ایفای نقش در کمیک بــتمن

[mj3]

اون لحظه تنها کاری که تونستم بکنم این بود که فریاد زدم:رابــــــــــیــــــــــــــــن

 

[Toph queen]

سرباز هارو له له کردم ،

گاز مترسک داشت دیکو خفه میکرد رفتم و کشیدمش از اون منطقه بیرون .

حالت خوبه ؟؟
کمیسر حال شما خوبه؟؟
(چقدر این دیک سنگینه)

[mj3]

تازه نفسم داشت جا میومد:آره ببینم تو اسلحه نداری

[Toph queen]

اسلحه ؟؟؟؟

نه بتمن اجازه نمیده .

حالا کی رو میخوای بزنی؟؟

دیک بلند شو الان وقت خواببب نیسسسسست.

[ADP]

مترسک: اونا دارن کم کم هوشیاری خودشون رو به دست میارن. سربازان! با اسلجه بهشون شلیک کنید! محاصرشون کنید! ما به تک تکشون نیاز داریم! نذارید فرار کنن.

داشتن شلیک هارو انجام میدادن که یهو صدای بلند راس الغول اومد: برین کنار! اون جوجه خفاش ترسو مال خودمه! آهای خفاش! بیا ببینم از آخرین باری که دیدمت چی یاد گرفتی؟

[mj3]

هیچی بابا می خوام بااین مترسک تسویه حساب کنم بعدش سریع خودم رو به بتمن رسوندم البته سه تا سرباز رو ناکار کردم تا بهش رسیدم گفتم ببینم اسلحه نداری

 

[Salmanfz]

هوشیاری مو بدست آوردم .

سریع با رابین خواستیم بریم سراغ بتمن که دیدم راس الغول داره میاد.

رابین وقتشه یه مبارزه با پدربزرگت داشته باشم.

تو چیکار میکنی ؟؟ میری سراغ کی؟؟

[ADP]

راس الغول: هه! اون پلیس پیر داره با بتمن صحبت میکنه. برو کنار پیرمرد! (و کمیسر گوردون رو هل میده عقب و خطاب به بتمن): وقتی نبودم خوب برای خودت رفیق پیدا کردی. آقای وین! بیا تا خودم بهت یاد بدم چی باید یاد گیری!

[mj3]

پوزخندی زدم وقتی اون من رو هل داد از بتمن یه تفنگ کش رفتم راس الغول رو نشونه گرفتم و شلیک کردم اه لعنتی به هدف نخورد پشت سرش چند تا تیر زدم تا راس الغول فرار کنه

[Salmanfz]

راس الغول حواسش پرت شد سریع چوب برقیمو مثل بترنگ به سمتش پرت کردم تا دور شه .اه بازم یه هدف نخورد .یهو رابین پرید جلومو رفت که بزنتش رابیییین نرو تو نمیتونیی.