ایفای نقش در final fantasy

[niloo...far]

(2014/12/31 11:10 PM)'Genesis' نوشته شده توسط:   من میخوام کار همشونو یکسره کنم ،عادت به مقدمه چینی و گرگان گیری و این حرفا ندارم...
جنسیس فرصت را مناسب دید و وینسنت را به یازو سپرد...می خواست کلود را میدا کند..می خواست انتقان سفیروث رو کامل کند...کلود باید نی مرد خیلی وقت پیش
بال مشکی رنگش را گستراند و پرواز کرد...

 

کاداج : جنسیس میدونم میخوایی هر چه زود تر این دنیای لعنتی رو نابود کنی ....ینی همه ی ما همین رو می خواییم.... ولی انسان ها نیرو های قوی هم بینشون پیدا میشه یکیش همین کلود.....بهتر نیست صبر کنیم سفیروث رو احضار کنیم ؟


 

[Giga Byte]

یازو:کاداج من وینسنتو اسیر کردم، تو هم اون پرنده ی غول آسای شیطانی رو احضار کن تا با جنسیس بره،وقت نداریم...

[سفیروت]

وینسنت با حرکتی همانند لخته ی خون از دست یازوو فرار میکند
رو به یازوو :تو فکر کردی میتونی به من صدمه بزنی
من اگه جنسیسو انتخاب کردم برای نبرد برای این بود که از همه تون قوی تره

 

[niloo...far]

کاداج: یازو وینس رو گشتی ....؟؟مادر پیش اون بود؟؟

Spoiler (Click to View)

اون پرنده ای که کاداج احضارش میکرد اسمش چی بود؟؟؟!!

کاداج با استفاده از قدرتش پرنده غول آسایی راحضارکرد تا به همراه جنسیس دنیارا نابود کنند
 

[niloo...far]

(2015/01/01 04:35 PM)'Sephiroth71' نوشته شده توسط:  وینسنت با حرکتی همانند لخته ی خون از دست یازوو فرار میکند
رو به یازوو :تو فکر کردی میتونی به من صدمه بزنی
من اگه جنسیسو انتخاب کردم برای نبرد برای این بود که از همه تون قوی تره

 

کاداج نیشخندی زد و رو به وینس گفت :
درسته که جنسیس از ما قوی تره ولی اون از تو هم قوی تره و تو هیچ شانسی در مقابل جنسیس نداری.....
الان میتونی فرار کنی وینسنت ولنتاین ولی وقتی ما دنیارا نابود کردیم دیگه هیچ کس هیچ راه فراری نخواهد  داشت......

[suisen]

کلود پیش سفیروث برگشت و ادامه داد:
عزیز ترین چیز تو زندگیت چیه سفیروث ؟ جنوا ،همون که سر از تنش جدا کردی؟ یا جنسیس و آنجیل که یکیشون خودشو زندانی کرد و دیگری کشته شد؟هیولای درونت؟ جونت؟ ولی دردناکتر از اینا نشناختن مادرته . اصلا من براچی این حرفا رو میزنم؟ چون میخوام با حرفام عذابت بدم؛ همونطور که تو، یه عمر عذابم دادی. خطا قابل بخشش نیست سفیروث.
تو نتیجه آزمایشی وحشتناکی هستی که منجر به مرگ بسیاری از مردم و حتی مادرت شد. میدونی تو باید زنده بمونی و عذاب بکشی . بنظرت با نابودی دنیا، بجز تنهایی چیز دیگه ای بدست میاری؟ کسی که دوستی نداشته باشه باید سرشو بزاره بمیره.تو تا نخواستی هیولا نشدی؛ پس میتونی دوباره آدم شی ، اگه غره نشی ؛ غرور بیش از اندازه بیمارت کرده. حالا نوبت منه که ناامیدی رو بهت هدیه بدم..... خداحافظ سفیروث هر وقت یخت آب شد بهم سر بزن.

کلود سوار بر موتور به سوی نیبلهام حرکت کرد تا دوباره خود واقعیشو پیدا کنه  .

[زهرا12]

(روز هاست که دارم دنبال تیفا میگردم)
- نکنه برگشته؟ نکنه نمیخواد برگرده؟ نکنه اسیر شده باشه؟
 

[suisen]

اواسط راه بود با خودش گفت [ منکه قبلا خودمو پیدا کردم برا چی دارم از خونه و دوستام فرار میکنم ] به تیفا زنگ زد .
- سلام .تیفا اتفاقی افتاده که بهم زنگ نمیزنی؟ دارم برمیگردم خونه چیزی میخواستی بگو بخرم

[Giga Byte]

(یازو باموتور خود،به تعقیب وینسنت پرداخت،دنزل رو به کاداج داد...)
یازو:سفیروت هرجا باشی گیرت میارم،جواب یک تفنگی رو باید یه تفنگی بده...

[Giga Byte]

(یازو و وینسنت به جنگی نمایان میپردازند.... وینسنت پرواز کرده و از دست یازو فرار میکند...)