ايفاي نقش در گيسو كمند

[youi]

(همین طوری که حرف می زنم تب شدیدی می کنم و تو بغل یوجین بودم وقتی دستمو می گیره می فهمه می فمه نباید وقتو تلف کنه و حالم خوب نیست)

[youi]

(خودم متوجه نمی شم که تب کرده بودم فقط درد داشتم)یوجین باید خیلی خسته باشی یکم استراحت...کن.... خیلی از صبح ناراحت..شدی و ....(یعنی اصلا به فکر خودم نبودم تمام فکرم یوجین بود)

[سهیل 21]

یوجین باید عجله کنیم یا نه از دست میره باید سوار ماکسیموس بشی
منم خودمو میرسونم

[youi]

(با بی حالی)م..ن حالم..خو..به نگرانم نباشید..فعلا یو..جین باید یک..م استرات ..کن..ه

[سهیل 21]

یوجین داره هزیون میگه وردار ببرش
تا منم بیام

[youi]

گفت..م که..من خو..ب..م.. اخ(دستم رو پهلوم فشار دادم )
 

[!Miss Elsa]

(بغلت کردم) باید زود بریم شهر تا درمانت کنن...

[youi]

ولی یوجین..تو..خسته ای..من..خوب..م فقط یکم درد دارم همین....
یوجین....می خوام فقط مادر واقعیم رو ببینم ترخدا کمکم می کنی؟

 

[!Miss Elsa]

(کمی میخندم) خسته! من...نه.......باشه حتما......تو تو پرنسس گم شده ای.........حتما

[youi]

( لبخند ملیحی می زنم می گم )یوجین خیلی خستم ( و تو بغل یوجین خوابم می بره )