ايفاي نقش در انيمه ي عاشقان شيطاني

[youi]

سوبا..رو برو برو به ریجی گفتم زندانیم کنه..می خوام دست و پام رو ببنده تا نتونم به کسی اسیب بزنم

 

[ali#_#]

هی دختر نمیخوام.. مثل..ما..د.رم بشی نمیزارم زندانیت کنن

[youi]

سوبا..رو چازه ای ندارم می فهمی چاره ای ندارم زود باش ریجی من امادم

 

[R.Tezuka]

ریجی-(رفتم به فکر.این دنیا نمیخواست بذاره یکم آرامش داشته باشم.همینطور سر دوراهی پشت دوراهی قرارم میده.راه فراری هم ندارم.با این غم چیکار کنم؟)
این درخواست رد میشه یویی.بخاطر دل خودت به بقیه صدمه نزن(غمگین نگاهش کردم.).

[youi]

ریجی لطفا زود باش اگه می خوای اروم بشم این کارو کن نمی خوام به کسی اسیب بزنم التماست می کنم ریجی زود باش....

 

[ali#_#]

دختر نمیزارم زندانیت کنن خودم بهت خون میدم نیاز نیست خودتو زندانی کنی(اشکام اومدن)

[youi]

ولی سوبار...و نمی تونم از خونت بخورم هر چه قدرم اسرار کنی نمی تونم

 

[R.Tezuka]

ریجی(از روی تختش بلند شدم و دستامو گذاشتم توی جیبم و رفتم سمت پنجره.من نمیخواستم یه نفر دیگه هم بمیره.با این حال زمان زیادی برام نمونده بود. رفتم سمت یویی.)من خونمو به طور کامل بهت میدم.

[ali#_#]

هی ریجی نمی خواد فداکاری کنی من خونمو میدم

[R.Tezuka]

ریجی-فداکاری نیست.خورده نشه فوقش با رفتن من از بین میره.