رنگ ماه

[*Cloud*]

خب خب مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
اینم یه داستان دیگه برای هواداران لاکپشتهای نینجا
امیدوارم خوشتون بیاد
_________________________________

.
.
🖤رنگه ماه🖤
( پارت اول )
«راف»
خیلی وقت بود از خونه بیرون نیومده بودیم. حدوده یک ماه! ولی بالاخره امشب بعد از یک ماه غرغر های مایکی ، استاد قبول کرد که نمیشه تا ابد این پایین موند و رضایت داد حداقل تا سره کوچه بریم! بیرون اومدن از فاضلاب بعد از اون همه مدت واقعا حس آزادی بهم داده بود. از روی ساختمونا می پریدیم تا به بلند ترین ساختمونه اون اطراف رسیدیم. مایکی که یه پیتزا فروشی پیدا کرده بودو طبق معمول رفته بود تا همه پیتزا هارو به تاراج ببره ، دانی لبه ی ساختمون نشسته بود و لئو هم داشت ماهو نگاه میکرد. یک ساعت گذشت...
راف = لئو؟
لئو = ........
راف = لئـــو
لئو = ...........
جوری تو ماه غرق شده بود که صدامو نمیشنید ! البته حقم داشت. ماهه به اون خوشگلی هر کسی رو خیره میکرد. رفتم سمتشو دستمو رو شونش گذاشتم...
راف = لئو! دیگه باید بریما! تو که دلت یه هفته تمرین نمیخواد؟
انگار تازه به خودش اومده بود...
لئو = چی؟ چقد زود!
راف = لئو خوبی؟! الان یک ساعته که اینجاییما!
لئو = آره راست میگی . باشه پس زودتر بریم تا استاد نگران نشده.
راف = باشه ! ولی مایکیو چجوری بِکَنیم؟
لئو = چی ؟ مگه مایکی کجاست؟!
راف = طبق معمول ! پیتزا فروشی
لئو = از دسته این مایکی!
بالاخره بعد از نیم ساعت ، جنابه مایکی با یه تپه پیتزا خارج شد و به سمت خونه راه افتادیم. عجیب بود که تمامه این مدت ، دانی هیچ حرفی نزده بود!
لئو (آروم به راف) = به نظرت رفتاره دانی عجیب نیس؟
راف = پس تو هم تو فکری
لئو = آخه این رفتار برای دانی یکم غیره عادیه!
راف = نمیدونم! خب چرا ازش نمیپرسی؟
لئو = اونم گفت!
راف = مگه چیو قایم میکنه که نگه؟
لئو شونه هاشو بالا انداختو به راهش ادامه داد. سعی کردم خودمو درگیر نکنم ، ولی واقعا نمیتونستم از فکرش بیرون بیام. دانشمنده ما که درباره هر چیزی نظرات علمی میداد ، امشب بعده این همه مدت واقعا نظری نداشت؟ هر جور شده امشب از زیره زبونش میکشم!




چطور بود به نظرتون ؟
تاپیک نظرات:
https://www.animpark.icu/thread-30132.html