باسلام
من یه بار داشتم تو سیتی سنتر اصفهان همون طور که سوت میزدم و راه می رفتم،به کتابهایی که اونجا برای فروش گذاشته بودن،نگاه میکردم.کلا کتابهاشون زیاد خوب نیستن بعدم آدم وقتی تصور می کنه چقد مفاهیم اصلی این کتابا و سر و تهشو س**نس*ر چیای عزیز میزنن،اصن قلبش درد می گیره
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خلاصه که قصد داشتم فقط یه نگاهی کرده باشم،مفتی بود دیگه منم که اصفهانی...
بعد یهو چشمم افتاد به سری کتابهایی که حراج خورده بودن وجلدهای وحشتناک خوشگلی داشتن!=وحشتناک و خوشگل
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
یک دو سه چهار جلد...
و ....تا 13!!!!!!
توضیحات جالبی پشت جلد کتابشه...
روشم با یه فونت خفن نوشته بود:آخرین شاگرد اثر جوزف دلانی...
من حدود یک ساعنی
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهبودم که مامانم یه چیزی نثارم کرد و گفت بیا کمک من سبد رو هل بده
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
نشد بخرمشون...خیلی دلم گرفته بود و هی بهش فکر می کردم،تا اینکه یه روز باز رفتم شهر کتاب ویواشکی جلد یکش رو برداشتم،ترجمه شده توسط خانم مریم منتصر الدوله...
داستان این کتاب همون پنج دقیقه اول تو مترو منو جذب کرد،درباره پسر هفتمی از پدریه که خودشم هفتمین پسر پدرش بوده
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهو این یعنی اون قدرت خاصی داره ومیتونه نیروهای تاریکی که شهرشونو احاطه کرده از مردم و مزارعشون دور کنه اما...باید 5 سال آموزش ببینه...چیزی که هیچ کدام از پسر های قبلی از پسش بر نیمدن...
قسمتی از جلد اول:
مادرم در خیلی از کارها دست داشت. مدتها قبل از اینکه من دنیا بیایم، با پول مادرم، زمین را خریدند، وگرنه چهطور پدرم هم که هفتمین پسر خانوادهاش بود، از عهدهی این کار برمیآمد؟ مادرم از اهالی منطقهی ما نبود و از جایی آن طرف دریا آمده بود. بیشتر مردم متوجهی این مسئله نمیشدند، اما اگر با دقت به حرفهایش گوش میدادند، لهجهاش کمی با ما فرق داشت.
فکر نکنید مرا برای بردگی یا چنین چیزی فروختند. از کشاورزی خسته شده بودم و چیزی که مردم آنجا اسمش را شهر گذاشته بودند دهکورهای بیشتر نبود و دقیقاً جایی نبود که من میخواستم بقیهی عمرم را در آنجا بگذرانم. پس واقعاً دوست داشتم محافظ باشم و این کار برایم جالبتر از دوشیدن گاوها و کود دادن به زمین بود.
با اینحال، شاگردی محافظ مرا کمی عصبی میکرد، چون کار وحشتناکی بود...
من الان دارم جلد دوش رو که تازه تهیه کردم می خونم و کلا فازش خیلی به من میاد از هری پاتر به نظرم قوی تره...