ایفای نقش شهر مرگ2

[Ryoma]

م...میدونی؟ به غیر ....ا....ااز انسان ها .......خون آشاما هم ....اذیتم کردن ....چون...چون ...دیگه حرفی نمیتونه بزنه فقط سرفه های خونی میکنه و خون بالا میاره.و به سختی میگه:من....من.....م...مثل ...ا...اونا .... نیستم ...بقیه....مید.....میدونن ....
سرشو میزاره زمینو سرفه میکنه و از درد داد میزنه .

[Noctis_P]

برميگردم: برام مهم نيست... انسان ها توى موقعيت خودشون رو نشون ميدن...

[Ryoma]

با خودش: مثل همیشه به خاطر انسان بودنم سرزنش شدم مثل همیشه باید مورد تحقیر دیگران قرار بگیرم چون انسانم مثل همیشه فقط باید باعث شرمساری بسم آخه چرا ؟ چرا من ؟چون یه انسانم ؟
دستمو از درد مشت می کنم و محکم رو زمین میکوبمو خون بالا میارم همش .
دیگه نمی تونستم تحمل کنم خیلی سریع ولی به سختی دستمو می کنم تو جیبم و قرصمو درمیارم و سعی می کنم بخورمش .از شانس گندم درش باز نمیشد. می خواستم دو تا قرص بخورم که خیلی خطرناک بود و باعث مرگم میشد . فقط می خواستم از این درد راحت شم

[Noctis_P]

_مى تونم خودم خلاصت کنم؟(بکشمت)

[Ryoma]

(اینطوری خوب میشه چون..... .بکشمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)
هیچ حرفی نمیزنم فقط سعی میکنم قرصا رو در بیارم

[Noctis_P]

تفنگم رو در ميارم:مى دونى چيه؟!به نظر من تفنگ خيلى سلاح باحاليه...
نشونه ميگيرم و يه تير به قلبش مى زنم:و اينطورى زجرش بيشتره

[Ryoma]

(ممنون فردا بعد مدرسه اگه درس نداشتم میام ایفا مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه . )
دیگه دردی نداشتم احساس کردم همه چی تموم شد قرص از دستم افتادوبدنمشل شد قلبمو گرفتم کم کم چشام تار شد دیگه نتونستم نفس بکشم.چشامامو بستم و دیگه تکونی نخوردم .شاید این اخر کار بودـ

[shizuko yagami]

قبل از اینکه عکس العملی نشون بده شمشیرم رو داخل گلوش فروکردم:ولی به نظر من شمشیر خیلی باحال تره!
ولی اون فقط خندید...مگه شمشیر رو داخل گکردنش فرو نکردم؟؟

[Ryoma]

چشمامو باز کردم ولی تو یه جای دیگه پیش شیطانم بودم دیگه هیچ کدوم از دوستامو نمیدیدم یا دشمنام.
از شیطانم پرسیدم : اینجا کجاس چی شده؟
جک: هیچی تو مردی .
برنارد:چی امکان نداره.
...

[shizuko yagami]

به جنازه برنارد نگاه کردم:به همین راحتی مرد