زمان کنونی: 2024/06/30, 08:16 PM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/06/30, 08:16 PM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 4.57
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

فاینال فانتزی و عید!

نویسنده پیام
Aisan
isun



ارسال‌ها: 5,853
تاریخ عضویت: Jul 2013
ارسال: #1
فاینال فانتزی و عید!
برندگان مسابقه ما
ضمن عرض تبریک به سه برنده اول از بقیه شرکت کننده ها نهایت تشکر رو دارم


مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
نفر اول مسابقه!
فرد خوش شانس این تاپیک!
با جوایز ارزنده ""20 اعتبار+50سرمایه+یک مدال نویسندگی فاینال فانتزی""
نصیب چه کسی خواهد شد؟!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اون شخص کسی نیست جز!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

محتوای مخفی (Click to View)




مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه



نفر دوم این مسابقه!
با جوایز""15اعتبار+30 سرمایه""
به نظر شما این جوایز مال کیه!؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اون شخص کسی نیست جز!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

محتوای مخفی (Click to View)




مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه


و نفر آخر!
با جوایز""10اعتبار+15سرمایه""
فقط برای...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

یه کاربر خوب به اسم...




.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

محتوای مخفی (Click to View)



مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه





به همه شما عزیزان تبریک میگم...امیدوارم در همه عرصه ها موفق باشید^_^
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/04/14 06:33 PM، توسط Aisan.)
2015/03/20 09:30 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
اسپرینگ ولد
اخراج شده



ارسال‌ها: 410
تاریخ عضویت: Jan 2015
ارسال: #2
RE: فاینال فانتزی و عید!
 
انشا
به نام خدا
من دنزل هستم.نویسنده ی این انشا .
دیشب عید خیلی خوش گذشت تمام مدت منتظر سال تحویل بودم.
حتی یک ثانیه هم نخوابیدم.
یوفی تمام مدت داشت بهار نارنج میدید .کلود وبرت وسید در خواب هفت میلیاردم به سر می بردند.
تیفا هم داشت آیینه را تمیز میکرد.
مارلین مدام با لباس های نو وقشنگش برای خودش رژه میرفت.
من هم تمام مدت با لباس های نو به ساعت خیره شده بودم.
وینسنت تمام مدت در حال تزیین چیدمان سفره بود.
ناگهان صدای زنگ تلفن آمد .بدو بدو رفتم وگوشی را بردشتم.
ناگهان: پناه بر خدا سفیروته .
کلود از خواب پرید وگفت: چی شده؟
تیفا ارام گوشی تلفن را گرفت وگفت: ببخشید اقای سفیروت دنزل یکم بد خواب شده این طوریه که
هرچیزی را که میبیند یا میشنود یاد درا کولا می افتد،راستی عیدتون پیشاپیش مبارک.
سفیروت پشت گوشی تلفن گفت: عید شما هم مبارک ،والا تصمیم گرفتیم بیایم خونتون .
تیفا: قدمتون رو چشم تشریف بیارین.
سفیروت : فکر میکنم دیگه نزدیک خونتون باشیم.
ناگهان صدای زنگ در امد ،رفتم در را باز کردم ،خدایا ناکتیس ولایتینگ اینا هم امدند و
پشت بندشون هم سفیروت اینا وزک فیر واریس خانوم.
همه امده بودند.
دوباره زنگ در به صدا در امد حدس زدم که جناب رافوس باشد .
جلوی در گفتم: گل بود به ینجه نیز آراسته شد.
رافوس عید مبارک.
پشت بندشون یونا اینا آمدند.
دیگه خسته شده بودم.
کلود بلند شد وگفت : همه بنشینید تا جنسیس جان دعا تحویل سال رو بخونه.
جنسیس بلند شد وگفت:
بسم ا... الرحمن الرحیم.
یا مقلب القلوب البصار
یا مدبر الیل والنهار
یا المحول الحول والحوال
حول الحالنا الا احسن الحال.
ورافوس گفت: سال یک هزار وسیصد ونود وچهار بر تمامی فینال فانتزی ها مبارک.
وبعد گفت : دنزل جان بیا این عیدی تو .
همه به من کادو دادند یا پول دادند.
نوبت به سفیروت رسید .
لپم رو کشید ،لپ مارلین بیچاره هم کشید وگفت: این هم عیدی شما.
عیدی من یه مشین کنترلی بود ومال مارلین یه عروسک شبیه خود مارلین بود.
تیفا گفت: خیلی خوب زود باشین باید وسایلا رو جمع کنیم ،مثلا میخوایم بریم بیرون .
لایتینگ گفت : یه مترو واسه خودمون کرایه کردم.راستی دنزل حواسم نبود.عیدی مارلین رو دادم ولی
مال تو موند وبعد یک عدد پنج تومانی همراه یک بسته بهم داد.
توی بسته همون شکلات هایی که دوست داشتم بود.
سوار ماشین ها شدیم.
انجیل وزک وکلود یه چادر بزرگ علم کردند.
سفیروت ایناهم رفتند ماهی گیری.
تیفا واریس اش رشته پختند.
دیروز رو خیلی دوست دارم چون خیلی خوش گذشت .
هم بازی کردیم وهم کلی آش خوردیم.
کلود وسفیروت ،جنسیس،وینسنت،زک،انجیل،اسکوال ،اسنو ،لایتینگ،رینو ،رود ،کاداج ،یازو،لوز، فوتبال بازی کردند.
بعد یوفی وکاداج والیبال بازی کردند.
من ومارلین ویوفی وکاداج ولوز ویازو وسطی بازی کردیم.
تیفا واریس هم کلی خندیدند.
دیروز با خودم اب رنگ برده بودم.سفیروت رو صورتش گربه کشید.
واسه یازو جغد کشید .
واسه من موش کشید وبرای مارلین هم خرگوش کشید.
خلاصه چرت پرت بود میدونم ولی دیروز خیلی قشنگ بود.
مهم تر اینکه بارون هم اومد.
عالی بود عالی.
من این انشارو برای معلم خوبم مدیروکاربر ویژه ی انجمن پارک انیمه نوشتم.
امید وارم شاد باشید.
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/03/21 01:45 PM، توسط اسپرینگ ولد.)
2015/03/21 01:43 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
pary!
گیر کرده در عهد بوق



ارسال‌ها: 1,024
تاریخ عضویت: Jan 2015
اعتبار: 98.0
ارسال: #3
RE: فاینال فانتزی و عید!
سلام من مارلین هستم.عیدتون رو تبریک میگم امسال عید ما یکم متفاوت با بقیه سال ها بود .
برای اینکه...تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/34.gif
ما برای عید تصمیم گرفتیم به مسافرت بریم این ایده دنزل بود اما چون یوفی و بقیه بچه ها در
جنوب و ثفیروث وکاداج وبرادرانش در غرب بودن تصمیم گرفتیم به شمال بریم ودر انجا به هم
 بپیوندیم وبعد تصمیم بگیریم به کجا بریم .
پس روز دوم عید راه افتادیم وبه سمت شمال رفتیم اما در راه به یک راه بسته رسیدیم ومجبور
شدیم برگردیم.
همین که وارد جاده اصلی شدیم وتازه داشتیم به راه راست میرفتیم که نمیدونم یک تریلی
بوووووووووووووووووووووق شده.تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/4.gif
از کجا اومد و ماشین مارو مثل یک عروسک پنبه ای پرت کرد بعد تمام چیزی که یادم هست اینه که
که تیفا اسمم رو صدا میکرد و بعد کلود گوی سبقت را از تیفا روبود وجیغ بلندیکشید !مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
اون جیغ هزاران بار در سرم تکرار شد .
وقتی دوباره سرمسرم رو بالا اوردم وچشم رو باز کزدم دیدم که کلود سر ماشین رو با شمشیرش
مثل سر یک در قوطی کنسرو باز کرد !
و بعد تیفا منو برداشتوبه بیرون اورد و روی علف های سرد گذاشت وقتی به اسمان نگاه کردم به
ستاره های درخشان چیزی رو دیدمکه در عمرم هرگز ندیده بودم در اونور ستاره ها جای بود
 درخشان وزیبا پر از نور دستم رو به سمتش گرفتم و سمت اسمان به انسو به پرواز در اومدم .
با سرعتی باور نکردنی از کنار ستاره ها گذشتم وبه انسو رفتم و من..من مردم!!!
نکته تربیتی : هرگز در مسافرت عید (در بزرگراها ) با سرعت رانندگی نکنید!
این قرار بود یک داستان خنده دار باشه اما حادثه خبر نمیکنه !!!
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

 
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/04/01 11:23 AM، توسط pary!.)
2015/03/29 02:56 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
*Cloud*
❤کلود پارک انيمه ❤



ارسال‌ها: 690
تاریخ عضویت: Jul 2014
اعتبار: 492.0
ارسال: #4
RE: فاینال فانتزی و عید!
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کلود با ماشین گرون قیمتش در حال رانندگی بود و تو خیابونا ویراژ میداد ...
کلود :گوشیتو جواب بده تیفا...
تیفا:بله؟
-حاضر شو دختر دارم میام ...
-چی...اها گرفتم مشکلی نیس داداش ....
-ایول ...
...
کلود میرسه دم در خونه ی تیفا و میاد زنگ بزنه که یاد داداش قلدر تیفا میافته و با خودش میگه بهتره به شیشه اتاقش سنگ بزنم تا متوجه بش ...
کلود ی پاره اجر برمیداره و میزنه به شیشه اتاق تیفا و شیشه میشکنه ....
قیافه ی کلود:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
تیفا:خاک به سرم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
داداش تیفا میره دم در...
کلود:مممم... س...سلام .....من....من اومدم سال نو رو پیشاپیش به شما و خانواده گرامیتون تبریک....
مشت داداش تیفا میخوره زیر چشم کلود و یه بادمجون زیر چشم کلود سبز میشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

توی ماشین کلود....
تیفا :خاک تو سرت با اون مغز فندقیت ....
کلود :خوب چیکار کنم میخواستی با این دماغ قراضم بزنم صورت داداشتو بیارم پایین؟
-عمرا اگه میتونستی ...
-بیا بحثو عوض کنیم ...خوب چه خبرا ؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
-هیچی مغز فندقیمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
قیافه ی کلود:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کلود:حالا باید بریم دنبال زک و اریس ..خواهشا بهشون نگو من کتک خوردم از داداشت ...مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
....
دیییییینگ دووووونگ
اریس:کیه؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
تیفا:درو باز کنید ماییممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

اریس :به سلام تیفا جون بفرمایید داخلمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
تیفا:مزاحم نمیشیم ...اماده شدید برم خونه کاداج وبرادراش برای سال نو ؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
اریس :بله الان میاییم
....
تو ماشین کلود....
اریس و تیفا در حال گپ زدن بودن...مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
تیفا: راستی شنیدی یوفی و وینست هم دعوت اند؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
اریس :جدیی میگی ؟ اییییییش اون یوفی لوس با اون لباسای داغونش؟
تیفا:راست میگی خواهر انگار لباس درست حسابی نداره بپوشه من که اصلا ازش خوشم نمیاد ...اون وینست هم ک انگار تازه از تو جوب پیداش کردن...
اریس :راست میگی خواهر ..راستی..........
...
دم خونه ی کاداج ...
کلود : خوب ضایع بازی در نیاریدا ...
زک:اره الکی مثلا ما باکلاسیممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
........
دوووووووونگ دییییننننننگ
دییییینننننگ دونگگگگگگ
...
کاداج اومدم چه خبره بابا ...ساعت 1 شبی
کلود :سلام داداش
کاداج:به سلام داداش مغز فندقی ....چیززززه...ببخشید ...سلام داداش جون
کلود:تیییفا؟؟؟؟؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
تیفا:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کلود:مگ قرار نبود به کسی نگی؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
زک:چیو جریان کتک خوردنتو از داداشش؟
سفیروث از توی خونه داد میزنه:اخه کی پاره اجر رو میزنه تو شیشه ی اتاق نامزدش ؟
قیافه کلود:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
....
داخل خونه ی کاداج...

تیفا:چه سفره هفت سینه قشنگیه...
یازو:بعله سلیق ی منه...
اریس به تیفا: یوفی رو نگاه کن اونجا نشسته...مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
تیفاو اریس با هم:ایییییییییشششششمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
...
کلود در حال نگاه کردن به سفر هفت سین بود..
کاداج:اوی داداش لوز بیدار شو بیا داره سال تحویل میشه.... مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
    لوز:ها ...چی....مادر ...مادر داره تحویل میشه؟؟؟؟
کاداج:واااای مادرکجابود ساعت 2 شب (مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)..پاشو بیا تا این شمشیرو نکردم تو حلقت....مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کلود:جیغ بنفش....
کلود:سفره ....سفره 6 تا سین داره ....
تیفا:جیغ صورتی.....فقط 5 دقیقه به تحویل سال مونده...
کاداج:خاک به سرم....
کلود در گوش زک یه چیزی پچ پچ میکنه...مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
زک :ولی تو خوب میدونی که اون به جون سفیروث بستس...
کلود همون موضوع رو به تیفا میگه و کم کم موضوع توی مهمونی میپیچه....
یه دفعه همه به سفیروث خیره میشن....مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
سفیروث:چرا مثل شترمرغ منو نگا میکنین ...
کلود یه قهقهه ی شیطانی میزنهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه و بعد همگی میرن به سمت سفیروث...
سفی روث که ترسید بود میگه :باشه باشه اعتراف میکنم ...چرخای ماشین کلود رو من پنچر کردم اخه ما اینجا تنها بودیم گفتم کلود یکم بیشتر اینجا بمونه....
قیافه ی کلود:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
سفیروث :من با مسواک لوز کفشامو تمیز میکنم
قیافه ی لوز:تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/49.gif
سفیروث:من......
که یکدفعه کلود با شمشیرش میزنه تو سر سفیروث و سفیروث بیهوش میشه ...
زک میره جلو و ساعت سفیروث رو برمیداره و میذاره سر سفره ...
بعد همه جمع میشن سر سفره ...مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
چیزی به تحویل سال نمونده بود که توپ سال نو رو در میکنن و همه به هم سال رو تبریک میگن مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کلود پولاشو از تو جیبش در میاره و به همه 50 تومنی عیدی میده
تیفا:کلود تو تاحالا یه ادامس برا من نخریدی بعد 50 تومنی عیدی میدی؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
کلود:چرا میشه منو ضایع میکنی؟مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بعد سفی به هوش میاد و وقتی ساعتشو سر سفره میبینه شروع میکنه به گریه کردن...
سفیروث:عررررررررر .....ماااااااماااااان.....عرررر...تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/12.gif
زک :من که گفتم ساعت به جونش بستس...
کلود 50 تومنی رو از جیبش در میاره و میده به سفیروث و بهش میگه :برو عمو برو از سر کوچه برا خودت قاقالیلی بخر ...
قیافه ی سفیروث:مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
و بعد کلود یه نگاه به جمع میکنه و میگه :حالا همه با هم یه تکون، سیبیل بابا رو بتکون...
همه میزنن زیر خنده و کلود هم از نمکدون بودن خودش به وجد میاد...
کاداج :خوب بسه دیگه پر رو نشید بیاید برید خونه هاتون میخام بخوابم ...
کلود :شرمنده چرخای ماشینم پنچر شده ک دسته گل داداش خودته ...
کاداج: خوب الان حالیت میکنم سفیروث ....
کاداج استین لباسشو میزنه بالا و میدوه سمت سفیروث ...
کلود هم رو به دوربین میکنه و میگه : گفته بودم من تنها نیستم ...گفتم یا نگفتم؟گفتم یا نگفتم ؟گفتم یا نگفتم؟

.
.
.
.
.
.پایان....


امیدوارم خوشت اومده باشه


 
 
2015/03/29 05:37 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Katrina-1994
Sanieha Ba To Asoon Miran



ارسال‌ها: 298
تاریخ عضویت: Jul 2014
اعتبار: 237.0
ارسال: #5
RE: فاینال فانتزی و عید!
خواهش میکنم صبر کن...
سفیروث [ در سالن کاخ , لیوانی در دستش و با عصبانیت به سمت تلفن میرود] - فقط 20 دقیقه وقت داری!
کلود - الان میرسم. تا اون موقع خواهش میکنم کاری نکن!..
سفیروث - قول نمیدم. وقتی شروع بشه دیگه نمیشه کاریش کرد..
کلود - تمام سعیم رو دارم میکنم. فقط 10 دقیقه وقت میخوام..
سفیروث - حرفم رو زدم. اگر دیر کنی, خودت میدونی چی میشه دیگه...[لیوان را بر زمین میکوبد.]
کلود [ در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده ] – متاسفم! خواهش میکنم صبر کن!
مارلین و دنزل کنار سفیروث نشسته اند و مدام به او نگاه میکنند.. دنزل بغض کرده, تلفن را برمیدارد وبه تیفا زنگ میزند : "خواهش میکنم سریع بیا! من از سفیروث میترسم..".
تیفا – دنزل آروم باش. اون با تو کاری نداره. فقط میخواد همه چی درست پیش بره! خودمون داریم میاییم. مراقب مارلین باش.
ناگهان زنگ به صدا در میآید. سفیروث با حالت خشم در حالیکه به سمت در میدود و از پله ها پایین میرود , دنزل فریاد میکشد :"به تیفا کاری نداشته باش! دیدی که زود اومد.." سفیروث با نیشخند میگوید :[" اگه تیفا باشه !"]..
حق با سفیروث بود! رینو اومده بود. همراه با یک بسته دستش.! سفیروث به سرعت بسته را گرفت و رینو را به داخل کاخ کشید و خودش با سرعت به طبقه ی بالا رفت.
"اتاق سفید! هیچ کس اجازه ی ورود به آنجا را ندارد!" سفیروث داخل آن اتاق شد در راقفل کرد و محتوی بسته را بیرون آورد.. سفیروث حالتی در چشمانش بود که نشان میداد کمی آرام گرفته...
از اتاق بیرون آمد. با خشم سمت رینو رفت و گفت :" پس کاداج و برادرها کجآن؟ مگه با هم نبودین؟"..
رینو [با نیشخند] – درسته! بودیم... ولی نه اینکه آبمون تو یه جوب نمیره, من بسته رو برداشتم و تنهایی اومدم..
سفیروث رینو را به عقب هل داد و به سمت تلفن رفت..
رینو – حالا میخوای بهشون زنگ نزن.. میآن دیگه همین الآن. تو که اینقد خشن نبودی..
سفیروث [در حالیکه شمشیرش را به سمت رینو پرت میکند] – کدوم گوری هستین؟ فقط 15 دقیقه وقت دارین.. بمب منفجر میشه! تو که نمیخوای مادرهم منفجر شه؟!
کاداج در حالیکه حیرت زده شده بود فریاد کشید :" فقط 10 دقیقه! چیزی که خواستی رو پیدا کردیم.فقط با مادر کاری نداشته باااااش..."
سفیروث – از من کاری ساخته نیست! بمب سرِ موعد منفجر میشه ![ نیشخند زد و تلفن را قطع کرد]
همین موقع صدای زنگ اومد. دنزل با خوشحالی فریاد کشید, تیفااا ! سفیروث در رو باز کرد, کلود بود. دقیقا 10 دقیقه وقت خواسته بود. دو بسته در دستش را به سفیروث داد و داخل کاخ شد.
سفیروث- همون جا بمون. برمیگردم!
سفیروث مجدد به اتاق سفید برگشت. محتوی بسته ها را بیرون آورد. دلش آرام شده بود و رفت به سالن کاخ و رو به کلود کرد و گفت :" شانس آوردی! وگرنه معلوم نبود چه اتفاقی برات می افتاد. یه کم استراحت کن. فقط 10 دقیقه وقت داریم!"
هنوز حرف سفیروث تموم نشده بود که زنگ به صدا دراومد.. دنزل در رو باز کرد و فریاد کشید :" تیفاااا "..تیفا از خوشحالی بغلش کرد و داخل شد! همزمان کاداج و برادرانش هم رسیدند. کاداج فریاد کشید و داخل کاخ دویید! چشمش به سفیروث افتاد , به سمت او حمله کرد و گفت :"مادر کجاست ؟"..
سفیروث – اول بسته هارو تحویل میدی , بعد..!
کاداج به برادرش اشاره کرد.. یازو سه بسته را به سمت سفیروث پرت کرد.سفیروث آنهارا در هوا گرفت , رو به تیفا کرد و بسته ی اورا هم گرفت و داخل اتاق سفید شد ! کاداج با عصبانیت در راهرو راه میرفت و با شمشیرش به ستونها ضربه میزد. چشمانش پر از اشک بود..
سفیروث با خوشحالی تمام محتوی بسته هارا بیرون آورد! همه چی کامل بود. چشمانش بیشتر از همیشه خوشحال بود. از اتاق سفید بیرون آمد! رو به همه گفت :"کارتون خوب بوده . ولی هنوز یه بسته مونده!"
کاداج فریاد زد :"مادر رو به من برگردون.. من کاری که خواستی رو انجام دادم, به من مربوط نیست.."
سفیروث کاداج رو عقب پرت کرد و گفت :" هنوز کارمون تموم نشده! فقط 5 دقیقه وقت مونده ولی کلی کار داریم.." . [هنوز حرفِ سفیروث تموم نشده بود که سقف سالن باز شد و بالگردی داخل شد..]..
واای ..همه بودن! وینسنت, زک, یوفی, اریس و رافوس و ... . سفیروث چشمانش از خوشحالی برق زد! لحظه های نهایی بود.تنها 3 دقیقه مانده بود. سفیروث همچنان منتظر بسته ی اصلی بود. ناگهان در باز شد! بله, "بسته ی نهایی! " . سفیروث به سرعت محتوی داخل آن را بین همه تقسیم کرد و با عصبانیت گفت که سریع از اینها استفاده کنید. وقت نداریم!
سپس با شمشیرش بر زمین ضربه زد. ناگهان وسط سالن شروع به حرکت کرد. سنگها کنار رفتند و یک میز که روی آن پارچه کشیده شده بود بالا آمد! پارچه را برداشت.. ناگهان صدای انفجار به گوش رسید...
همه چشمهایشان را بستند و سرشان را با دست گرفتند و روی زمین نشستند.. بعد از چند لحظه یکی یکی از جایشان بلند شدند و به سمت میز آمدند. [روی میز همان بسته ها بود.].
بله! سفیروث برای اینکه بچه ها معطل کرده بودند عصبانی بود. وقت کمی مانده بود و هر آن ممکن بود بمب منفجر شود که این یعنی "سال نو" آمده... . درسته.!! بسته ها همان "هفت سین"بود! !!
کاداج با خوشحالی به سمت میز دوید. یکی از بسته های روی میز, مادر بود! کاداج آن را برداشت و با چشمانی از اشک سفیروث را بغل کرد. همینطور که گریه میکرد گفت :" ممنون که گذاشتی مادر هم تحویل سال با ما باشد. " سفیروث اشکهای کاداج را پاک کرد و او را بغل کرد و گفت :" ما همه اعضای یک خانواده ایم. باید پیش هم باشیم. سال نو مبارک ,کاداج !"
بسته ی نهایی که سفیروث محتوی آن را بین همه تقسیم کرد لباسهای نو برای عید بود. او به بالای پله های سالن رفت و رو به همه ی بچه ها کرد و گفت :" سال نو مبارک "!
همه ی بچه ها که بعضی میخندیدند و بعضی از خوشحالی اشک میریختند , دورِ میز جمع شدند و یک صدا فریاد زدند :" ساااالِ نو مبارک"!! ♦♦♦
پایان.
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/03/31 12:04 AM، توسط Katrina-1994.)
2015/03/31 12:00 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
suisen
اخراج شده



ارسال‌ها: 1,054
تاریخ عضویت: Jun 2014
ارسال: #6
RE: فاینال فانتزی و عید!
دوازدهم فروردین - شهر فراموش شده
گروه آوالانچ ، سفیروث ، رافوس و چهار محافظش همه در شهر فراموش شده کنار هم جمع شده بودند و لبخند میزدند
کاداج : ممنون که مارو قابل دونِستید و به اینجا اومدید،بفرمایید.
به مبل هایی سفید، که شکل دایره چیده شده بودند؛ اشاره کرد و رفت.
سفیروث : اینا اول عید، یه جور دیگه نبودن؟
یازو : بله درسته ولی ما الآن برای کار دیگه ای اینجا جمع شدیم .
مارلین : ببخشید چوبی که این مبلا ازش ساخته شدن از همین درخت سفیدا ست؟
لوز : فک کن؛اونروز که مهمونی اومدید ،جواب این سوالو دادیم.
تیفا مارلین را نوازش کرد و به او گفت: << درسته ، از همین درختا ساخته شدن.>> سپس از یازو پرسید : << برادرت،کاداج کجا رفت؟>>
یازو: کمی ناخوش احواله ، برمیگرده.
کلود: روز اول، خوب بود.
لوز : روز اول ،کاداج تصادف نکرده و دنده هاش نشسته بود.
تیفا : چرا به ما چیزی نگفتید؟
یازو : کاداج نمیخواست کسی بخاطرش ناراحت بشه و کل عید غصه بخوره ؛ اگه لوزچیزی نمیگفت ، می‌گفتم سرما خورده یا حساسیتش شدت گرفته.خواهش می‌کنم وقتی اومد جوری رفتار کنید ؛ انگار چیزی نمیدونید. خواهش میکنم حرفی نزنید که ناراحت شه.
کلود : خطا قابل بخشش نیست .
وینسنت : تا حالا امتحان نکردم .
سفیروث:مواظب حرفی که میزنید باشید وگرنه با ماسامونه طرفید .
تیفا : کاداج کلی زحمت کشیده برای شمشیرا جا درست کرده ؛ حتی شمشیر خودشم اونجاست تا مساوات برقرار شه اونوقت تو شمشیر عدالت رو کنار کاناپه گذاشتی.
سفیروث حرکتی نکرد ،نزدیک بود دعوا کنند که کاداج با زک و اریس برگشت . زک در راه با کاداج شوخی میکرد تا او لبخند بزند و دردهایش را فراموش کند . اما کاداج زانو زد و سرفه میکرد ، همه شادی ها و لبخند ها متوقف شد .
تیفا و مارلین: حالتون خوبه ؟
کاداج لبخند زد و به راهش ادامه داد : من حالم خوبه .نمیخواد نگرانم باشید .
برت : اونا نگرانت نیستن ،به فکر سلامتیتَن .
سید در گوشش گفت : همونه دیگه، اونا نگرانن.
زک زیر بغلش را گرفت و بلندش کرد .همه به احترام مهمانان جدید بلند شدند ؛ پس از احوال پرسیِ کوتاهی کاداج کنار برادرانش نشست؛ زک و اریس کنار کلود و تیفا نشستند و مارلین دنزل روی پا آنها.
یازو در گوشش برادر کوچکش زمزمه کرد : کنار لبِت خونیه.
سفیروث : شما دوتا چی پچ پچ میکنید؟
کاداج دستمالی از جیبش برداشت ،لبش را پاک کرد و گفت :
خب حتما همه کنجکاوید که برای چی به اینجا دعوت شدید.و چرا رىسم همراه شما دعوت شده؟
وینسنت : از حاشیه بیرون بیا و برو سر اصل مطلب.
بَرِت : مگه خواستگاریه ؟
کاداج هاج و واج به رینو و رود که از خنده روده بُر شده بودند نگاه میکرد .
سید : رافوس میشه اون دو نفرو بندازی بیرون ؛ خیلی سر صدا می‌کنن ، رو مخ همه جف پا میرن .
همه به نشانه تایید سر تکون دادند و رافوس از خدا خواسته آنها را بیرون کرد .
رافوس : چند روز پیش کاداج ازم درخواست کرد دستگاه شبیه سازُ برای سیزدهم آماده کنم و همه بریم اونجا چون هیچ آلودگی، ترافیک و از اینجور چیزا نداره منم قبول کردم و کلیه امکاناتی که به ذهنم میرسید ،محیا کردم .
کاداج : ممنون رىیس .
سفیروث با صدای سردش و لبخند تلخی رو به رافوس کرد: شنیدم که مشکلاتی براتون پیش اومده و سیزدهم جایی نمیرید.
رافوس : بله، من کلی کار سرم ریخته
زک : سرباز نمیخوای؟پسرا رو بفرستم سربازی.
اریس : لازم نکرده اونا از سربازی شینرا قویترن ؛ اون کی بود که وقتی مبارزه اونا تو شهر فراموش شده رو دیده بود و از تعجب دهنش بازمونده بود.
کاداج با سرش به یازو و لوز علامت داد، آنها رفتند .همه بلند شدند و با هم گفتند : اونا کجا رفتن؟
کاداج خنده ی ریزی کرد و پاسخ داد : شما هیچ احساسی ندارید؟
سفیروث با عصبانیت نگاهش کرد : چه احساسی ؟
کلود جلو رفت و یقه کاداج را گرفت : خیلی نامردی، مگه من برادرت نبودم ،چرا از من مخفیش کردی؟چرا نگفتی که...
مارلین گوشه لباس کلود را کشید : میشه بغلم کنی ببینم اونا چیکار می‌کنن.
برت : من احساس گشنگی میکنم از اون موقعی که اومدیم پذیرایی که نکردین
سفیروث : کاداج تو نمیخوای چیزی بگی ؟
کلود : اول باید جواب منو بدی . چرا نگفتی؟
تیفا : تمومش کنین تا این لحظه شاد بودیم پس ناراحتمون نکنین .
کاداج مارلین را بغل کرد : امشب همین جا بمونید فردا با هم بریم شینرا. حال بفرمایید برادرام کلی زحمت کشیدن.
و این گونه آنها در تله رافوس افتادند و در دستگاه شبیه ساز زندانی شدند.
وینسنت سربروس[ Cerberus ] را روی سر راوی گذاشت : تند نرو فکر کردی من عقلم نمیرسه رافوس ؛ریو با ما میاد .
- من تسلیم ببریدش .
وینسنت : حالا میتونی آخر داستانتو بگی ، پیر مرد.
و این گونه آنها در تله رافوس افتادند و در دستگاه شبیه ساز زندانی شدند.
"رافوس شینرا"
.
.
.
کاداج:خب رافوس رو سر به نیست کردیم و من آخر داستانو میخواستم .
سفیروث : بگو تموم شه بریم بخوابیم

گروه آوالانچ ، سه برادر و دو زندانی خاطرات جنگ به کمک ریو دوباره به میدگار برگشتند و شینرا را روی سر رافوس خراب کردند .
...پایان...
-------
ببخشید بعد از وقت تعیین شده دادم  
2015/04/01 10:55 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Aisan
isun



ارسال‌ها: 5,853
تاریخ عضویت: Jul 2013
ارسال: #7
RE: فاینال فانتزی و عید!
با تشکر از شرکت دوستان فعال و عزیز

تاپیک قفل شد

بزودی نتایج اعلام و به شما خبر رسانی خواهد شد

 
2015/04/02 09:04 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
Aisan
isun



ارسال‌ها: 5,853
تاریخ عضویت: Jul 2013
ارسال: #8
RE: فاینال فانتزی و عید!
ننایج مسابقه اعلام شد

تبریک به برندگان اصلی و تشکر از همه شما که شرکت کردید

موفق و پیروز باشیدمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

 
2015/04/16 09:36 AM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  فاینال فانتزی و ماه مبارک رمضان! Aisan 8 3,695 2015/07/03 12:07 PM
آخرین ارسال: Rayan



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان