زمان کنونی: 2024/09/08, 04:15 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/09/08, 04:15 AM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک دنیای دیگه

نویسنده پیام
helise
نویسندگان



ارسال‌ها: 49
تاریخ عضویت: Aug 2021
اعتبار: 5.0
ارسال: #1
baske یک دنیای دیگه
یک دنیای دیگه
چه حسیه توی جایی بیدار شی که نمیشناسی.......
بیدار شدم توی یک اتاق که اصلا نمیدونستم کجاست.
یکی در اتاقو وا کرد یک خانومی بود با لباس کیمونو بهش گفتم اینجا کجاست گفت برات تعریف میکنن .
میکنن؟
گفت این کیمونو رو بگیر بپوش و بعد همرام بیا برای صبحانه بیرون در اتاق منتظرتم و دیگه حرفی نزد و رفت .
خونه بزرگی بود خیلی بزرگ.....
وارد سالنش شدم خیلی دیزاین قدیمی بود معمولا تو این سالها هیچ کی همچین دیزاینی نمیکنه. تلویزیون هم نداره خیلی عجیبه ......
سر میز نشستم 4 تا مرد و 2 زن که نشسته بودن و باهم صبحانه میخوردن
یکیشون شروع کرد به حرف زدن و گفت: (( صبح بخیر حتما درگیر ماجرایی هستی که چرا اینجایی ))
هانجی دیشب ترو نزدیک کای اینجا پیدا کرد معمولا چون اینجا توی جنگله زیاد ادم نمیاد .
چرا تو اونجا بیهوش بودی خیلی خطرناکه که زمانی که جنگه این دورو ور باشی خوب شد هانجی پیدات کرد
چرا اونجا بودی؟؟؟
نمیدونم یادم نمیاد اصلا نمیدونم اینجا کجاست مثل یک دنیای دیگه میمونه چون تو زمان ما نه جنگ بود نه همچین جنگل و خونه هایی......
خیلی عجیبه انگار به عقب برگشتم نمیدونم شاید الان فکر میکنید من دیونم ولی من دارم راست میگم ..
خب بهتره بیخیال این بحث بشیم وخودمون و معرفی کنیم
با هانجی که اشنا شدی
هانجی :شخصیت پرانرژی بیشتر نقشه حمله هارو اون مشخص میکنه و دقیق
میدونه از کدوم ور باید نفوذ کرد
اون یکی هم هانبه
هانبه: شخصیت خون سرد و خشن استعداد فوق العاده در هنر شمشیر زنی با یک ری اکشن کوچیک میتونی یک لشکر و نابود کنه
سوکی: شخصیت گرم و غیر قابل پیش بینی توی حمله کردن عالیه و اکثریت معموریت ها مثل نفوذ به پناهگاه دشمن و انجام میده
لی: شخصیت کاملا ساکت کم پیش میاد حرف بزنه ولی با تیزیه شمشیرش حرفشو کاملا میفهمونه دست راست کل تیم
هیدیوشی: شخصیت یک دنده و لجباز و وقتی یک حرفی میزنه نظر بقیه تیم زیاد اون لحظه براش مهم نیست و کار خودشو میکنه
توشیه : شخصیتش غیر قابل پیش بینی اصلا معلوم نیست وجود خارجی داره یا نه هر وقت بخواد تا چند روز میره و دیگه پیداش نمیشه کرد
خب بهتره پیشمون بمونی تا بفهمیم مشکل چیه یک اتاق بهت میدم برو بخواب
ماهم باید بریم بخوابیم فردا کلی کار داریم فردا تو میدون جنگ اصلا حس خوبی نداشتم تاحالا اینجور جاها نبودم خیلی عجییب بود....
از پشت بهمون حمله ناگهانی کردن من اونجا تنها بودم هیچ کی انتظار حمله ناگهانی نداشت سرباز های هیدیوشی اونجا بودن با سرباز های دیگه درگیر شدن از نزدیک داشتم کشته شدن افراد رو میدیدم برای من این صحنه ها خیلی عجیب بود اما برای اونا خیلی ساده عادی بود من تمام تلاشم و میکردم دردسر درست نکنم تا اونا بتونن کارشون و بکنن .....
تایم جنگ تموم شد پرچم عقب نشینی رو بردن بالا و برگشتیم ...
داشتیم غذا میخوردیم که هانبه سکوت و شکست و راجب حمله فردا حرف میزد سوال های زیادی داشتنم که میخواستم بپرسم مثل اینکه چرا اصلا دارن جنگ میکنن اومدم این بحث و وا کنم که هیدیوشی با جدیت حرفای هانبه رو تایید کرد و رو به من کرد و گفت فردا وقتی ما برای صحبت با قبیله هادو میریم هانجی میخواد نقشه حمله و نفوذ بعدی رو مشخص کنه و راجبش تحقیق کنه و نیاز به تمرکز داره و نمیتونه مراقب تو باشه تو با ما میای
هانجی: درسته فرد پر انرژی ای هست ولی بحث نقشه و نفوذ باشه کاملا رو کارخودش جدیه...
فردا باهیدیوشی و بقیه رفتیم قبیله هادو اونا فرق داشتن با ما دشمن نبودن به نهظر میومد رییس قبیله دوست صمیمی هیدیوشی بود
راجب من سوال کرد پرسید این همونی که تو جنگل پیدا کردید ....
انگار از این که راجب این موضوع داشتن حرف میزدن بچه ها زیاد خوشحال نبودن و خیلی جدی شده بودن و از بحث شوخی اومدن بیرون از نگاه بچه ها بحث و بست و مارو دعوت کرد تو .....
از عمارت هیدیوشی کویچک تره بود و خیلی تاریک بود بیشتر اهل خوردن الکل بودن
و سوکی کلی مست کرده بود و یکی باید همش اون و از پیش فرمانده جمع میکرد سوکی وقتی مست کنه همش دنبال یک جای که دراز بکش و اگه ولش میکردن وسط سفره دراز میکشید من و هانبه سوکی رو باخودمون بردیم تا یکم استراحت کنه و رییس و هیدیوشی تنها شدن وقتی داشتم برمیگشتم درست نشنیدم چی گفتن ولی داشتن راجب یک هیولایی حرف میزدن که تو شب به شهر حمله میکنه
برام سوال بود راجب این موضوع بدونم برای همین رفتم پیششون نشستم و راجب این موضوع سوال کردم به من مربوط نبود ولی میخواستم بدونم و فهمیدم که اسم این هیولا اکوماست که شبا به مردم حمله میکنه و در شب باید تو خونه هامون باشیم تا صدمه نبینیم......
اکوما: یک سری شیطان هستن که سیاه هستن و چشم های بنفشی دارن از روز بدشون میاد برای همین در شب ها به وجود میان تمومی ندارن و هرچقدر میکشنشون فایده نداره و باید ریشه تشکیل اونا رو پیدا کرده و نابودش کرد هیدیوشی به دنبال نابود کردن اون ریشش اما بعضی ها دنبال بدست اوردنش برای اینکه بتونن بهشون حکومت کنن و به مردم حمله کنن دلیل دشمنی ما با بعضی از قبیله ها اینه
(به خاطر طولانی بودن این داستان من اون و تبدیل به چند پارت میکنم و اینجا پارت اول رو تموم میکنم و بقیش رو چند روز دیگه میزارم با تشکر)




Helise
2021/11/13 07:45 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  دنیای خونین zhou yu 4 2,577 2014/09/08 11:21 AM
آخرین ارسال: zhou yu



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان