خاطره بازی با شخصیت های فاینال فانتزی

[سفیروت]

سلام
بچه ها من یه چیزه جالب به ذهنم رسید
ما میتونیم خاطرات مربوط به زمانی که عاشقه شخصیتای فاینال فانتزی بودیمو تعریف کنیم
میتونیم اطلاعاته مربوط به اون دوران مثلا چه آهنگی یا چه فیلمی مارو به اون دوران میبره رو بنویسیم حتی اگه خیلی دور نباشه
شمام همکاری کنید من به بهترین و شیرین ترین خاطره ده تا اعتبار میدممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[سفیروت]

چیزایی که یاده اون روزا میندازتم
خونه تکونی
عید
آلبوم وایسا دنیا رضا صادقی
خونه قبلیمون
دوستام تو مدرسه

این یک فن فیکشن نیست...
یه خاطره اس از تلخی و شیرینی دنیای ما و فاینال فانتزی هر کسی میتونه خاطره های تلخ و شیرینش رو تعریف کنه
بچه ها من الان نزدیک به هشت ساله عاشقه دنیای فانتزیم و عاشقه این شخصیتام امکان نداره کسی که عاشقه این دنیا باشه ولی ازش خاطره نداشته باشه من تو این سالا که گذشت خیلی کم اون خاطراتو مرور کردم یه وقتایی برای اون روزا اشک ریختم چون الانم مثله اونموقع ها نیست، این سالها انقدر بهم تلخ و سخت گذشته اولین خاطره ی من برمیگیرده به سال 85 یادمه اونموقع اول دبیرستان بودم اسفندماه بود خونه تکونی و حال و هوای عیدو بچه هایی که مدرسه میرن خوب حال این روزا رو درک میکنن من و دوتا خواهرمو تنها برادرم مشغوله خونه تکونی بودیم اونروز خواهرم که سه سال از من بزرگتره از خرید اومد گفت" بچه ها کارتون خریدم" گفتیم"خوب چی خریدی؟"
گفت"خرس برادر2،نجات کودکان"یهو اون یکی خواهرم که از من و این خواهرم بزرگتره گفت"اه مسخره چرا این کارتونو خریدی من ازش بدم میاد" مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
آخه تو مگه میدونی چیه؟؟؟؟ مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
نگو فکر کرده طرحه دانه ی سیبه چون از اون کارتون متنفره بعد از دیدن کارتون فهمید این اون نیست.
من اونموقع عاشقه یه بازیگری بودم اونموقع رو بورس بود بعد واسه یه مجله ی زرد نامه نوشتم و مدارکمو فرستادم واسه عضویت در باشگاهشون که بازیگرارو میوردن خالی بندی بود دیگهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه بعد اونروز جمعه بود به خواهرم دادم که اونو برام پست کنه ولی با ترس و لرز چون اگه میفهمیدن کلمو میکندن مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
فرداش رفتم مدرسه از مدرسه که برگشتم اینا داشتن خرس برادرو میدیدن خیلیم قسمت دومش مسخره بوده من اومدم آخراش بود هوا ابری بود انقدر قشنگ بود
خلاصه دیگه اون تموم شد خواستن نجات کودکانو بذارن همون لحظه خواهرم زنگ زد گفت نامه رو فرستاده من یک استرسه بدی افتاد به جونم اصلا نفهمیدم کارتونه چی شد نفهمیدم لوز چه جوری تیفا رو از پا در اومد همینطور سفیروث!
اصلا سفیروث نبود،ندیدمش،فقط عاشقه کلود شدم،مخصوصا تهش تو تیتراژ عینک دودی زده بود با موتور ویراژ میداد.
انقدر حالم بد بود ولی عصرش مامانم که از سرکار اومد بهش گفتم اون هیچی نگفت.
خلاصه از همون روز ذهنمو درگیر کردم چه جوری واسه باره دوم این کارتونو ببینم، کسی ام چیزی نگه.
چند روز بعد یادمه چهارشنبه ی همون هفته بود،خوب خونه تکونی بود یه روز از مدرسه اومدم مثله .... کار کردم تا دوساعت بهم استراحت بدن،تو اون زمان بشینم کارتونو ببینم خلاصه کلی واسه دیدن دوباره اش زحمت کشیدم نشستم با دقت تموم نگاش کردم کلود،تیفا،وینسنت،کاداج(سفیروث نه چون دوستش نداشتم حالا بعدا میگم چی شد بهش علاقه مند شدم) یه جوری تو ذهنم نقش بستن که دیگه بعد از فهمیدن داستان اصلی دیگه حسم بهشون رفت
یادش بخیر...

[NoboraHaru]

والا منم این سری بازیهاشو مال پسر عموم بودن.


اون موقع که شما اول دبیرستان بودی من حدودا هفت سالم بیشتر نبود.
یه بچه ی خیلی شر بودم .
رفتیم خرید بازار ملاصدرای کرج ،دقیقا از همون سی دی فروشی خریدمش فکر کنم اون موقع هزار بود.
یا شایدم پونصد.
یادم نیست قیمتشو .
منم رفتم اونجا گفتم بابا من مدرسه ی موشهارو میخوام .
گیر مون نیومد ، منم گریم گرفت وگفتم من مدرسه ی موشهارو میخوام.
بعد بدو بدو رفتم بیرون پریدم بغل اجیم .دقیقا یادمه اجیم گفت : عیب نداره بهاره بعدا از یه جا دیگه برات میخریمش .
حالا که بد نیست این مزرعه ی حیوانات،نجات کودکان هم که بد نیستن .
منم نمی دونستم هی گفتم نمی خوام .
بابام هم گفت : حالا اینارو نبین چی میشه اصلا میدم اجیت ببینه.
من هم گفتم : مال خودش .
سوار ماشین شدیم هم ناراحت بودم.
رفتیم خونه من از مزرعه ی حیوانات خوشم اومد.
روز بعد ش بابام ومامانم واجی دومیم رفتن خونه ی مادر بزرگم اینا.
منم گفتم بزار ببینم چی به چیه .
این فیلمو گذاشتم همانا وعشق به کاداج همانا .بعد که دفعه ی بعدش میخواستم یه لباس واسه عروسکم بدوزم مثل مال تیفا.
این فیلمو در عرض همون هفته ی اول نزدیک به شصت بار دیدم .
ولی هیچی از کارشون نفهمیدم .
بعد پسر عمو م یه بار دیدش گفت : من بازی هاشو دارم .
اینجوری بود که باهاشون اشنا شدم .

[سفیروت]

منم اولین بار دیدم هیچی نفهمیدم ولی فقط دیدممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[NoboraHaru]

یه چیزی یادم رفت بگم .
من هر موقع رعد وبرق میزد میرفتم پشت چوب لباسی .
اون موقع خیال میکردم سفیروث میخواد منو کباب کنه بخوره.
بابام اینا منو از سفیروث میترسوندن.
هروقت تو خونه میدویدم ورعد وبرق وشرایط طوری فراهم بود که اگه در خونمون باز بود یهو کوبیده میشد من دیگه یعنی قش میکردم.
هرشب وقتی میخواستم بخوابم میرفتم بقل مامانم میخوابیدم.
این شده بود کابوس من بیچاره تا یه مدت .
هیچ وقت تنها نمی رفتم انباری ،یا زیر زمین.

[سفیروت]

منم از سفیروث میترسیدم مخصوصا از چشماش مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[suisen]

من وقتی دوم راهنمایی بودم این کارتونو دیدم البته اون موقع کاملا error کرده بودم .
شب بود برادر بزرگم میخواس بره بیرون منم حوصلم سر رفته بود قبل از اینکه بره بهش گفتم
- میشه سی دی بدی کارتون ببینم ؟
- برو از تو کمدم بردار .
کارتونای قدیمی که دیده بودمو برداشتم که عکس نجات کودکان کنجکاوم کرد اونم برداشتم و کامپیوتر قدیمیمونو روشن کردم و اونو گذاشتم .
زنگ در خورد و برادر وسطیم با پسر عمه ام اومد ؛پذیرایی بر عهده اون و برادر سوم بود . سی دی باز شد و فیلم اجرا شد . چون میخواستم به پذیرایی بردمو سلام علیک کنم ، مدام فیلمو جلو میزدم بعدشم افسانه ابر و باد و یخ رو دیدم . و اونم هی جلو عقب زدم ؛ تموم که شد .
قاطی کرده بودم .فکر میکردم تیفا مادر همشونه و علاوه بر اون سه برادر رافوس هم دنباله اون میگردن و بعد کلود یادش اومد که مادرش گفته باید از برادرش مراقبت کنه ولی یه ماجراهایی پیش اومد که برادر کوچکه کشته شد.
این اولین باربود که نجات کودکانُ دیدم ؛ دومین بار سال اول دبیرستان بود که یه میکس در وصف کاداج دیدم و دلم براش سوخت ، خواستم دوباره ببینم؛ با کلی اصرار برادرمو راضی کردم و با هم نجات کودکانُ کامل دیدیم .تازه این انیمیشن باعث شد به سی دی فاینال فانتزی ۱و۲ که درحال خاک خوردن بود ؛ نگاه کنم و با برادرام نوبتی بازی کنيم.  

[سفیروت]

نه بچه ها!
من فقط منظورم طرزه آشناییتون با کارتون نیست،منظورم تو این سالایی که فاینال فانتزی رو دوست داشتین خاطره ی جالبی دارید بگید اگه من اولین باری که کارتونو دیدمو تعریف کردم به خاطره اتفاقی بوده که واسم افتاده جالب بود یه همچین خاطره ای باشه
یه خاطره ی خاص

[مین جی]

من وقتی برای اولین بار دیدم 7 سالم بود هیچی نفهمیدم از کارتونشم متنفر شدم چون اصلا حالیم نشد اخه همش کاداج میگفت مامان مامان اعصابم خورد شده بود اونم با این دوبلش (بعضی از دیالوگا اشتباه بود )
تا اینکه بعد از 7 سال برادر بزرگترم تو لپتابش کارتونشو با دوبله ی اینگلیسی شو گرفت .اولش که شنیدم دانلود کرد گفتم :تو باز اینترنتو خوردی ،اخه چرا؟تو هم با این کاراتمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بعد منم که عاشق فیلم و کارتون نگاه کردن،یواشکی دور از چشم همه که یه وقت بهم نگن:ها چی شد ،مگه نگفتی اعصاب خورد کنه.
نشستم این بار با دقت تمام نگاه کردم که شاید یکم بیش تر حالیم بشه  اصلا موضوع چیه  بار گریم گرفت ناجور اخه نه طاقت مرگ کاداجو داشتم نه کلودو (زمانی که داشتن دعوا میکردن)جوری گریه کردم تا ده فرسخی رفت .حالا بیا جمعش کن مگه میشه .اوه اوه خدا به دادم برسه . بعد تو همون روز که دیگه گندش در رفته بود  4 بار دیگه دیدم هر بار اقیانوس اشک .اخه هر بار تهشو نمیدیدم.بعد 2 دقیقه افسردگی و عاشق شخصیت جذاب کاداج شدم .البته کلود هم خوبه.
این شد که علاقه ی بسیاری پیدا کردم به مدت 2 سال تو گوگل اپارات های بچه هارو نگاه میکردم که دستم اومد .تو انیم پارک هم که همه چیو ول شدم.بعد از 1 سال با کلی دنگو فنگ اه و با کلک رشتی عضو شدم .تا الانم که مدت زیادی نیست همه ی کارای همه ی افراد بخش ف ف رو نگاه کردم تا دلتون بخواد تشکر و اعتبار و... دادم .که امیدوارم راضی باشین.
                                                                                           مین جی 

 

[NoboraHaru]

من فقط یه اهنگه که منو یاد این کارتون میاره .
اونم اهنگ بانو بانو بانو بانو بانوی شرقی .همین .
بعد وقتی بستنی کیمی میخورم یادش میوفتم.
به بچگیم که فکر میکنم کلی خندم میگیره.