ایفای هری پاتر و جام آتش

[!Emily]

سلام من و یکی از دوستام تصمیم گرفتیم که ایفای هری پاتر و جام آتش رو راه بندازیم.حالا اگر دوست دارین توی این ایفا شرکت کنین از بین نقش ها یک نفر رو انتخاب کنین و توی پروفایلم بهم بگین فقط لطفا اینجا پست نزنین چون اسپم محسوب میشه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

نقش ها

آلبوس دامبلدور: مین جی

هری پاتر:Ayda

هرمیون گرنجر: nafas13

رونالد ویزلی:diana king

جینی ویزلی:hana_chan

نویل لانگ باتم:

دین توماس:

جرج و فرد ویزلی:مین جی

چو چانگ: jeyran

دراکو مالفوی:raph

سدریک دیگوری: nafas13

مینروا مک گونگال:

روبیوس هاگرید:

میرتل گریان:

سیریوس بلک:

پیتر پتی گرو:

سورس اسنیپ:mikaela_hyakuya

فلور دلاکور: sherlock holmes

ویکتور کرام:

آلمپ ماکسیمم:

مودی:

لرد ولدمورت: miikasa ackerman

بلاتریکس لسترنج:mikaela_hyakuya

نکته:رنگ هر نقش مطابق با رنگ گروه مدرسه اش هست

Info

سال چهارم هری پاتر در مدرسه هاگوارتز آغاز میشود و اتفاقاتی ناگوار در سال چهارم برای او رخ میدهد اسم او به صورتی ناگهانی از توی جام آتش در میاید و او باید در مسابقات سه جادوگر شرکت کند اما در این بین اتفاقاتی رخ میدهد که شما را به هیجان می آورد

نقش های مهم بسیاری باقی ماندن و تا نقش ویکتور کرام پر نشه نمی توانیم ایفا رو شروع کنیم ناسلامتی ویکتور کرام قهرمان مسابقات سه جادوگر است.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

من و نگاه نکنین پاشین برین دنبال بازیگرمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[!Emily]

(هرمیون در حالی که شمع را بالای سر هری گرفته بود)هری،هری بیدار شو!باید بریم.

[ayda]

پیرمرد کتری را از آب پر کرد ،گاز را روشن کرد و آنرا رو گاز قرار داد تا بجوشد.
نفس عمیقی کشید و از پنجره نگاهی به بیرون انداخت...
نوری که از دور نمایان میشد. او با خود فکر کرد پسربچه ها وارد ساختمان شده اند و آتش روشن کرده اند.
لباسی پوشید و چراغ قوه اش را برداشت و وارد ساختمان شد. از پله ها بالا رفت. نفس هایش تند تر شد....
صدای مردی را شنیدکه میگفت: چقدر سخت گیر شدی؟؟ یا نکنه پرستاری از من برات سخت تر شده ...
پیرمرد نگاهی به درون اتاق انداخت. پیتر به سرعت جواب داد: نه نه سرورم فقط میخواستم بگم که، میخواستم بگم که شاید بشه بدون پسره این کارو انجام داد.
ناگهان صدای فریادی بلند شد:اون پسر همه چیزه، بدون اون هیچ کاری نمیشه انجام داد.
مرد دیگری پاسخ داد: نا امیدتون نمیکنم سرورم!
فردی که روی صندلی نشسته بود گفت: خوبه، به همه دوستان قدیمی بگو تا بیان.
پیرمرد سعی کرد بهتر داخل اتاق را نگاه کند. اما احساس کرد چیزی در کنار اون در حرکت است. سرش را برگرداند و یک لحظه احساس کرد قلبش دیگر نمیزند...
مار از کنار او رد شد و به فردی که روی صندلی نشسته بود چیزی گفت که پیرمرد نفهمید.
پیرمرد چند قدم به عقب برداشت اما دیر شده بود ... در لحظات آخر صدایی شنید و ناگهان فشاری بر روی قلبش وارد شد ....
با ترس از خواب بیدار شدم... هرمیون بود که میگفت: هری هری بیدار شو باید بریم...
هنوز باورم نمیشد این فقط یه خواب باشه...
: هرمیون خواب خیلی بدی دیدم؛ تو کی اومدی اینجا؟

[!Emily]

مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهالان وقت خواب بد دیدن نیست!!!باید سریع تر بریم (در حالی که از اتاق خارج میشه)رون پاشو دیگه چقدر میخوابی تنبل

[مین جی]

فرد و جرج با سرو صدا داخل چادر میان.
فرد :هی بیدار شین تنبلا.می خوایم بریم کجا ؟!
جرج:ددر دودور!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه اوه این جادوی جدیدی که یاد گرفتم خیلی به کار میاد. زود بیاین که وقت رفتنه.
فرد:یوهووووو. پاشو رون . سخت منتظر عیدی های مامانم که کدومشو می خواد بهت غالب کنه.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[ayda]

حالا کجا قرار بریم ؟
آرتور ویزلی : اصلا نمیدونم فقط میدونم باید بریم.
مردی از روبه رو آومد جلو و گفت: هی آرتور خیلی وقته ندیدمت...
این پسرم سدریکه . اونم با ما میاد.
ما از تپه بالا رفتیم و به یه چکمه کهنه رسیدیم... همه دور اون پوتین کهنه جمع شدن
من: چرا همتون جمع شدین دور اون پوتین کهنه؟

[مین جی]

جرج به هری میگه:الان می فهمی . قراره بریم کوییدیچ . فقط یادت نره محکم بچسب.

[!Emily]

(هرمیون در حالی که پوتین رو سفت گرفته بود)هری پوتین رو بگیر

[ayda]

سریع رفتم و پوتین رو محکم گرفتم...
پوتین به سرعت چرخید و ما هم همراه اون چرخیدیم....اونقدر سرم گیج رفت که فکر کردم آسمون و زمین یکی شدن!
چند ثانیه بعد که اصلا موقعیت مکانی رو درک نمیکردم آقای ویزلی گفت بپرین بچه ها...
همه پوتین رو ول کردیم و محکم به زمین خوردیم ...

[مین جی]

همه محکم افتادیم زمین که دیدیم سدریک و پدرش و بابا خیلی نرم اومد رو زمین به
عد همه به سمت جمعیت روبرومون رفتیم.همه جا شلوغ و پر هیاهو و صدا بود . نزدیک چادری رفتیم .