زمان کنونی: 2024/07/07, 06:05 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/07/07, 06:05 PM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 10 رأی - میانگین امتیازات: 4.9
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حمله مانکی دی لوفی به گارا

نویسنده پیام
Elyas
تازه وارد

*


ارسال‌ها: 49
تاریخ عضویت: May 2012
اعتبار: 11.0
ارسال: #1
حمله مانکی دی لوفی به گارا
قسمت اول
این قسمت : گروگانگیری گارا توسط لوفی

ناروتو را میبینیم که بر روی تخت خوابید و آب دهنش بر روی تخت ریخته، صدای شکستن شیشه آمد ناروتو از خواب پرید و گفت : لعنتی این چه مرگشه، او به دستشویی رفت و دست و صورتش را شست سپس رفت از یخچال شیر برداشت و بر سر میز صبحانه نشست تا شیرش رابخورد، شیرش راخورد و از اتاق بیرون آمد در همین لحضه ساسوکه رو دید.


ساسوکه : بیا هوکاگه باهات کار داره
ناروتو : باشه بریم


هوکاگه سوناده بر روی صندلی نسته بود و یک کاغذ در دستش بود و داشت بهش نگاه میکرد، کاغذ را بر روی میز گذاشت و به ناروتو و ساسوکه نگاه کرد و گفت : نامه ای از دهکده شن آمده و درخواست کمک میخواهند، کازکاگه گارا گفته : یه پسری به اسم " مانکی دی لوفی " من رو گروگان گرفته و پول میخواد

ناروتو : حالا اون پسره کیه مگه، که جرئت کرده به گارا حمله کنه
سوناده : بر اساس اطلاعاتی که جاسوسا رسوندند اون فرد قدرت فوق العاده ای دارد که میتواند دست هایش را تا چند متر دراز کند
ساسوکه : این دیگه چه خریه
سوناده : ما زیاد وقت نداریم بهتره عجله کنید

گارا بر روی دیوار زنجیر شده بود و لوفی بر روی صندلی نشسته و پاهایش رو برروی میز گذاشته است، لوفی از جایش بلند میشود و به طرف گارا میره و میگه : پس چرا نیومدند که پول هارو بیارند؟
گارا : من چه میدونم شاید الان نامه رسیده به دستشون
لوفی : باشه یکم صبر میکنم

ناگهان صدای در زدن آمد، لوفی به سمت در رفت و در را باز کرد، لوفی ساکورا رو دید و گفت : بله ؟ شما کی هستی؟
ساکورا خواست که به لوفی مشتی بزند اما لوفی جای خالی داد و ساکورا رو زد، ساکورا بر زمین افتاد.


ناروتو و ساسوکه در حال دویدن بودند از دور دهکده شن دیده میشد

ناروتو : چقدر مونده برسیم؟
ساسوکه : دیگه نردیکیم

ساکورا بر روی دیوار زنجیر شده بود و ناگهان چشم هایش را باز کرد
گارا : خوبی ؟
ساکو را : بله
گارا : چطوری زود اینجا رسیدی؟
ساکورا : من قبلا همینجا بودم برای دیدن یکی از دوستام اومده بودم
گارا : چزوری فهمیدی من اینجام
ساکورا : من از تکنیک " صدا " استفاده کرده بودم و صدای شما رو میشنیدم
لوفی : پس چی شد اونا نیومدند

صدای در زدن آمد لوفی رفت در را باز کند که دو تا پسر را دید و گفت : شما کی هستید؟
ناروتو : تو لوفی هستی دیگه؟
لوفی : آره، چی میخوای؟
ناروتو : اومدم تا بکشمت هرزه عوضی

پایان قسمت اول
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2012/05/17 10:39 PM، توسط Elyas.)
2012/05/17 10:16 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 اعتبار داده شده توسط : Mohabat69(+1.0) ، yahiko(+2.0) ، soubasa(+2.0) ، Mystogan(+2.0)

[-]
No
Error.

ارسال پاسخ 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  فن فیکشن حمله به تایتان - خوب رو به خاطر بیار Kradness 1 1,462 2016/05/24 10:51 PM
آخرین ارسال: Soul
documents داستان: لوفی در گوتنهام xyzNothing 10 4,085 2015/08/22 09:47 AM
آخرین ارسال: Бѳнёѫїап



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان