوراپیکا و پایرو یک زن غریبه بنام شیلا رو نجات میدن.و به عنوان تشکر،یه کتاب در مورد ماجراجویی های شکارچی D در دنیای بیرونی هدیه میگیرن و با هم اون رو میخونن،خواندن اون کتاب باعث میشه علاقشون به دیدن دنیای بیرون بیشتر بشه.
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بعد از اینکه شیلا رفت،کوراپیکا متوجه شد که بزرگ قبیله کتاب رو دزدیده و این موضوع رو ازش مخفی میکنه. و باز یه بحث دیگه وسط کشیده میشه،بزرگ قبیله بالاخره راضی میشه که کوراپیکا رو به دنیای بیرون بفرسته به شرطی که از تست سربلند بیرون بیاد.سخت درس خوند و همه ی تست ها رو با موفقیت پشت سر گذاشت،و در نهایت به عنوان آخرین تست بزرگ قبیله بهش گفت که برای خرید با همراهش به دنیای بیرون بره بدون اینکه کسی متوجه رنگ قرمز چشمهای اون بشه.کوراپیکا پایرو رو به عنوان همراهش انتخاب کرد.پیرمرد چند قطره توی چشماشون ریخت که باعث میشد در صورت عدم موفقیت در تست چشم هاشون برای مدتی قرمز باقی بمونه. در حین سفر،کوراپیکا داشت به این فکر میکرد که چطور میتونه کسی رو پیدا کنه که پایرو رو درمان کنه اینجوری میتونستن با کمک هم کل دنیا رو بگردن. وقتی میخواستن مواد غذایی بخرن در راه با سه تا دزد رو به رو شدن که قصد دزدی و اذیت و آزار اونارو داشتن.کوراپیکا به لطف دوستش تونست آرامشش رو حفظ کنه. و عده ای از مردم که کنار بوفه وایساده بودن از اونا طرفداری کردن و دزدا رو فراری دادن.بعد از اینکه پسرا خریدشون تموم شد،دوباره با اون سه نفر رو به رو شدن.این دفعه داشتن با اذیت کردن پایرو، کوراپیکا رو عصبانی میکردن.چشمای اون به رنگ قرمز در اومد و دست تنها اون ها رو کتک زد.دزد ها اعتراف کردن که پیرمرد بهشون پول داده که اونا رو اذیت کنن.پایرو بهشون گفت که گزارش بدن که از پس تست بر نیومدن.و به عنوان اعضای قبیله کوراتا شناخته شدن،مردمی که تا چند لحظه پیش از اونها دفاع میکردن صورتشون از ترس بنفش شده بود و ترسیده بودن.در راه برگشت،کوراپیکا متوجه شد که رنگ چشمهاش عادی شده، پایرو توضیح داد که روز قبل شنیده که پیرمرد میخواسته تقلب کنه، و بخاطر همین قطره ها رو با معمولیش عوض کرده. حالا که تست رو قبول شده بود،کوراپیکا اجازه ی رفتن به دنیای بیرون رو داشت.قبل از رفتن،کوراپیکا به پایرو قول داد که با یه دکتر برمیگرده و اینجوری هر دو میتونن به دنیای بیرون سفر کنن.پایرو ازش قول گرفت که وقتی بیرونه از فرصت استفاده کنه و خوش بگذرونه،و مثل اون شکارچی ای که داخل کتاب شیلا بود دنبال ماجراجویی هاش بره.شیش هفته بعد،زمانی که کوراپیکا اونجا رو ترک کرده بود،قبیله کوراتا توسط گروه فانتوم تروپ قتل عام شد و چشم های اونها در بازار سیاه فروخته شد.اخبار مرگ تمامی ۱۲۸ نفر قبیله کوراتا و یافتن اجسادشون در حالی که چشماشون رو از حدقه در آورده بودن گزارش کرده بود.کوراپیکا به عنوان تنها بازمانده از قبیلش،قسم خورد که تمامی چشم های مردم قبیلش رو برگردونه و تمامی اعضای تروپ رو نابود کنه.