ایفای نقش شهر مرگ2

[shizuko yagami]

شیزوکو: (نفس نفس زدن) آنا...چی شد؟؟

[Ryoma]

برنارد با همون حالت قبلی : آنا چیشد؟ آنا موند تو اون غار موند تو اونجا اگه بمیره ...اگه بمیره .......

[مین جی]

جان رو به برنارد:برنارد خودتم می دونی که باید بریم.همونطور که قبلا هم گفتی!
ما همه تلاشمونو کردیم.نیروی کافی برای اینکار نداریم.سربازارو می فرستم اینجا هر چند که زمان میبره.نباید زمان رو از دست بدیم!انا به خاطر ما اینکارو کرد. اینم اخرین کریستال.

[Aisan]

به راحتی جاخالی می دهم و می خندم!
-گفتم که تو هیچ شباهتی با یه خانوم متشخص نداری!
دست هایم را در هم گره می کنم و به حالتی که انگار مرددم میگویم:
-می تونم لطفی در حقت بکنم و تورو از این جا نجات بدم...!

[Ryoma]

(2016/09/09 11:05 AM)مین جی نوشته شده توسط:  جان رو به برنارد:برنارد خودتم می دونی که باید بریم.همونطور که قبلا هم گفتی!
ما همه تلاشمونو کردیم.نیروی کافی برای اینکار نداریم.سربازارو می فرستم اینجا هر چند که زمان میبره.نباید زمان رو از دست بدیم!انا به خاطر ما اینکارو کرد. اینم اخرین کریستال.

برنارد : آره راست میگی. بریم..

[!Emily]

(2016/09/09 11:06 AM)×KitarA× نوشته شده توسط:  به راحتی جاخالی می دهم و می خندم!
-گفتم که تو هیچ شباهتی با یه خانوم متشخص نداری!
دست هایم را در هم گره می کنم و به حالتی که انگار مرددم میگویم:
-می تونم لطفی در حقت بکنم و تورو از این جا نجات بدم...!

(آنا شمشیر برنارد رو که هنوز پیشش مونده بود رو برداشت و به سمتش حمله کرد)نیازی ندارم من رو نجات بدی

[Aisan]

دست به سینه می ایستم و با نگاهم شمشیر را ذوب می کنم:
- پس مرگ رو ترجیح می دی

[!Emily]

(آنا با تعجب به شمشیر نگاه میکنه و آب دهنش رو قورت میده و میگه)ت...تو یعنی این قدر ترسو هستی که وقتی قدرت نداریم میای سراغ مون

[مین جی]

به مکان مقدس کریستال ها رسیدیم.میان 11 ستون.
جان:حالا وقتشه تا قدرتمونو پس بگیریم!و اون کنت رو بکشیم!

[Ryoma]

برنارد : آماده اید؟