زمان کنونی: 2024/10/18, 09:49 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/10/18, 09:49 AM



ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 4.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان یک جزیره ی اسرار آمیز

نویسنده پیام
irjimha
کاربر معمولی

*


ارسال‌ها: 84
تاریخ عضویت: May 2015
اعتبار: 4.0
ارسال: #1
zجدید داستان یک جزیره ی اسرار آمیز
می خوام یه داستان جدید بنویسم . امیدوارم خوشتون بیاد (اگه خوشتون اومد تشکر و اعتبار فراموش نشهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)
نام:یک جزیره اسرار آمیز
ژانر:علمی ,تخلی,ترسناک,طنز
نوشته :irjimha
شروع داستان:
به نام خدا (از زبان دنیس)
اون روز توی مدرسه غوغایی بود مخصوصا تو کلاس ما .
می دونین چرا؟چون آخرین روز مدرسه ها بود و همه مون از خوشحالی داشتیم پر در می آوردیم .من یعنی آقای دنیس شیطونه و دوستام ناروتو و سالی واقعا و از ته دل خوش حال بودیم .
اون روز بعداز تموم شدن مدرسه ها منو ناروتو و سالی با هم یک قرار گذاشتیم تا با هم توی مخفیگاهمون همدیگرو ببینیم و یک جلسه ی دوستانه بزاریم..
من که به خونمون رسیدم ؛ زنگ درمون رو زدم و بعد که مادرم در و باز کرد ,من اومدم تو و بعد یه خمیازه ی خیلی بلند کشیدم و گفتم:آخخخخیییششش....مدرسه تموم شد
بعد از خوشحالی پریدم رو کاناپه ی قرمز رنگمون که بابا هر روز روش می شینه و کمی بپر بپر کردم ولی همین که مادرم داد زد :دنیسسسس,شلوغ نکن !! نشستم رو مبل وبه مامان گفتم:مامان می شه برم وکامپیوتر بازی کنم ؟؟؟
مامان از همون آشپز خونه داد زد :باشه برو
ومن هم گفتم :ممنون مامان و در همین حالت با خوشحالی به طرف اتاقم که تو طبقه ی بالا بود دویدم.
خونه ی ما دو طبقه داره . طبقه ی اول آشپز خونه ی بزرگمون و پذیرایی هست و یه اتاق غذا خوری هم چسبیده به آشپز خونه داریم .بعد از پذیرایی هم یه راه پله ی مار پیچ هست که به طبقه ی بالا راه داره؛تو طبقه ی بالا درست روبه روی راه پله ها یه اتاق با یه در قرمز رنگ توی راه رو دیده می شه که روش یه عکس خیلی قشنگ هست که زیرش نوشته شده :جکی(که در واقع اتاق خواب برادر بزرگترم هست)
و بعد هم وقتی به سمت چپ راهرو نگاه می کنید دو تا اتاق پشت سر هم هستن که یکی مال منه و دیگری که در اخر از همه هست و درش به رنگ صورتیه مال خواهرم جسیکا ست و بعد خیلی اونطرف تر در سمت راست یه در بزرگ قهوه ایه که مال پدرو مادرمه.
حالا برگردیم به ادامه ی قصه :
من که به اتاق رسیدم در آبی رنگ اتاقم رو که همیشه با صدای کشدار بلندی باز می شد باز کردم و بعد رفتم تو:
داخل اتاق اونقدر نامرتب بود که شوکه شدم ؛شلوار ها و تی شرت هام رو زمین بودن و جوراب هم لنگه بلنگه افتاده بودن یه گوشه ای ،مانگا های ژاپنی ای که من خیلی طرفدارشونم رو کمد و زمین و میز و هر جای دیگه ای افتاده بودن ،اسباب بازی هام و روبوت ها م همه پخش و پلا شده بودن و خلاصه وضع افتضاحی بود...
با خودم گفتم(باید تمیزش کنم!)
و دست به کار شدم تا اتاقم رو مرتب کنم: اول از همه قفسه ی کتابام و کمدم رو خالی کردم و بعد دستمال کشیدم ؛سپس کتابا و همه چیز ا رو گذاشتم سر جاشون ،بعد هم به میز کامپیوترم که که کلا شده بود گرد و غبار دستمال کشیدم و بعدشم رفتم سراغ مانگا هام و اونا رو جمع کردم و مرتب گذاشتم تو قفسه ی مخصوصشون ...
حالا دیگه اتاقم مرتب شده بود و فقط یه جارو می خواست؛ رفتم و جارو برقی رو کشون کشون آوردم و شروع کردم به جارو کشیدن اتاقم همین که کارم تموم شد دولاشدم وخسته اما راضی روی صندلی چرخدار کامپیوتر م نشستم و روشنش کردم . رفتم که ایمیلام رو چک کنم دیدم یه ایمیل از ناروتو دارم؛ نوشته بود:
سلام
راستش فردا نمی تونم به جلسه ی مخفیانه مون بیام ،آخه بابام گفته برم به پروفسور تزوکا کمک کنم که کاراش رو انجام بده ؛می دونی که پرفسور دوست بابای منه و یه مرد پیره منم بهش احترام زیادی می ذارم ...
به همین خاطر نمی تونم پیشنهادشو رد کنم؛پروفسور گفته تو و سالی هم می تونید بیایید ،اگه خوب کار کنیم بهمون یه چیز خوب ,و عجیب می ده خودش اینو بهم گفته...
اگه میای جواب بدهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
فعلا بای
من هم نوشتم :
ناروتو...
اگه سالی میاد ،باشه منم میام
قرارمون :فردا ساعت 9 صبح جلوی خونه ی شما...
بای بای
مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2015/07/13 01:35 PM، توسط irjimha.)
2015/07/11 09:22 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر نقل قول این ارسال در یک پاسخ

[-]
No
Error.

ارسال پاسخ 


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
documents اولین داستان هایی که نوشتید؟ shein 71 15,738 2021/10/19 06:02 PM
آخرین ارسال: reyhaneh...
  داستان‌های ترسناک کوتاه !Web Prince 43 7,476 2021/07/05 02:21 PM
آخرین ارسال: آتیش پاره
  داستان کوتاه پریناز(لطفا همه ی دخترا بخوننش) Mi Hi 13 2,558 2021/03/31 09:33 PM
آخرین ارسال: heraa
One Piece-13 داستان fear lara dorsa 3 2,121 2021/03/31 06:11 PM
آخرین ارسال: heraa
  داستان مترسک xyzNothing 1 1,459 2020/05/04 11:04 PM
آخرین ارسال: xyzNothing



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان