مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
تولد...........................................روز نیمهی زمستان (بلند ترین شب سال)
مرگ.........................................؟؟؟
وضعیت تعهل ( مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)....................مجرد
همچنین با این نام های شناخته می شود :
پسر ۴۱۲
سیپ
سمت(ها):
سرباز ارتش جوانان ( قبلا)
ارباب اژدها
کارآموز ارشد
کارآموز کیمیاگری
اطلاعات ظاهری:
نژاد..................................انسان
رنگ مو..............................بلوند
رنگ چشم.........................سبز پررنگ جادوگری
رنگ پوست.........................روشن
اعضای خانواده :
سارا هیپ (مادر)
سیلاس هیپ (پدر)
سایمون هیپ (برادر)
سام هیپ (برادر)
اد هیپ (برادر)
اریک هیپ (برادر)
جو جو هیپ (برادر)
نیکو هیپ (برادر)
جینا هیپ (خواهر خوانده)
بنجامین هیپ (پدربزرگ پدری)
جینا کراکل (مادربزرگ پدری)
زلدا هیپ (عمهبزرگ پدری)
تئو هیپ (عموبزرگ پدری)
تیتاس ویلو (پدربزرگ مادری)
توماسین تریمین (مادربزرگ مادری)
آلفدر هیپ (عمو)
هنگیست هیپ (عمو)
لوئیس هیپ (عمو)
ارنولد هیپ (عمو)
ادموند هیپ (عمو)
گریس هیپ (عمو)
بتی کراکل (فامیل دور)
شغل:
سرباز ارتش جوانان (قبلا)
کارآموز ارشد جادوگر ویژه
کارآموز کیمیاگری
شناخته شده با این نصب ها :
سربازان جوان (قبلا)
هیپ ها
جادوگر ها
سیپتیموس هیپ هفتمین پسر از هفتمین پسر (سیلاس) یک خانواده است .
اون قبلا سمت سرباز جوان در ارتش را داشته ، مقام ارباب اژدها را کسب می کند و همچنین او کارآموز ارشد جادوگر ویژه است .
سیپتیموس با استعداد ذاتی مجیک که در وجودش است ، می تواند یک کلید مهم برای دفاع از قصر و ساکنین آن ، از سیاهی باشد البته به کمک دوستان و خانوادهاش ؛ پرنسس جینا ، پسر گرگی ، سیلاس هیپ ، بیتل ، مارسیا اوراسترند ، عمه زلدا ، و اژدهایش آتش آبدار .
بیوگرافی
داستان تولد سیپتیموس هیپ
در روز نیمهی زمستان یا بلند ترین شب سال ، سیپتیموس هیپ از سارا و سیلاس در اتاقی به هم ریخته با در بزرگ قرمز رنگ در خانههای تو در تو به دنیا آمد .
هر دوتای آنها (سارا و سیلاس) بسیار شاد و بی نهایت خوشحال شدند . پدر او سیلاس نیکو را بغل کرد تا بچه را بهش نشون بده بعد زمینش گذاشت تا با برادراش بازی کند . سیلاس پیشانی سارا را می بوسید و به برادر بزرگ سیپتیموس ، سایمون چیزی گفت. سیلاس با سارا و سایمون خداحافظی کرد تا از زن فیزیکی گالن در جنگل ، گیاههای دارویی بگیرد. چند ساعت گذشت و سارا از کودک تازه به دنیا آمدهاش، سیپتیموس پرستاری کرد ، سایمون برای برادر های کوچک ترش ؛ سام ، اد ، اریک ، جو جو و نیکو داستانی خواند . سیپتیموس هفتمین پسر سیلاس (که خودش هفتمین پسر است) بود . بچههایی مثل او به خاطر قدرت جادوییشان معروفند .
قابله پرستار ، با انگیزهی بد ، بچهی تازه به دنیا اومدهی سارا را برداشت و در تخت خواب چوبی خواباند . بعد ماهرانه انگشتش را در یک شیشه مایع سیاه کرد و روی تمام لب سیپتیموس پخش کرد . این باعث شد تا بچه ، شل بشود و به نظر بیاد مرده .
قابله سیپتیموس شل را به سارا نشون داد . سارا آشفته شد و سعی کرد با جادوی باستانی و تنفس مصنوعی بچهرو زنده کنه . ولی نتیجه نداد . بر اثر اون مایع سیاه، سارا هم بیهوش روی بالش افتاد و بچه ها مات و مبهوت نگاه کردند .قابلهی پرستار از شانسش استفاده کرد و از سر تا پای سیپتیموس رو باندپیچی کرد وقتی به سرش رسید تنفس بچه را بررسی کرد و وقتی خیالش راحت شد فقط بینیش را برای هوا باز گذاشت سپس با بچهی ظاهرا مرده به طرف در دوید . درست وقتی در را باز کرد و به راهرو رسید سارا به هوش آمد و خواست که برای آخرین باز بچهاش را ببیند . در راهرو پرستار به سیلاس که او هم بچهای تغییر ظاهر داده را بغل کرده برخورد کرد ، با حالتی تیکه تیکه جیغ زد : "مرده ! مرده !" . شوک ناگهانی و عظیمی به سیلاس وارد شد .
بعد از مدتی قابله وارد شب برفی شد . قدم هایش را آرام تر بر داشت اندکی بعد وارد فضایی باز شد. آنجا زمین رژهی ارتش جوانان بود . او زمین رژه را طی کرد و وارد چادر کوچکی که چهار تا بچه تخت هایش خوابیدند شد ، سه قلو هایی که به زودی با نام پسرهای ۴۰۹، ۴۱۰، ۴۱۱ شناخته میشوند و بچهی خود قابله که چند ماهی بیشتر ندارد ، آنجا خوابیده بودند . پیرزنی هم که باید مواظب بچه ها میبود ، روی صندلی متحرکش چرت می زد . قابله نشست و سیپتیموس را با حالتی نگران رو یکی از تخت ها خواباند و بچهی خودش رو بغل کرد. او مدام به در نگاه می کرد انگار که منتظر کسی بود اما کسی نیامد.
ناگهان زنی که یونیفرم پرستار ها را پوشیده بود که سه ستارهی سیاه دام دانیال رویش بودند ، وارد شد . اشتباهی فکر کرد مرین مریدیت کوچک (که بغل قابله بود) بچهی مورد نظرش یعنی سیپتیموس است . بعد پرستار بچه را از دستهای مادرش در آورد و به طرف چند نگهبان دوید و و گفت قابله را بازداشت کنند چون داشت سعی می کرد مرین (که پرستار فکر می کند سیپتیموس است) را از دست او خارج کند .
پرستار با مردی که سوار اسب بود ، آنجا و هدفشان یعنی سیپتیموس هیپ رو ترک کردند . سیپتموسی که حالا زن پیری مراقبش بود که مدام چرت می زد. و تنها کسی که هویت واقعی او را می دانست . تا در "نوانخانهی قصر برای افراد ترد شده و فقیر" از او مراقبت بشود . پیرزن از جایش بلند شد تا به سیپتیموس بطری شیری بدهد. و او باید از آن به بعد با نام پسر ۴۱۲ شناخته شود.
دامدانیال، جادوگر سیاهی که به پرستار ، قابله و مرد اسب سوار دستور داده بود تا سیپتیموس را پیدا کنند و برایش بیاورند چون اون می دانست که هفتمین پسر هفتمین پسر به داشتن قدرت های جادویی معروف است . او باور داشت که با کمک ان پسر می تواند به قلعه برگردد . پسری که قرار بود شاگردش بشود و او را دزدید بدون اینکه کسی بداند او زنده است پس کسی شک نمی کرد . در هر صورت او شست خورد و اشتباهی مرین مریدیت رو دزدید.
سالهای در ارتش جوانان
گارد های نگهبانی وانمود کردن که اون بچه ـ سیپتیموس ـ فرزند قابله آگنس مریدیت است بنابراین تلاش کردند تا بچهای که فکر می کردند مرین است را به او برگردانند . او چون حقیقت را می دانست از قبول کردن بچه سرباز زد . پس ارتش جوانان بچه را صاحب شد تا به زودی با نام پسر ۴۱۲ شناخته شود . بودن در گروهی که شماره های مشابهی دارند شاید باعث شد تا او با دوست آیندهاش یعنی پسرک ۴۰۹ در سربازخانه هماتاق باشند ولی این عجیب به نظر می رسید ، چون منطقی بود که ۴۱۰ و ۴۱۱ و پسری که خیلی شبیه آنها بود و درواقع برادر سهقلو آنها بود (پسر ۴۰۹) هم اتاق باشند . اما مشخص بود که او نمی داند آنها برادرانش هستند و آنها را نمی شناسد . البته ارتش جوانان می دانست آنها برادر هستند و عمدا برای از بین بردن روحیه پسر ها آنها را جدا از هم کرد. یکی دیگر از روش هایی که ارتش جوانان برای روحیهکشی انجام میداد از ته تراشیدن سر پسرها بود که بی شک روحیه و شخصیتشان را از دست می دادند (عجب ...مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه )
سیپتیموس با وجود شرایط سخت شانس زنده ماندن را پیدا کرد . او از راه های زیادی شکنجه می شد که یکی از انها بوریس کچپول بود . کچپول معاون شکارچی بود . او از بیرحم بودن در مقابل سربازان جوانی که شامل سیپتیموس میشد خیلی لذت می برد .
در حین از موضوع ها، سیپتیموس دوستیشو با پسر ۴۰۹ شروع کرد و خیلی بیشتر از بقیه برای او ارزش قائل بود و دوستیشان برایش خیلی مهم بود .
شبی سیپتیموس در مرکز حلقهی گرگ ها گیر افتاده بود و آشکارا محکوم به مرگ بود . وقتی پسر ۴۰۹ به حقلهی گرگ هایی که مدام با صدای بلند جیغ می کشیدند حمله کرد و جان سیپتیموس را نجات داد ، رابطهی بین انها هم محکمتر شد . او واقعا تنها دوست سیپتیموس بود . متفاوت از مکان های گوناگون و عنکبوت هایی که او جمع آوری می کرد و برایشان اسم می گذاشت تا به عنوان حیوات دست آموزش باشند.
یکی از این حیوانات دست آموز های جوی هفت پا بود . او عنکبوتی هفت پا بود که سیپتیموس – بعد از اینکه جو کسی را می ترساند باقی ماندهی غذایش را می خورد – بعدش آنرا در تختخواب بوریس کچپول گذاشت که به طور وحشتناکی از عنکبوت ها می ترسید .
سیپتیموس خیلی موقع ها از به یاد اوردن خاطرهی وحشتناکی که جلوی چشمانش می آمد رنج می برد. بدترین تجربهای که او برای آخرین بار پسر ۴۰۹ را برای مدت طولانی (نه در ارتش جوانان) دید .
در طی قایقرانی تمرین انجامبده – یا – بمیر در جنگل پسر ۴۰۹ بیرون قایق افتاد و سیپتیموس التماس کرد که بایستند و اورا نجات دهند ولی افسر او را به کناری پرتاب کرد . در ان شب پسر های ۴۰۵ تا ۴۱۵ و افسر های ۲ تا ۱۱ بودند . این ها برنامه های دربارهی شبی بودند که پسر ۴۰۹ رو به حال خود گذاشتند؛
تمرین های شب پسر های ۴۰۵ تا ۴۱۵ و افسر های ۲ تا ۱۱ :
جمعکردن بچه ها در نیمه شب
رژه بی صدای پسر ها و صبر کردن برای قایق در حیاط قایقی ۵
سوار شدن بی صدا به قایق
پیشروی تا فضای شماره ۱۰ جنگل
بی صدا پیاده شد از قایق
کامل کردن تمرین شب با گودال گرگ ها
سوار کردن بچهی های باقی مانده (زندهمانده)
بازگشت به حیاط قایقی۶
مستقیم برگشتن بی صدا به مقر پادگان
تمرین های مخصوص
این تمرین ها از دستور فرماندهی ارشد شروع شد که گفت افسر ها باید پسر ها را در خطر قرار بدهند . هیچ ملاخظهای نبود . ارتش جوانان ارتشی قوی است همهی پسر های باید بامصرف باشند . پسر ها یا باید شنا کنند یا غرق بشوند .
سیپتیموس نمی داست ،اما پسر ۴۰۹ در جنگل خودش را مخفی کرد و زندگی جدیدی را شروع کرد . او بعد ها یکبار سیپتیموس را در تمرین های وحشتناک انجام بده – یا – بمیر شناخت .
بیشتر تمرینهای انجام بده – یا – بمیر شامل چالهی گرگی می شدند که یک گودال عمیق و پنهان شده در زمین بود . بقیهی فعالیت های این تمرین ها ، شامل پیدا کردن راهت درست از وسط جنگل و یا پیدا کردن پسری که به یک درخت محکم شده قبل از خورده شدنش بود.
سیپتیموس بعد ها فهمید زنده ماندنش نه تنها به خاطر مهارت خودش بود بلکه پدربزرگش بنجامین هیپ هم بود – که یک تغییردهندهی شکل بود و بعد از اینکه به شکل درختی درآمد دیگر دیده نشد – کسی که از درخت های زندهی دیگر می خواست تا از نوهاش محافظت کنند و این حقیقت را تمام مدت می دانست که نوهاش در ارتش جوانان و زنده است در حالی که سیلاس و سارا فکر می کردند مرده.
سیپتیموس در ارتش جوانان با نام پسر ۴۱۲ شناخته شده بود . او دوستان خیلی کمی داشت . چون در ارتش جوانان تو به هیچ کس نمی توانی اعتماد کنی . او با پسر ۴۰۹ خیلی جور بود . پسر ۴۰۹ تنها دوست او بود .
سیپتیموس تا دو و نیم سالگی توسط پرستاری مراقبت می شد. بعد وارد ارتش شد . از ۶ سالگی او باید قبل از طلوع آفتاب بیدار می شد ، صبحانهاش را بی سر وصدا می خورد ، کولهپشتی اش را طبق دستور داده شده آماده می کرد ، رژهی ۱۰ مایلی رو انجام می داد و شعر ها را از بر می خواند .
بعضی از شعر های ارتش جوانان که سیپتیموس یاد گرفته بود (چون شعر زبان اصلی قافیه هاش خیلی باحال بود اونم گذاشتممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه) :
فردا آیندهی امروزه ، سبک ، ارتش جوانان است . هورا !
Tomorrow's future today: Young Army is the way. Hooray!
در حاشیه ها بایست و فکر کن
On the brink, stop and think
در قلعه چه کسی درجهی یک است ؟ سرپرست اعلی – آه – دِ – آن !
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
Who in the Castle is Number One? The Supreme Cust-oh-de-UN
دوست ها دشمنند . دشمن ها دوست و ما به اصلاح نیازی نداریم !
Friends are enemies; enemies, friends, We don't need to make amends
و قبل از اینکه درس و وظیفهی دربارهی برج جادوگر را بخوانند این شعر را در رابطه با جادوگر ویژه می خواندند :
مثل یک ده پا دیوونه، مثل یک موش زننده ، اونو توی بشقاب پای بگذار و بده به گربه !!!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
Crazy as a cuttlefish, nasty as a RAT, Put her in a pie dish, give her to the CAT
وقتی سیپتیموس بزرگتر شد ، برای نگهبانی برج جادوگر فرستاده شد . که کاری خسته کننده بود ولی خیلی مطمئن تر از کار های وحشتناکی بودند که باید می کرد . گرچه او بعضی وقت ها مجبور بود در سرمای سوزان بایستد و نگهبانی بدهد .
زمانی برای ادامهدادن
مارسیا پرسید : "چرا الان توی مدرسه نیستی ؟ "
سرباز (سیپتیموس) سرش را بالا کرد و به مارسیا نگاه کرد و گفت :
" من به مدرسه نیازی ندارم مادام، من سرباز ارتش جوانانم . ما غرور امروز و جنگاوران فرداییم."
یک روز مهم و شومی که اتفاقی در روز تولدش اتفاق افتاد ، فرستادهشدن برای نگهبانی در سرمای سوزان برج جادوگر توسط ارتش جوانان بود . اون در یونیفرمش از سرما می لرزید .حتی در حالی که جملهی " ما (سربازان ارتش جوانان) تربیت شدهایم که سرما رو احساس نکنیم " را به زبان می آورد . او خودش را با پرتاپ گلولهی برفی به گربهای سرگرم کرده بود . بدبختانه یکی از این گلوله ها به جادوگر ویژه ، مارسیا اوراسترند برخورد کرد . که مارسیا هیچ خوشش نیومد . او سرباز جوان را سرزنش کرد اما وقتی پسرک شدیدا ترسیده را دید ، تصمیم گرفت با او مهربانتر باشد . او دربارهی اینکه چرا پسرک در مدرسه نیست (دیالوگ بالا) سوال کرد و پرسید که سردش نیست ، سیپتیموس پاسخ داد :
" ن – نه مادام ، ما تربیت شدهایم که سرما ر – را احساس نکنیم "
چیزی که به کلی با لب های به زنگ ابی درآمدهی سیپتیموس منافات داشت . جادوگر ویژه سیپتیموس را برای ساعتی دیگر نگهبانی تنها گذاشت . خیلی زود سیپتیموس توسط سرما چیره شد و روی برف ها افتاد . جایی که یخ زد و با مقدار زیادی برف پوشیده شد و هیچ شانسی برای دیده شدن نداشت .
۳ ساعت و ۴۵ دقیقه بعد از صحبتش با مارسیا ، دو نفر عجیب که می خواستند به برج جادوگر بروند . چیزی جینا هیپ و مارسیا اوراسترند را متعجب کرد . مارسیا دید که کسی برای نگهبانی نیست و طبق مقررات تا پانزده دقیقهی دیگر هم نگهبان عوض نمی شود . بعد مارسیا وجود سیپتیموس رو احساس کرد که بین مرگ و زندگی معلق بود.
سرباز آنجا نبود . و هنوز یک جورهایی آنجا بود . او بین بودن و نبودن قرار گرفته بود و خیلی نزدیک مرگ .
اتفاق های بعدی که برای سیپتیموس اتفاق افتادند :
کارآموز جادوگر ویژه شدن
بازگشت به قلعه
دزدیده شدن جینا
مبارزه با سایمون
سفر در زمان به عقب
کارآموزی مارسللوس پای
بازگشت به زمان خودش
به دنبال نیکو و اسناری گشتن
جسط و جو
رفتن به خانهی فارکس که تمام زمان ها به هم می رسند
باز گشت از جسط و جو
جزیره های سایرن
بازگشت
هفتهی سیاه
وابستگی
جینا هیپ
جینا خواهر ناتنی سیپتیموس است آنها درست در یک روز به دنیا آمدهاند و از زمان زندگی در باتلاق های مارام با عمه زلدا زندگی می کردند با هم خیلی صمیمی شدند . اون زمان برای هر دوشان خیلی سخت بود . با سختی هایی که باید پشت سر می گذاشتند ، هر دوی آنها نیاز به یک دوست داشتند تا مراقبشان باشد . وقتی برای اولین بار همدیگر را دیدند ، به نظر سیپتیموس، جینا دوست داشتی آمد ، برای جینا هم دیدن او که یک بچهی فقیر بود که زندگی خیلی سختی داشته . سیپتموس اول به جینا بدگمان بود ولی مهربانی او این حس رو در سیپتیموس از بین برد و او با جینا صمیمی تر شد . حتی او فکر می کرد سیپتیموس هیچوقت صحبت نمی کند . سیپتیموس اولین کلمهاش را بعد از پیوستن به هیپ ها وقتی گفت که در حین فرار از دست شکارچی جینا را به بوتهای هل داد که ورودی تونل کشی اژدها بود .
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
او به اندازهی کافی به جینا اعتماد پیدا کرده بود تا چگونه کشف کردن تونل و پیدا کردن حقلهی اژدهایی را برای او تعریف کند . حلقهای که در نظر سیپتیموس به او قدرت جادویی می دهد ( اما در واقع خود سیپتیموس جادویی بود ) . همچنین جینا آنجا اولین هدیهاش را به سیپتموس داد . سنگ سبزی که بعدا فهمید آن ، تخم اژدهای دست آموزش ، آتش آبدار بوده است . نیازی به گفتن نیست که او خیلی هیجانزده شد وقتی فهمید جینا در واقع خوهر ناتنیاش است .
در تمام داستان ،سیپتیموس و جینا خیلی با هم صمیمی بودند و مدام مراقب یکدیگر بودند و نگران دیگری می شدند . وقتی جینا توسط سایمون دزدیده شد ، سیپتیموس خیلی نگران شده بود و حاضر بود هر کاری بکند تا او را نجات دهد . همچنین وقتی سیپتیموس در زمان به عقب سفر کرده بود جینا خیلی دنبال سیپتیموس گشت و حتی وقتی در اوضاع خیلی خطرناکی قرار گرفت ، دست از جست و جو برای سیپتیموس نکشید .
وقتی سیپتموس در جسط و جو بود ، جینا تمام خطرات را به جان خرید تا کنار او باشد . حتی وقتی سیپتیموس می خواست او را منصرف کند راضی نشد او را تنها بگذارد . همچنین در کشی میلو ، او مسافرت پر خطر اما با سیپتیموس و بیتل را انتخاب کرد نه سفری بی خطر با کشی زیبای میلو (بدون سیپتموس)
رابطهی سیپتیموس و جینا در جزیرهی سایرن کمی به هم ریخت . سیپتیموس به خاطر رفتار جینا ازش خیلی دلخور شده بود . و وقتی جینا از باور کردن داستان سیپتیموس دربارهی سیرا و خطری که قلعه را تهدید می کند سر باز زد . سیپتیموس بیشتر از دستش عصبانی شد . به هر صورت ، سیپتیموس او را بخشید و آنها دوباره صمیمی شدند .
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
در طی زمانی که سیپتیموس میخواست به هفتهی سیاه برود ، جینا و سیپتیموس خیلی با هم دعوا می کردند . چون جینا احساس می کرد سیتموس رازهایی را از او مخفی می کند و جینا دیگر برایش مهم نیست . جینا دوستیش را با سیپتیموس فراموش کرد . وقتی سیپتیموس و جینا با هم قلمروی سیاه را شکست دادند ، در آخر موقعیت آنها دوباره به جایی که بودند برگشت و آنها با هم اشتی کردند .
مارسیا اوراسترند
مارسیا ، معلم و استاد سیپتیموس و کسی بود که او را در برف های پیدا کرد او سیپتیموس را به برج جادوگر برد و او را زنده کرد . بعد او و بقیه همراه مارسیا به باتلاق های مارام رفت . در آنجا وقتی مارسیا به سیپتموس (آنموقع پسر ۴۱۲) ، جینا و نیکو مجیک یاد می داد ، کشف کرد که سیپتیموس هدیهی خدادادی جادو دارد . خیلی بیتشتر از دیگران جادو را حس می کند . که این برای پسر کوچکی بدون هیچ دانش جادویی یا تعلیمی خیلی عجیب و شگفتانگیز بود . به همین خاطر ، مارسیا از سیپتیموس درخواست کرد تا کارآموزش شود . او قبلا از هیچ کس درخواست نکرده بود در واقع شخص مناسبی پیدا نکرده بود . ولی او احساس می کرد سیپتیموس با همه فرق می کند اگرچه نمی دانست چه فرقی ، سیپتیموس درخواست او را رد کرد ولی مارسیا از او خواست تا خوب دربارهاش فکر کند تا نظرش عوض شود . وقتی مارسیا در تلهی دامدانیال گیر کرده بود ، سیپتیموس فرماندهی گروه کوچکش (جینا و نیکو) را به عهده گرفت تا مارسیا را پیدا کنند و او را نجات دهند . بعد از آن مارسیا دوباره درخواست کارآموز شدنش را تکرار کرد و سیپتیموس اینبار قبول کرد .
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
مارسیا و سیپتیموس خیلی مواظب و نگران همدیگر بودند . و به طور مخصوصی بعد از اینکه سیپتیموس کارآموزش شد به هم نزدیک شدند . مارسیا به سیپتیموس عالی درس می داد و توانایی های جادویی او به سرعت افزایش پیدا می کردند . بعضی مواقع ، مارسیا از سیپتیموس عصبانی می شد و سرش داد می کشید . ولی کاملا آشکار بود که مارسیا فقط نگران سیپتیموس بود و به سالم بودن سیپتیموس خیلی ارزش می داد .
زمان هایی هم بودند که سیپتیموس از مارسیا دلخور می شد . مثل وقتی که مارسیا از باور کردن این که جینا توسط سایمون دزدیده شده سر باز زد . ولی وقتی او متوجه شد که سیپتیموس حقیقت را بهش می گفته خیلی خیلی متاسف شد و از سیپتیموس به خاطر اینکه باور نکرده بود عذرخواهی کرد .
وقتی سیپتیموس در زمان به عقب سر کرده بود و گم شده بود . مارسیا خیلی خیلی نگران شده بود و هرکاری می کرد او از ته دل می خواست کاری بکند که سیپتیموس برگردد ولی نمی دانست چطور . وقتی سیپتیموس صحیح و سالم برگشت ، مارسیا خیلی خوشحال و راحت شد .
مارسیا هچنین وقتی سیپتیموس به جسط و جو می رفت بسیار ناراحت و عصبی و نگران شده بود . او به سیپتیموس گفت که وقتی از برداشتن سنگ از داخل کوزه شانه خالی کرد ، فرار کند و او قرنطینه شدن برج جادوگر را پذیرفت تا سیتیموس فرار کند . وقتی مارسیا فهمید سیپتیموس در خانهی فارکس است و به او نیاز دارد ، با عجله و اشتیاق سوار آتش آبدار شد و به آنجا رفت .
بعد از تمام کردن و بازگشت سیپتیموس از جسط و جو ، مارسیا خیلی تحت تاثیر توانایی های او قرار گرفت . پس به او مقام ویژهای که مخصوص کارآموز های سال آخری است را داد. و او را تبدیل به یک کارآموز ارشد کرد . و به او آزادی هایی داد (مثلا بدون اجازه خارج شدن از برج جادوگر به تشخیص خود کارآموز یا پرواز هر زمان با آتش آبدار و... ) که البته خیلی زود پشیمان شد وقتی که سیپتیموس از آزادیهایس تصمیم گرفت با آتش آبدار اقیانوس را طی کند و نیکو ، جینا ، بیتل و اسناری را از پست بازرگانی برگرداند . مارسیا می دانست که او می تواند برود اما خیلی دلواپساش بود وقتی مارسیا از طریق سایمون فهمید که چه اتفاقاتی در جزیرهی سایرن افتاده ، تصمیم گرفت تا بهترین راه را برای محافظت از او بفرستد : یک جن که عمه زلدا سعی کرده بود به او بدهد .
در طی هفتهی سیاه سیپتیموس ، مارسیا از دست سیپتیموس دلخور بود چون او به جای اینکه وقتی مارسیا بهش نیاز دارد در کنارش باشد و به او کمک کند تا پرده سلامتی را دور کاخ برپا کنند ، انتخاب کرد تا با مارسللوس باشد .
البته مارسیا خیلی زود او را بخشید . وقتی او بار دیگر با آلتر بعد از اتمام هفتهی سیاه برگشت ، یکبار دیگر ، عشق به کارآموزش او را از عصبانیت مدت طولانی به سپتیموس باز داشت (نکته مترجم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه : من عاشق مارسیام )
دیگر افرادی که سیپتیموس با آنها در داستان ارتباط داشته :
بیتل
نیکو هیپ
سارا هیپ
سیلاس هیپ
سایمون هیپ
آتش آبدار (اژدهایش)
مارسللوس پای
عمه زلدا
آلتر میلا
آلیس نیدلز
مرین مریدیت
کشتی اژدها
سیرا سیارا
هوگو
ارتش جوانان
بنجامین هیپ
استنلی
اسناری اسنارلسن
هاتپ را
اد ، اریک ، سام و جو جو هیپ
شکارچی
گرینگ ها
دامدانیال
ترتیوس فوم
سایرن خبیس
ملکه ادلدردا
دیگر جادوگر ها
کاتب ها
جادوگر های وندرون
جیم نی
میلو بندا
مکسی
برت
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
واژهیابی
سیپتیموس در زبان لاتین به معنای هفتمین است . که اسم مناسبی است چون او هفتمین پسر از هفتمین پسر یک خانوادهاست . پس دلیل اینکه سارا و سیلاس اسم سرشان را سیپتیموس گذاشتند این بود . این اسم خیلی مورد پسند نویسنده ، انجی سیج بود که تصمیم گرفت مادر و پدر خوشحال این اسم را روی پسرشان بگذارند . عدد هفت همچنین عددی خیلی جادویی است که در داستان هم روی چیز های کلیدی گذاشته شده ؛ مثل :
تعداد پسر های هیپ ها
تعداد کتاب های مجموعه
شمارهی کلید اتاق سارا و سیلاس
هر تا ۴۹ فصل دارد که حاصل ضرب ۷ در ۷ است
هیپ به معنای پشته یا جمعیت است که به نظر نویسنده اسم مناسبی برای فامیلی این خانواده است چون هم تعداد آنها خیلی زیاد است و هم مثل یک کپه از سر و کلهی یکدیگر بالا می روند (مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه) . همچنین در کتاب اول سارا و سیلاس تصمیم گرفتند تا " از بیان اوضاع در هم و برهم کاری که معمولا انجام می دادند انجام بدهند " که دلیل جکع نکردن برای چیز های جور وا جوری که روی زمین ریخته بود .
وقتی اسم و فامیل ترجمه شدهی اورا سر هم می کنیم می شود "هفتمین هیپ(پشته)" چیزی که سیپتیموس در خانواده است .
پیدایش ها
مجیک (افصون)
فلایت (پرواذ)
فیزیک (فیظیک)
کوئست (جسط و جو)
سایرن (سایرن خبیس)
مجیکال پیپرز ( ؟؟؟ )
دارک (صیاهی)
فایر (؟؟؟)
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
منبع : دنیای سیپتیموس ویکیا
ترجمه : خودم