هوکاگه پنجم:سوناده ساما
سوناده نوه ي هوکاگه ي اول است . همين دليل براي جايگاه و اعتبار او کافي است ، اما شانس ديگرِ او آموزش زير نظر خداي شينوبي ها ، هوکاگه ي سوم است . با مهارت بالا از ابتدا و به علاوه نسبتي که دارد ، او اجازه ي داشتن گردن بندِ هوکاگه ي اول را پيدا مي کند . گردنبندي که ارزش مالي غير قابلِ تصوري دارد . به عنوان يک ميراث او گردن بند را به برادرِ کوچکش ، ناواکي (Nawaki ) به مناسبت تولدش مي دهد . ناواکي خوشحال از اين مسئله اعلام مي کند روزي هوکاگه خوهد شد . اگر چه مصيبتِ دردناکي در يک غروب سياه براي تسوناده اتفاق مي افتد . اروچيمارو با خون سردي به تسوناده توصيه مي کند احتمالا براي او بهتر خواهد بود اگر جسدِ ناواکي را نبيند و گردنبند دوباره به او باز مي گردد .
چند سال بعد ، تسوناده بزرگ مي شود و تبديل به يک نينجايِ درمانگر عالي مي شود ، که چنديدن تکنيک درماني همانطور جوتسوهاي حجومي ، سم ها و درمانشان را ياد گرفته . او به همراه هوکاگه ي سوم در يک گردهمايي شرکت مي کند و مردِ جواني ، به اسمِ دن( Dan) را مي بيند که عقايدِ مشترکي دارند . آنها درباره ي نظراتشان با هم صحبت مي کنند و به مرور دوست مي شوند و نهايتا عاشقِ هم مي شوند . دن به او مي گويد که آرزو دارد روزي هوکاگه شود و به خاطرِ همين از نظراتِ درماني حمايت مي کند . تسوناده گردن بندش را به او هديه مي دهد . در يک ماموريت بر اثر بد شانسي ، دن به سختي مجروح مي شود . تسوناده براي درمان او مي آيد اما خيلي دير و با وجود اينکه او تلاشش را براي درمان مي کند ، دن مي ميرد . تسوناده با گريه به دستانش نگاه مي کند و گردن بند را بر روي سينه ي دن مي بيند که قرباني ديگري گرفته . تسوناده بيشتر از هميشه مي ترسد .
تسوناده که خودش را به خاطر مرگ دن سرزنش مي کرد و دوباره گردنبند نزد خودش بازگشته بود کونوها را ترک کرد وبه جاهاي مختلف سفر کرد . او که حرفه ي نينجايي را کنار گذاشته بود زندگيش را صرف شرط بندي و شراب خواري کرد. در همين زمان دخترِ جواني به اسم شيزونه (Shizune)که خواهرزاده ي دن بود را به شاگردي قبول کرد و يک حيوانِ خانگي به نام تون تون (Tonton) پيدا کرد . تسوناده از تونايي هايش سوءاستفاده مي کرد تا با استفاده از آن سنش را کنترل کند و جوان تر از سني که هست به نظر برسد و سنش غيرِ قابلِ تشخيص باشد . در 50 سالگي او هنگامِ معرفي خود را زني 20 ساله معرفي مي کرد . گرچه اين تواناييِ او گنجوتسو نبود و قدرتِ بدنيش را تغيير مي داد تا در سني که مي خواست متوقف شود . تسوناده براي شرط بندي اکثرا پول قرض مي کرد و با استفاده از تواناييش سعي مي کرد کسي نتواند جايش را پيدا کند . اما به خاطر همين شرط بندي ها خيلي زود به کسي که بيش از حدِ خودش شرط بندي مي کند و هميشه مقدارِ زيادي پول مي بازد مشهور شد . اين مسئله باعث شد به او لقبِ " احمقِ افسانه اي " را بدهند .
بعد از حمله ي اروچيمارو به کونوها ، مشاورين کونوها از جيرايا خواستند تا مقامِ هوکاگه اي را قبول کند . جيرايا از اين مسئله خودداري کرد اما گفت به جاي او تسوناده هوکاگه شود و رفت تا او را به کونوها بياورد . از طرفِ ديگر بعد از اينکه هوکاگه ي سوم دستان روح اروچيمارو را قطع کرد ، او نيازمند يک درمانگر شد و تسوناده در دهکده اي که قلعه ي تانزاکو (Tanzaku Castle) قرار داشت هم تيمي هاي قديمي اش را ملاقات کرد . اروچيمارو همه چيز را به طورِ واضح براي او توضيح داد که او هوکاگه ي سوم را کشته و اين اتفاق به وسيله ي او سرش آمده . اما در عوض يک پيشنهادِ وسوسه کننده به تسوناده داد ، که اگر تسوناده دستانش را مداوا کند در عوض او هم دن و ناواکي را به او برمي گرداند کاري که بدونِ دستانش قادر نيست انجام دهد . تسوناده پرسيد بعد از مداواي دستانش چه کاري خواهد کرد و اروچيمارو جواب داد کونوها را ويران مي کند . اروچيمارو يک هفته به او فرصت داد تا تصميم بگيرد ، همچنين دو جسد براي فداکاري پيدا کند .
با رسيدن به محلِ قرار ، اروچيمارو منتظر ايستاده بود ، با رسيدنِ تسوناده ، او دستانِ اروچيمارو را گرفت و ناگهان کابوتو به تسوناده حمله کرد . سپس اروچيمارو گفت که انتظارِ خيانت را داشته ... و از کابوتو به خاطرِ هشداري که داده بود تشکر کرد . کابوتو سپس شروع به درمانِ اروچيمارو کرد و گفت فهميده که تسوناده از تکنيکِ درماني استفاده نکرده و قصد کشتن داشته . بعد تسوناده گفت که اروچيمارو را خيلي خوب مي شناسد و ميداند که بعد از درمان به قولش وفادار نخواهد بود و برادر و دوست پسرش را زنده نخواهد کرد. اروچيمارو به روش وحشيانه ي خود و با قدرتِ غيرِ انسانيش خانه ي او کونوها را ويران خواهد کرد . در يک دشتِ باز کابوتو درگيرِ مبارزه با تسوناده شد و با استفاده از ترس تسوناده از خون ، دستِ خودش را بريد تا تسوناده از مبارزه ناتوان کند . تسوناده هنوز مبارزه مي کرد و با اينکه به زخمي شده بود از يک ضربه ي مرگبار به خاطر قفسه ي سينه اش گريخت .
زماني که کابوتو با تسوناده مبارزه می کرد ، هم زمان شد با رسيدنِ ناروتو ، جيرايا و شيزونه . جيرايا سراغِ اروچيمارو رفت و مستقيما با او جنگيد و ناروتو به جنگِ کابوتو رفت . مبارزه ي سختي بين آنها شروع شد و ناروتو از راسنگانِ استفاده کرد . هر چند ، کابوتو جاخالي داد و با يک حرکت سريع چکراي اوليه ي ناروتو را نابود به هم ريخت و به بدنِ او ضربه زد . ناروتو براي درمان از چاکراي کيوبي استفاده کرد . وقي ناروتو افتاد ترس تسوناده از خون براي يک لحظه از بين رفت و همه ي تلاشش رو براي زنده نگه داشتنِ ناروتو انجام داد با اين کابوس در ذهنش که همه ي کساني که دوستشان دارد مي ميرند . هرچند ، ناروتوي توانست به موفق شود به گردنبند رسيد و ثابت کرد شرط بندي را برده .
وقتي اروچيمارو راسنگانِ ناروتو را ديد تعجب کرد و شمشيرش را که از دهانش بيرون آمد به طرفِ او پرتاب کرد . تسوناده جلوي شمشير را گرفت و دوباره آن را به طرف اروچيمارو پرتاب کرد . دوباره او با ديدنِ زخمي که از نجات ناروتو برداشته بود ترسيد و در خون غرق شد . اما هنوز قادر نبود حرکت کند سپس ايستاد و سعي کرد تا نلرزد . با عزمي تازه او پيشنهادِ هوکاگه ايِ جيرايا را پذيرفت . با درخواستِ شيزونه ، تسوناده از تکنيکِ ويژهاش استفاده کرد و چاکرايي که در شکلِ الماس مانند بر روي پيشانيش ذخيره کرده بود را رها کرد و بدين وسيله بدنش تغيير کرد و براي مدتي اعضاي حياتيي که از دست داده بود ترميم شد ، شيزونه توضيح داد که تعداد دفعاتِ تقسيمِ سلول محدود است و نهايتا باعث مي شود طولِ عمر تسوناده کم شود . سپس تسوناده خودش را آماده کرد ، کابوتو دوباره پيشِ اروچيمارو رفت و همچنين جيرايا نيز آماده شد .
سه نينجاي افسانه اي هر يک احظار هاي مشهورشان را احظار کردند . کاتسويوي حلزون (Katsuyu) ماندا مارِ آناکوندا (Manda) و همچنين گامابونتاي وزغ (Gamabunta) . ماندا ثابت کرد حريفي بسيار کُشنده است و خيلي سريع به دورِ کاتسويو پيچيد در همين حين گامابونتا در يک لحظه به کمکِ جيرايا گلوله اي از آتش پرتاب کرد . هر چند ماندا آماده مي شد تا گامابونتا را گاز بگيرد اما تسوناده با خنجرِ گامابونتا دهانِ ماندا را به زمين سنجاق کرد و به سمتِ اروچيمارو حمله کرد و در نهايت کابوتو و اروچيمارو فرار کردند . زماني که تسوناده به همراه جيرايا و ناروتو به جايي که براي اولين بار ملاقات کردند بازگشتند ، ناروتو دوباره درخواست مبارزه کرد و تسوناده باز هم با يک انگشت در مقابل او ايستاد . زماني که دوباره ناروتو شکست خورد تسوناده پيشانيش را بوسيد و از او تشکر کرد . بالاخره او صاحبِ گردنبند شد . تسوناده به عنوانِ هوکاگه ، همراه با ناروتو و جيرايا به دهکده بازگشت .
از اولين کارهايي که تسوناده کرد سر زدن به بيمارستان و معاينه ي بيماران از جمله ساسکه و راک لي بود . وضعيت لي خيلي حساس بود و او گفت به خاطرِ استفاده از لوتوس 50 % احتمالِ زنده ماندن او وجود دارد . کار بعدي او زماني بود که فهميد يکي ديگر از بيماران ، اوچيها ساسکه ، بيمارستان و کونوها را ترک کرده و در حالِ حاظر جونين ها و چونين ها در دسترس نيستند . او گروهي از گنين ها را به رهبري شيکامارو به دنبالِ ساسکه فرستاد . بعد از اينکه او با موفقيت لي را عمل کرد او فورا به دنبالِ ديگر گنين ها رفت اما اشتباها به جاي دارو بطري مشروبِ تسوناده را با خود برد . براي احتياط تسوناده از دهکده ي شن درخواستِ کمک کرد و آنها گارا ، تماري و کانکورو را فرستادند . با وجودِ اينکه آنها تمامِ تلاششان را کردند موفق به برگرداندنِ ساسکه نشدند . سپس تسوناده براي مدتِ دو سال و نيم ساکورا را آموزش داد . تسوناده تکنيک هاي درماني و همينطور رازِ قدرت بدني زيادش را به او ياد داد .
تسوناده متوجه مردي قدرتمند و مشکوک به نامِ دانزو شد ، کسي که رقيبِ سياسيِ هوکاگه ي سوم بوده . نظرات بسته و انعطاف ناپذيرِ او باعث اختلافش با تسوناده شد ، همينطور به خاطرِ گروه آنبو ريشه اي (Root ANBU) که در اختيارش بود و نظراتِ جاه طلبانه اش . همينطور با فشار مشاورانِ کونوها ، تسوناده فهميد در اين راه مشکلات زيادي خواهد داشت .
یکی از سه نینجای افسانه ای ، تسوناده کونوها را ترک می کند و وقتش را صرفِ شرط بندی می کند . او قراردادِ خونیی را با یک حلزون امضا کرده و هر وقت به کمکِ او نیاز دارد او را احضار می کند .
نوه ی هوکاگه ی اول ، تسوناده زمانی که یک گنین بود زیرِ نظرِ هوکاگه ی سوم آموزش دید . بعد ها او برادرِ کوچکترش ناواکی و دوست پسرش دن را در مبارزه از دست می دهد . این دو اتفاق باعثِ به هم ریختنِ روحیِ تسوناده می شود . هر دوی آنها قبل از مرگ آرزوی داشتند روزی هوکاگه شوند . این اتفاق باعث شد احساس بدی نسبت به آرزوها
پیدا کند و اعتقاد پیدا کرد مردم نباید به دنبال آرزوهایشان بروند . زمانی که سنش زیاد شد از جوتسویی استفاده کرد که سنش به نظر بیست سال برسد .
او و شاگردش شیزونه کونوها را ترک کردند وبه جاهای مختلف سفر کردند تا تسوناده اعتیادش به قمار را رفع کند . در همین دوره اوروچیمارو از او کمک خواست . اروچیمارو به او گفت که در قبالِ درمانش ، او هم برادر و دوست پسرش را دوباره زنده خواهد کرد . تسوناده یک هفته برای تصمیم درباره ی اینکه چه خواهد کرد گاشت و در همین مدت جیرایا و ناروتو هم او را پیدا کردند از او خواستند هوکاگه ی پنجم شود .
او احساس کرد این جایگاه ارزش ندارد و تنها یک آرزوی احمقانه برای گرفتنِ آن است . تسوناده ابتدا خواست به اروچیمارو کمک کند ، اما صداقت و اراده ی ناروتو و علاقه ی شدیدش به هوکاگه شدن باعث تغییر نظرِ او و وفاداری دوباره به دهکده اش شد . خیلی سریع مبارزه ی سه نینجای افسانه ای اروچیمارو در یک طرف و تسوناده و جیرایا در طرفِ دیگر آغاز شد . اروچیمارو شکست خورد و فرار کرد . سپس تسوناده پذیرفت که هوکاگه شود و از ناروتو و مبارزه اش با او و اینکه هیچ وقت دست از رویایش بر نمی دارد تشکر کرد .
زمانی که تسوناده نهایتا هوکاگه شد رابطه ی بسیار خوبی با ناروتو داشت . ناروتو بعضی مواقع کارها را خراب می کرد اما تسوناده به او ایمان داشت و از او برای ماموریت ها کمک می گرفت . زمانی که ناروتو بعد از تمرین با جیرایا دوباره به کونوها بازگشت مشاورانِ تسوناده از او خواستند که ناروتو را در کونوها نگه دارد تا از خطرِ آکاتسوکی در امان باشد . تسوناده باور داشت ناروتو می تواند از عهده ی کارهایش بربیاید و با توجه به گذشته ای که او داشت بهتر از هر کسی می توانست با جینچوریکی هایی مثلِ خودش رفتار کند . تنها زمان نشان خواهد داد این تصمیم رهبرِ دهکده برای کونوها بهتر خواهد بود یا نه ...
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه