داستان لاک پشت های نینجا

[*Cloud*]

سلام ..
امروز تصمیم گرفتم یه داستان درباره ی لاکی ها بنویسم امیدوارم خوب در بیاد
اگه خواستین نظر بدید به تاپیک نظرات داستان برید و حتما نظر بدید ...
خواهشا اینجا نظر ندید

تاپیک نظرات
https://www.animpark.net/thread-26333.html

---

قسمت 1
.
.
.
ساعت 2 نصفه شب..
خونه لاک پشت ها:
راف:الان میتونیم بریم؟
دان:من مطمئن نیستم که اون کاملا خوابش برده باشه
مایکی با صدای بلند :ایوول..خیلی خوب میشه اگه بریم بیرون
(راف یکی میزنه تو سر مایکی)
مایکی:اااخ
لیو:هیییسس..مایکی اروم...اگه استاد بیدار بشه دیگه نمیتونیم بریم بیرون ....
راف:من دارم میرم . نگران نباشید استاد خوابش سنگینه .شما ترسوها هم اگه میخایین دنبالم بیایین..
لیو:ولی ما....
(راف بی توجه به حرف لیو از خونشون یا همون فاضلاب میره بیرون)
دان:لیو نگران نباش ..بیا بریم..
(دان هم خارج میشه)
مایکی:داداش اینقد سخت نگیر
(مایکی هم میره)
لیو:وای از دست شما بچه ها ...
(لیو هم بالاخره از میاد بیرون ولی هیچ کدوم از لاک پشت ها رو نمیبینه که یه دفعه راف از بالای یه ساختمون لیو رو صدا میکنه)
راف :هی لیو میخای تا صبح همونجا وایستی..بجنب بیا بالا
لیو:خیلی خب اومدم ..
(لیو هم به بقیه ملحق میشه)
لیو به محض رسیدن بالای ساختمون: خیلی خب همینجا بهتون بگم که مواظب خودتون باشید و همیشه کنار هم بمونید
راف:واای دوباره این رئیس بازیش گل کرد
دان:خیلی خب چطوره مسابقه بدیم
مایکی(در حال دویدن):باشه..اولین نفری که به اون تابلوی تبلیغاتی برسه برندس.هووو
راف(با عصبانیت):هی اینجوری قبول نیس تو جر زنی کردی اگه دستم بهت برسه...
لیو :بجنبین بچه ها ..
(همه در حال دویدن بودن که یه دفعه...)
راف:هی ..بچه ها صبر کنید
(بقیه وایمیستند و به راف نگاه میکنند)
راف:فکر کنم یه صدایی شنیدم
دان:اره منم دارم میشنوم
راف :بیاین بریم دنبال صدا
لیو:شاید خطرناک باشه

.
.
ادامه دارد
.
خوب تا اینجاش چطور بود؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه