ایفای نقش زنان کوچک

[Giga Byte]

سلام.
قوانین و نحوه ی ایفای نقش رو که میدونید!پس برم سراصل مطلب:
این نقشها توی مجموعه ی زنان کوچک هستش.اگه میخواید جای هریک باشید،بهم تو پ خ بگید.
«داستان زنان کوچک داستان خانواده ای ثروتمنده که در دوران جنگ ،مجبورند خانه شان را ترک کنند.پدر خانواده ی مارچ،به سربازان کمک میکنه،واز این رو خانواده ی مارچ خودشون باید بارسختی هارو به دوش بکشند....»

آقای مارچ( پدرخانواده):fakhteh

خانم مارچ( مادر خانواده):مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهزهرا۱۲

مگ( مگی، دختر ارشد خانواده که معلمه و عاشق بافتنی،خیلی بزرگونه و رسمیه.): مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه princessalexa

ژوزفین( کتی ،دختر دوم خانواده که عاشق نویسندگیه و ادای پسرهارو درمیاره.): :idea:anne13

بت( بتی،دختر سوم خانواده که خیلی مهربون و حساسه و از پیانو زدن خوشش میاد.): :heart:miss elsa

امی( سارا،دختر آخر خانواده که شیطونه!عاشق نقاشیه.): memoruمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

لاری( مردی که عاشق کتی هستش):

عمه مارتا( خواهر بزرگ آقای مارچ که ثروتمنده و خانواده ی مارچ مدتی پیش عمه مارتا بودند.به ظاهر سختگیر و لی قلبی بزرگ داره.): مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهخودم!

سالی( دوست صمیمی مگی و دختر خانم کینگ.):مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهپرنسس کارولین

خانوم کینگ( خانم ثروتمندی که مگی توی خونش معلمی میکنه.):اسپرینگ ولد

ماموران دشمن:سیاهی لشکر!(خودتون جو داستان رو جلو ببرید و جای ماموران دشمن صحبت کنید!)

[Giga Byte]

راستی،اونایی که بیشتر از سه تا نقش تو انجمن دارند،بهتره دیگه نقش انتخاب نکنند.ازما گفتن بود.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بیایید دیگه!

[!Miss Elsa]

در حال بافتن موهای قهوه ای رنگم بودم، نگاهم به یادداشت های روی آیینه ام افتاد با خودم گفتم
بتی: خدای من! کم بود فراموش کنم! بهتر با مگی در میون بزارم


درو باز کردمو تو خونه مگی رو صدا میکردم

بتی:مگی مگی

[Clara]

مگی که توی اتاق پذیرایی نشسته بود صدا بتی را میشنود.
مگی:چی شده بتی؟چرا اینقدر داد میزنی؟
 

[!Miss Elsa]

(ببخشید اگه ا میگم من،چون خیلی میرم تو حس ایفا!)

به اتاق پذیرایی میروم، یادداشت را به مگی نشان میدهم.

بتی: مگی مگی^ــ^، ببین من یاد داشت کردم تولد کتی نزدیکه.....ببین فرداست....

من چون اینچیزا رو فراموش میکنم یادداشت میکنم و به آیینه ی اتاقممیچسبونم تا یادم نره...
 

[Clara]

مگی:چی؟؟؟تولد کتی؟؟اونم فردا؟؟؟
وای اصلا یادم نبود.ولی ما نه هدیه ای خریدیم و نه برای جشن اماده هستیم.
حالا چی کار کنیم؟
 

[!Miss Elsa]

پشت گردنم را کمی خراندم و با پاهایم بازی کردم

بتی:همممم.... مگی یادته کتی یه فیلم نامه داشت؟
چطوره سوپرایزش کنیمو اونو براش اجرا کنیم؟

[Clara]

مگی:اره فکر خوبیه.
ولی نیاز به کمک داریم.اول باید چند تا بازیگر برای اجرای نمایشنامه پیدا کنیم.
فکر کنم سارا بتونه کمک کنه.
 

[!Miss Elsa]

بتی: درسته مگی، یادت باشه سارا از اومد بشبگیم، من کمی پس انداز دارم میتونم کمک کنم

[Clara]

مگی:عالی شد.
راستی باید مهمون هم دعوت کنیم.اینجوری خیلی خوش میگذره.
و همینطور باید کیک بپزیم.
من میرم مواد کیک رو بخرم تو هم برو و به مامان بگو.