ایفای نقش شهر مرگ2

[Aisan]

پشت سر جان ظاهر می شوم و با پوزخندی می گویم:
می تونی بمیری!
و بعد خنجر زهر آلودی را توی کمرش فرو می کنم

[shizuko yagami]

اون سرباز غول پیکر گلوم رو میگره و منو از رو زمین بلند میکنه:بمیــــــــــــــــــــــر

[Ryoma]

با حرکت الکساندر با عصبانیت و نگرانی داد میزنم : جاااااااان.
سمت جان میدوئم و میگیرمش و می گم : جان جان خوبی ؟ جان .

[shizuko yagami]

محتوای مخفی (Click to View)

(2016/09/23 05:34 PM)Ryoma2 نوشته شده توسط:  با حرکت الکساندر با عصبانیت و نگرانی داد میزنم : جاااااااان.
سمت جان میدوئم و میگیرمش و می گم : جان جان خوبی ؟ جان . با عصبانیت رو به الکساندر : می کشمت . می کشمت تو حق نداری کسیو آزار بدی احمق روانی به جای اینکه به اونا آسیب برسونی سعی کن به من برسونی تو حق نداری دوستامو اذیت کنی .

این جور حرکت ها ایفارو کلیشه ای میکنه

داد زدم:کمک

[Aisan]

رو به برنارد پوزخند می زنم:
- نوبت تو هم میشه کوچولوی احمق!
با تلپورت کنارش ظاهر می شوم و چنگال هایم را در پهلویش فرو می کنم و با تلپورت دوباره به جای قبلم بر می گردم

[shizuko yagami]

با لحنی ملتماسانه:کمـ...ک

[Ryoma]

پهلوم رو می گیرم و از درد داد میزنم و به سختی می گم : هه . اینکه چیزی نیست .فقط همین کارو بلدی بکنی ؟ کوچولوی احمقم خودتی برات متاسفم . چرا دوست داری انقدر بد باشی هان ؟ چیزی آیدت میشه ؟

[Ryoma]

با شنیدن صدای شیزو خیلی سریع بلند میشم و به سمتش میدوئم به سختی محکم تو صورت سربازه لگد میزنم جوری که شیزو رو ول کنه . به شیزو می گم : تو خوبی ؟ ببخشید دیر شنیدم صداتو

[shizuko yagami]

سرفه میکنم و میگم:خوبمــ

[Ryoma]

برنارد : خداروشکر که خوبی کمک می خوای ؟