زمان کنونی: 2024/09/08, 03:59 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/09/08, 03:59 AM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ما (we)

نویسنده پیام
mahsa 115
کاربر معمولی

*


ارسال‌ها: 67
تاریخ عضویت: Jul 2021
اعتبار: 10.0
ارسال: #1
zجدید ما (we)
روی لبه جدول آرام آرام و با شادی قدم بر می داشت.
هه دختره احمق هنوزم همونقدر بچه و لوسِ
انگار متوجه نشده بود چقدر تکراریه، همه چیز تکراریه ب ویژه آدما مثل روزای قبل و روزای آینده.
بلند زدم زیر خنده : باورم نمیشه یه زمانی من، من، من لبخند از روی لبم محو شد و ی نیشخند زدم و گفتم عاشق ی همچین کسی بودم
خیلی وقت بود ندیده بودمش، پشت سرش راه میرفتم؛ نزدیک خونه شدیم.
بالاخره سرش رو به عقب برگردوند و منو دید.
چشماش درخشیدو لبخندی آکنده از غم زد، هنوزم ضعیف بود اونقدر که حتی نتونست جلو اشکاشو بگیره اشکشو پاک کردو گفت : سلام. بفرمایید
وارد خونه شدم. لبخند از روی لبش رفتو جدی شد، گفت: چقدر عوض شدی
+: من؟ نه عوض نشدم فقط بزرگ شدم
_:بزرگ شدی؟ مطمئنی؟ تو منو فروختی واسه اهدافت ولی حالا عادت هات تبدیل به باور هات شده.
نیشخندی زدم و گفتم: ت خودت ضعیف بودی میدونی مقصر آدمای ضعیفن اونا تسلیم میشن و سعیی نمیکنن ک قوی باشن و در نهایت اسم خودشون رو میزارن قربانی. مسخره نیس؟ ولی من با ت فرق دارم شاید بین ورقه ها مچاله بشم ولی خلاصه نمیشم.
لبخندی زدو گفت : این حجم تکبر فقط برای همین‌؟ زندگی تنه درخت پر از یادگاری
مثل همیشه لبخند مسخرش منو عصبی میکرد گفتم : انگار متوجه نشدی اون یادگاریا بخشی از وجود درخت رو خراش میندازن؟ خندیدم گفتم دیگ کسی قدرت آسیب زدن بهم رو ندار. حالا همه چیز مال من
_:به چی میگی بزرگ شدن؟
+:زیاد حرف میزنی بانوی جوان تو توی ذهن من دوربین نزاش...
داد زد و پرید وسط حرفم : چطور کسی میتونه تو رو دوست داشت باشه وقتی تو از خود واقعیت فرار میکنی؟ من... من تو رو تمام زندگیم میدونستم
گفتم: اونقدر ضعیف بودی که به من تکیه کردی نه خودت. ساکت شد
با خونسردی روی مبل نشستم و گلای رز گلدون رو تماشا میکردم
گفت :چرا؟ چرا با کارات منو ناراحت میکنی؟ یادت رفته چی بودی؟ چقدر حقیر بودی؟ من بودم که باعث شدم یکی دو نفر آدم حسابت کنن، من بودم میفهمی من بودم ت هیچی از خودت نداری هرچی هستی بخاطر من بوده.
به حرفای مسخرش ادامه میداد ازش متنفر بودم کاش میمرد، اره باید بکشمش اگه بکشمش همه چیز درست میشه
گلدون روی میز رو به سمتش پرت کردم
آینه شکست
2021/09/22 08:51 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان