ایفای نقش شهر مرگ2

[Noctis_P]

به جان با عصبانيت نگاه مى کنم و ميگم:درست حرف بزن! من عروسک خيمه شب بازى نيستم من برادرم رو کشتم و از وقتى که يادمه پيش الکساندر بزرگ شدم و تو....حق ندارى اينطورى حرف بزنى!!!!

[!Emily]

(آنا عقب میره و به مری برخورد میکنه)میشه به جای دعوا یه نفر یه کاری کنه

[Ryoma]

برنارد روشو سمت مری می کنه و میگه : میبینم که یه فرد دیگه عصبانیه ببینم میخوای عروسک خیمه شب بازی بشی نه ؟

[Aisan]

تحمل جو مسخره و بچه گانه انهارا نمی توانم تحمل کنم.پس دستی روی میز میکوبم و فریاد میزنم:
-خودتون خواستید! نذاشتید با صلح معامله رو انجام بدیم پس از راه دیگه ای وارد میشم!
سپس رو به مری دستی تکان می دهم،سرش را به نشانه مثبت تکان می دهد و مقابلم می ایستد.هردو همزمان وردی می خوانیم و هماهنگ حرکاتی را انجام می دهیم که این کارها قدرت جسم آن بچه هارا از وجودشان خارج می سازد و به طور مساوی در بدن من و مری ذخیره میکند

[Ryoma]

همون لحظه برنارد که دوباره قدرتش از بدنش خارج شده بود به حالت عادیش برمیگرده و چون یدفعه کل قدرتش رو از دست داده بود و درد خیلی خیلی زیادی داشت رو زمین میفته و پس از کمی ناله از هوش میره .

[!Emily]

(آتش و یخ مخلوطی از بدن آنا خارج میشه و تیغه ها یخ باعث زخمی شدن آنا میشه

[مین جی]

جان تمام قدرتی رو که از راه طلسم بدست اورده بود از دست میده. همشو. ولی.... چیزی هست که حتی الکساندر هم نمی تونست کنترلش کنه!
برای یه پیمان ناگسستنی.
جان:دوباره همو میبینیم الکسی!یادت نره من کیم.
بعد توسط قدرت سوزان از راه دور همه غیب میشن و سر از جای دیگه ای در میارن.

[مین جی]

در ذهن جان:

جان 8 ساله

مرد:و در این زمان مفتخریم اعلام کنیم پسر شاه لاواس را به عنوان جانشین اینده. پس عهدی ناگسستنی بسته خواهد شد! و...

چند روز بعد

پدر:جان فراموش نکن کی هستی نمی خوام تو هم مثل مادرت سواستفاده کنی از قدرتت. بزرگ شو.

سارا: جان... جان... صبر کن.

جان:تنهام بزار... همتون عین همین!!!ازتون متنفرم! هم تو هم الکس!

جان 19 ساله (ایفای قبل)

جان رو به سارا:یادت نره تو نمی تونی منو از بین ببری!

[Noctis_P]

پشت چشمى نازک مى کنم و ميگم:فکر مى کردم قوى تر از اين حرفا باشن!

[Aisan]

پوزخند صدا داری زدم:
-فعلارفع زحمت میکنیم اما هنوز کارم باهاتون تموم نشده!
با مری به سمت در راه میفتیم و میروی