بررسی رمان های P*E*G*A*H

[Judy]

میشه گفت یکی از نویسنده های پُر طرفداره .

کتاب های :

اسطوره.

زهرتاوان.

شاه شطرنج.

مومیایی.

از ایشون بوده .

هرکس که هر کودوم از کتابهاشو خونده ... مثلا اسطوره...

اول اسم کتاب رو بگه بعد راجبش نظر بده ...

دقت کنید که نقد به معنای این نیست که بگید " خوب بود " یا ...

به نوشتار ... یا خود ِ اصل داستان دقت کنید ...

اینکه شخصیت پردازیش چطور بوده و ...

منتظر نظراتتون هستم .

[Elmira.Kh]

رمانای جدیدم نوشته
تب و بن بست 17 رمانای جدیدشون هستن

[Elmira.Kh]

اسطوره
از نظرمن شخصیت دیاکو جوری بود که هر کسی می خواست برادری مثل اون داشته باشه و خوب اینکه دانیار تونست همه رو کنار بزاره اونم وقتی که لازم بود و در کنار شاداب باشه و اینکه تونست عشق رو تجربه کنه خیلی جذاب بود پگاه یه عشق تدریجی رو شرح دادو عشقی که از سر یه نگاه نبود بلکه از رو شناخت و کم کم شکل گرفت. پگاه نشون داد که با محبت میشه هر چیزی رو تغییر داد مثل دانیار که تونست با محبتش همه چیزو تغییر بده
اسپویل مجازه؟

محتوای مخفی (Click to View)

اینکه شاداب یه عشق واقعی و دو طرفه و باارزش رو تونست با دانیار تجربه کنه خیلی جذاب بود

[Elmira.Kh]

مومیایی
خوب تارا اشتباهات زیادی کرد از سر حماقت و بچگی اما نمیشه نادیده گرفت که اشکان فرد مناسبی برای تارا نبود همونجوری که خودش اشاره کرد و گفت که نمی تونه که با کسی که نمی تونه مسئولیت بچه ی خودشو قبول کنه زندگی کنه.اما اینکه تن به خواسته های مانی داد هم ته ته بچگی بود.می تونست به کسی بگه و ازش مشورت بگیره نه اینکه تهش بشه زنی که مهر طلاق دوبار بخوره رو پیشونیش.البته پگاه شرح جالبی از برخورد مردم با زن های مطلقه داشت و گوشزد کرده بود که هر زنی نمی خواد شوهر شما رو از چنگتون در بیاره
مانی ادم بده ی این داستان نبود اما برای تارا مانی ادم بده بود...مانی اشتباهات زیادی کرد اشتباهاتی که باعث شد تارا و چیز های خیلی بیشتری رو از دست بده
و اشکان اگه اشکان بیشتر از تارا حمایت می کرد اگه اشکان اصرار بر یه مراسم عروسی نداشت مطمئنا تارا وسوسه نمی شد تا این کارا رو بکنه
و اخر از همه پاتریک
کی هست که از شخصیت پاتریک خوششش نیاد کسی که بدون توجه به گذشته ادم و فقط از شناختی که خودش نسبت به تو داره باهات معاشرت می کنه...کسی که بار ها زمین خورده و دوباره بلند شده...کسی که خودش مانی داستان یه نفر دیگه بود اما تونست مرهمی بشه رو زخمای تارا...و خوب من پاتریک رو به عنوان یه همسر برای تارا نمی بینم...پاتریک رفیق خوبی بود که تارا تونست تو اون برهه از زندگیش باهاش رو به رو شه

محتوای مخفی (Click to View)

ولی مرگ سارا برای پاتریک خیلی سنگین بود و من واقعا ناراحت شدممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[Elmira.Kh]

شاه شطرنج
من هر لحظه از این رمان با سورپرایز های بیشتری رو به رو شدم و خوب نمی تونم بگم که پدر سایه مقصر نبود ولی مادرشم خیلی اشتباهات کرد...
رمان شاه شطرنج رو میشه در سطح رمان های دیگه پگاه دید
سایه تونست ببخشه و گذشت کنه برای نگه داشتن زندگیش
و امیرحسین تونست اشتباهات سایه رو نادیده بگیره چون عاشق بود

[Elmira.Kh]

زهر تاوان
خوب جلوه خودخواهی های زیادی کرد نباید ماهانو قربانی می کرد و نباید انقدر عاشق کیان می بود که همه چیزو خراب کنه
کیان حس های متفاوتی به جلوه داشت که خیلی متناقض بودند و برای همین جلوه این همه اسیب دید ولی در کل اینکه اشتباهاتشونو پذیرفتند و تونستند با هم کنار بیان عالی بود
راستی ...ماهان یه جورایی نامرد بود....البته عشقه دیگه...چی می گن؟ چشاش کور شده بود از عشق مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[Elmira.Kh]

بن بست 17
ترنج واقعا پیچیده بود ولی دلش پاک بود مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کاپتان یا همون یاسر کسی بود که قربانی شغلش شد تا یه جاهایی ولی خوب ترنج می تونست همه این کمبود ها رو براش جبران کنه
یاسر در بچگی زجر زیاد کشیده بود و واقعا غیر منتظره بود که اون تونست باز هم با ترنج رو به رو بشه در واقع این اشتباهه که خطاهای یه نفر دیگه رو بندازی پای بچه اون فرد اما من اگه همچین چیزی برام پیش می اومد با هر دفعه دیدن ترنج همه ی اون خاطرات بد برام تداعی می شد و به شخصه نمی تونستم چشم تو چشم ترنج بشم

[Elmira.Kh]

و تب....
به شخصه باز هم عاشق شخصیت البرز شدم
درسته که البرز و پاتریک رمان مومیایی با هم شباهت زیادی ندارن اما حمایتشون در هر دو واضحه
صدف واقعا بچه و احمق بود اما نمیشه اینو گردن اون انداخت...کمبود محبت و توجهی که صدف از بچگی داشت رو پارسا نمی تونست جبران کنه و برای همین بود که البرز و صدف به مشکل خوردن
و حماقت هاش زیاد بود و به شخصه برای من سوال بود که صدف که خون البرز و تو شیشه می کرد چطور تونست حقارتی که طاها به جونش انداخت رو قبول کنه و به معنای واقعی کلمه خر بشه و هیچی نگه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
البرز بخشش رو یاد نداشت از هر خطای صدف به سختی می گذشت و با یه اشتباه زد زیر همه چیزو صدفو ول کرد اما معرفت و مرامش زیاد بود، واقعا زیاد بود که تونست بودن صدف رو بپذیره و بهش کمک کنه تا از شر طاها خلاص شه
واقعا با مرام بود که تونست تو اون شرایط خونسرد باشه و خوب پارسا و البرز و صدف سه نفر بودن که هیچی نداشتند اما با هم کامل بودند و نیازی به کس دیگه ای نداشتند
طاها نامرد بود اما نمیشه همه چیزو گردن اون انداخت چون اگه صدف بهش همچین اجازه ای نمی داد اینجوری نمیشد
افروز گرفتار عشقی شده بود که اشتباه بود
و پارسا...برای صدف از همه چیزش گذشت..از خودش و ابروش و خوب منطقی هم بود چون بچه هایی با شرایط صدف و پارسا همه محبتشونو به پای کسی می ریزن که دارن و تمام خلا های زندگیشونو به صورت افراطی با یه نفر پر می کنن