ایفای نقش خیالی شهر مرگ

[ⓜⓡ.TERABYTE]

منم منم مادرتون این چه کاریه خفاش جان مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[shizuko yagami]

حسابی قرمز شدم!!!
خطاب به توماس:توماس،چی شد اومدی اینجا؟؟؟

[ⓜⓡ.TERABYTE]

یادش می یاد : خونم خونم خراب شده
شما چی شده که داشتید اشک می ریختید و بغل کردده بودید هم و؟

[ملیکا ایچیزن]

آنجل : چی ، چرا؟؟؟؟؟؟؟

[ⓜⓡ.TERABYTE]

خونم ییه دفعه تو خوابم خراب شد مگه اتفاقی هم برای شما افتاده ؟

[ملیکا ایچیزن]

اوهوم

راستش من خانوادم رو از دست دادم ینی همشون تبدیل به سنگ شدن شیزوکو هم همین طور.

[ⓜⓡ.TERABYTE]

سنگ !!!!!!!!!!!! اما اما این امکان نداره اینجا چه خبره عصبانیم من من عصبانیم گرگینه می شد و خود ر به در حیاط می کوبد و زوزه می کشد و بعد به حالت قبل بر می گردد لعنتی همش همش تقصیره تون صلح مسخره اســـــــــــــــــــــــت

[ملیکا ایچیزن]

آنجل: لطفا آرامشت رو حفظ کن ویه نفس عمیق بکش و این اتفاقات رو تقصیر این و اون ننداز، عوض این کار ها ماباید بریم واز اوضاع بقیه باخبر بشیم.

[shizuko yagami]

محتوای مخفی (Click to View)

بچه ها ما نباید به این زودی بفممیم بخواطر صلحه

توماس تقصیر من نیست،فک کردی من خیلی خوشم میاد که خونوادم رو از دست بدم؟؟؟

[!Emily]

اسکلت (آنا)=
از کلبه خارج شدم و به سمت خانه حرکت کردم.
در طول راه با خودم فکر میکردم: پدرم امشب قرار است چه داستانی برایمان تعریف کند!داستان دزدان دریایی یا گنج گمشده ؟)
به جلوی در خانه رسیدم و درب را باز کردم و بی توجه به اطراف با خشرویی گفتم :سلام من برگشتممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
یک دفعه با دیدن خواهر کوچکم خشکم زدمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بدون مکث کردن دویدم سمت خواهرم و او را در آغوش گرفتم.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
پدرم در حالی که روی مبل نشسته بود و صفحه کتابش رو ورق میزد و مادرم در آشپزخانه در حالی که مشغول درست کردن عصرونه بود ، تبدیل به سنگ شده بودند!
نمیدونستم در آن لحظه باید چه کار کنم