ایفا نقش|نفرین شده...

[Princess-Sun]

خودمو روی مبل انداختم و گفتم : آخیش یه کم استراحت کنم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
آنه هم لبخندی زد و کنار من روی مبل نشست
میکائلا بهم یاد آوری کرد که امروز من باید ناهار دست کنم - و من با کلافگی گفتم :
ای بابا یه هفته ناهار گردن میسا بود چقدر خوب بود :-( الان کی حوصله داره بره ناهار درست کنه ؟
میسا با خنده گفت که بجای غر زدن دست به کار شم . نفس عمیقی کشیدم و بلند شدم :
خب مثه اینکه چاره ای نیست :-) پس من برم ناهار رو آماده کنم.

[Merliya]

رابرت:من فعلا میرم!یه غافلگیری توپ براتون دارم،زودی برمی گردم!

[shizuko yagami]

ادوارد:
0پوزخند)خدایا بهمون رحم کن!

[Merliya]

هر وقت دیدیش بعدا می تونی بخندی!

[Miikasa Ackerman]

"نگاهی به بچه ها کردم،کوله ام را روی دوشم
گذاشتم و گفتم":نیازی نیست بهتره تو دانشگاه اماده
بگیریم...."از کنار اینه رد شدم و ایستادم آنا هم ایستاد پرسید"
(بچه ها الان چهار نفر چهار نفر میریم دانشگاه اشنا میشیممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
راستی پسرا درمورد من حرف بزننمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)

[Princess-Sun]

من انگار که از خدام بود سریع رفتم برای رفتن به دانشگاه
آماده بشم .. به هرحال خیلی خوب بود که ناهار درست نمیکردم ^_^

10 دقیقه بعد :

جسیکا : من آماده ام ^_^ بریم !! و به سمت میسا رفتم !

[Merliya]

رابرت:ادوارد من برگشتم!
همون طور که وارد خانه می شد،چیزی را در دستش تکان می داد!
رابرت:اگه گفتی چی تو دستمه؟

[Ryoma]

ناگهان در همان لحظه سریع جک وارد خونه میشه و به اتاقش میره طوری که صورتش دیده نشه.

Spoiler (Click to View)

سوپرایز رو بهم زدم فکنم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[Merliya]

رابرت:اا اون چی بود؟جک؟تویی؟
رابرت با خودش کمی فکر کرد ، که چه اتفاقی ممکنه برای جک افتاده باشه!آرام سوپرایزی را که در دستش بود داخل کیفش گذاشت!
به ادوارد گفت:یعنی چش شده بود؟عجیبه دنیل باهاش نیست!یعنی اتفاقی واسه دنیل افتاده؟تو چی فکر می کنی؟

[aika_chan]

میکائلا:خب دیگه چطوره بریم؟همه حاضرین؟