NoboraHaru
ارسالها: 2,370
تاریخ عضویت: Jun 2015
اعتبار: 483.0
|
RE: رمان (درخشش)
ادامه از زبان تیفا و قسمت اخر:
وقتی برای اخرین بار واکی ومیلا همدیگرو دیدن واکی میلارو به خاطر میاورد ولی میلا نه!
واکی بلاخره فرار کرده بود تا میلا رو ببینه.بدن واکی به خاطر تزریق زیاد ماکو وژن های جنوا (بلای اسمانی که برسر قوم سترا ها نازل شدو باعث گسترش بیماری جئواستیگما یا زخم کیهانی شد.)هر روز نیاز به مصرف دوز زیادی از ماکو داشت.تا بتونه به بقا ادامه بده.ولی واکی میخواست این قضیه رو تموم کنه وزندگی خفت بارشو در این دنیا کنار بذاره به همین خاطر میلا رو دزدید و به غاری برد که بهش میگفتن بلور عشق.چراکه در اون غار گلسنگ های زیبایی در کنار بلور یخ وبلورهای سنگ نمک واهک بود که منظره فوق العاده زیبایی ایجاد کرده بود.واکی با اخرین قدرتش تمام خاطرات خودش ومیلا رو به ذهن میلا برگردوند وبهش گفت که تمام این مدت اسیر شینرا بوده و روی اون و چندهزار یاشاید چند میلیون نفر دیگه ازمایشات بسیار خطر ناکی انجام شده.واکی اط میلا خواست که از ترکسها جدابشه و فرار کنه،به جایی که دست شینرا بهش نرسه.واکی پیشانی میلا رو میبوسه واون رو در آغوش میگره وچون بدنش خیلی ضعیف و شکننده شده بود خیلی سریع شروع به ازهم پاشیدن میکنه.در اخرین لحظه هنگامی که داشت به رشته هایی از نور تبدیل میشدبه میلا میگه:تو تجسم عشق من بودی ای کاش میشد باهم بمیریم که نیازی نباشه من نگرانت باشم، من عشقم رو برای تو به یادگار میگذارم تا همیشه بتونم باتو باشم.درکنار تو.متاسفم میلا من وتو فقط از طریق قلبمون باهم در ارتباط بودیم.من تصویر تو رو هر روز در ایینه کوچک داخل سلولم میدیدم.لبخند زیبای تو هرگز ازیادم نخواهد رفت.
میلا بعد از ناپدید شدن جسد واکی باافسردگی تمام به راهش در امتداد غار پیش میره و به نظر میرسه موفق میشه که راه دروازه دنیای موعود سترا ها رو پیدا میکنه اما موفق نمیشه که وارد اونجا بشه و توسط فانتوم سرخ ناپدید و بلعیده میشه.به نظر میرسه جسدش در دره فانتوم سرخ تحت حفاظت اون روح باشه ولی کسی این قضیه رو باور نمیکنه.من مطمئنم که واکی ومیلا درست مثل اریس و زک بلاخره بهم رسیدن.فقط زمان میبره تا صدای شادی و خنده های اون هارو از جریان زندگی وگایا حس کنیم.میلا چندان سرنوشت جالبی در دنیای ما نداشت اما به نظر من اون الان حالش خیلی بهتره.خیلی بهتر.
تیفا لبخندی میزنه و بعد لیوان شربت رو به ارومی سر میکشه واز جا بلند میشه.
:میدونی من دلم برای میلا خیلی تنگ شده.اما میدونم الان نمیتونم پیش اون برم اخه من هنوز وظیفم در قبال قلبم و عشقم رو کامل نکردم.شاید تقدیر من هم گاهی تلخ باشه اما لحظه های شیرین و امیدوار کننده زیادی هم داره.
اینورو میگه واروم برمیگرده سمت اشپز خونه کافه بار
:خانوم خبر نگار شما قهوه هم میل دارین؟
:اوه نه.بهت زحمت نمیدم .داستانش غم انگیزه ولی خیلی خوب تعریف کردی منم الان براش خوشحالم.راستی شاید بعد از این گزارش به عنوان یک دوست بیشتر بیام پیشت.
این رو میگه وپول شربت رو میزاره رو میز و میره بیرون.
تیفا درحالی که میاد ظرفهاو پول رو توی خلوت وسکوت کافه بار از روی میز برداره باخودش میگه:اخلاقش خیلز عجیبه انگار به میلا و اریس خیلی شبیه!نمیدونم ولی شاید میلا و واکی دوباره برگشتن تا اینبار باهم زندکی کنند.
پایانمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
ببخشید میدونم بدشد ولی چون رمان کوتاهه باید تو چندتا قسمت خلاصش میکردم .بابت تاخیر معذرت.نظردهی هم ازاده.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
|
|
2020/02/16 12:47 PM |
|