ایفای نقش شهر مرگ2

[Ryoma]

(پس استوس و توماس چی؟)
برنارد : کی میرسیم ؟ چه قدر مونده؟

[Aisan]

روی صندلی سلطنتی لم داده و صدا می زنم:
-آنا ! آنا جان! بیا که یه مهمونی حسابی داریم!
دنیل همان طور که مو های آنا را در دست گرفته و او را روی زمین می کشد به سمت من می آید:
-آوردمش قربان
آنا داد و فریاد می کند،خون های ناشی از شکستگی دنده و پاره شدن ریه ها و ضرباتی که خورده از دهان و بینی اش بیرون می زند و مجبورش می کند مدام سرفه کند:
-لعـــ...لعنت به تــــ...و!
دنیل محکم به کمرش می کوبد و بیشتر موهایش را می کشد:
- خفه شو!
دستی تکان می دهم و دنیل دستورم را اجرا می کند...
حکم اعدام صادر شد!

[Aisan]

از زبان دنیل:
دخترک را به بالاترین قسمت بام کاخ می برم و و دست و پاهایش را با خوشونت به صورت ضربدری به میله ها می بندم
دیگر کار من تمام شد...تا صبح از سرما یخ می زند...

[مین جی]

چند دقیقه قبل از حرکت به سمت قصر:
الماس ها رو بالا اوردیم.
برنارد روح استوس و توماس رو با قدرتش فراخوند و زندگی دوباره....
رعدو برق بعد...
حال:
جان:توماس...وقتشه روی سگتو بهشون نشون بدی!

[Ryoma]

برنارد با کلی نفرت : میکشمش .اون لعنتی رو میکشم .

[مین جی]

جان کاملا اتش میگیرد.اتش خشم در چشمانش زبانه می کشد.
حتی خاک هم زیر کفش هایش می سوزد. باران همچنان می بارید. ولی تفاوتی نداشت.

[shizuko yagami]

(2016/09/10 06:13 PM)Ryoma2 نوشته شده توسط:  توماس با عصبانیت : باشه . حالا وقتشه . تبدیل به گرگینه میشه.
برنارد با کلی نفرت : میکشمش .اون لعنتی رو میکشم .

(ببخشید توماس رو امیلی بازی میکنه)
به سمت کاخ حرکت کردیم
کاخ رو از بالا به پایین ور انداز کردم
رو به برنارد:اون...اون چیه؟؟

[مین جی]

جان دقت می کنه و بعد:ا..انااااااا!!!!!!نههههه!!!!!!!

[shizuko yagami]

شیزو تبدیل به خفاش میشه و از قصر بالا میره
وقتی به بلند ترین قسمت کاخ رسید،آنا رو میبینه...
دستاش و پاهاش رو باز کردم،در اغوش گرفتمش وبهش گفتم:زنده ای؟؟
نگاهش کردم،لبخند معصومانه ای زد و چشماشو بست...
آنابل

[Ryoma]

برنارد با عصبانیت : چی .اون اون آنائه . داد میزنم آنا و به سمتش میدوئم