ایفای نقش شهر مرگ2

[shizuko yagami]

به مری نگاه کردم:چ...چرا...این کارو کردی!!!

[Noctis_P]

روم رو برگردوندم:يه شيطان هيچ وقت خيانت نمى کنه...

[Ryoma]

به سختی نفس میکشیدم دیگه نایی نداشتم .فقط از درد داد میکشیدم.ناگهان یاد شمشیرم افتادم اگه ...اگه بهش میرسیدم میتونستم از شیطانم کمک بگیرم شمشیرم کمی دور تر افتاده بود اگه خودمو بهش میرسوندم عالی میشد با این که نایی نداشتم ولی از تمام توانم استفاده کردم و به سختی به سمت شمشیم سینه خیز میرفتم

[Noctis_P]

به برنارد نگاه مى کنم:احمق!!!!
شمشير رو توى ارتفاع سه مترى معلق مى کنم و بعد مى کشمش سمت خودم(با ذهن)

[Ryoma]

برنارد :...... ل ....لعنتی .
یاد قرصی که باعث میشد قدرت شیطانیش دو برابر شه میفته باخوردن اون میتونست شیطانشو خبر کنه . به سختی دستشو تکون میده و سعی میکنه ببره تو جیبش

[Noctis_P]

دستم رو مشت مى کنم و اتش سرد ديگه اى رو به سمت برنارد مى فرستم: من عاشق زجر دادنم برنارد...

[Ryoma]

دوباره خوشکم میزنه از این زجر کشیدن متنفر بودم.دوباره از درد داد زدم و به سختی گفتم: چ...چرا ....آ....خه؟چ...را؟

[Noctis_P]

_ميدونى ،وقتى انسان ها ازت متنفر باشن و زجرت بدن...تو هم بعدا اين لطفشون رو جبران مى کنى ديگه

[Ryoma]

اینجا فقط من انسانم .من ...من کی تو رو اذ...ذیت کردم؟ من ...ازت ...متنفرـ.نیستم.

[Noctis_P]

_از دو سالگى منو اذيت کردن...انسان ها همه مثل همن