ایفای نقش خیالی هرج و مرج

[Noctis_P]

به دوستام فکر مى کنم ،زيرلب ميگم:خدانگهدار
به سرعت از پله ها بالا ميرم و به پله اخر که ميرسم همه چيز محو ميشه و به جاى اولم برميگردم ،قصر ...خونه ام و پيش خانواده ام

[Merliya]

برونو:هارو...پس تو چی؟
به سمت در حرکت میکنه،در رو باز میکنه و میگه:بهترین خوابی بود که دیدم.
و محو میشود.

[Ryoma]

هارو در حالی که سرشو از ناراحتی انداخته پایین میگه :نمیدونم .همتونو خیلی دوست دارم . همیشه به یادتونم.هیچ وقت فراموشتون نمی کنم .

[2rsa]

 یوکی اشک تو چشاش جمع میشه و میگه؛ هیچ وقت فراموشتون نمیکنم!! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
بلند داد میزنه خداااااااااااااااحااااااااااااافظ!!!! امیدوااااااااارم دوباره ببینمتون!!!!!! مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
یوکی اشکشو پاک میکنه و رو به هارو یه لبخند میزنه و میگه ببخشید که خوناشامت کردم امیدوارم عطش یه روزی سراب بشه و به حالت انسانیت برگردی!

[Ryoma]

هارو : نه یوکی تو که کاره ای نبودی خودم کردم .مطمئن باش وقتی برگردم کاری می کنم که انسان بشم.بابت همه چیز ازت ممنونم.از همه ممنونم .

[2rsa]

 یوکی لبخندی میزنه و میگه هرگز شما رو فراموش نمیکنم!! وچشاشو میبنده
وبهد شدت نور زیاد میشه و یوکی ناپدید میشه
یوکی چشاشو باز میکنه و میبینه تو سازمان شکارچیه خوناشام هستش!!!!_این همه جا چرا اومدم اینجا!!!!
یوکی با تعجب ابن ور انورش نیگا کرد ولی دوستاشو ندید یه لبخند غمیگینی زد و رفت که رئیس سازمانو ببینه!!!!!!!!!!!

[Noctis_P]

از پنجره اتاقم به کسانى که هنوز نرفتن نگاه مى کنم و با صداى بلند ميگم:از اينکه باهاتون اشنا شدم خيلى خوشحالم ...

[Ryoma]

هارو رو به نایت منم خیلی خوش حالم .
پس از چند دقیقه : همه رفتن نه ؟ فقط من موندم ؟ پس چرا من نمیرم ؟
نگاش رو به الا میفیته و میگه : ا الا اون نور تو نیست ؟

[❤Ereɴ Yeαɢer❤]

الا به نور نگاه کرد ، و لبخند تلخی زد و به هارو گفت:خداحافظ ، این مدت خیلی خوب بود!امیدوارم دوباره همو ببینیم!
و رفت سمتش
الا برگشت به دنیای خودش!شهر تروست!دوستان و همراهانش اونجا بودن و خودشونو برای جنگیدن با غول ها آماده میکردن!و الا هم باید میرفت و به فرمانده اروین توضیح میداد که چرا این مدت نبوده.

[Ryoma]

هارو: خداحافظ. فکر کنم حالا دیگه نوبت من شده.
یه نور قرمز رنگی می آید و هارو نیز به دنیای خود بر میگردد و به کشتن خون آشام ها ادامه میدهد در کنار دوستانش که مثل خانواده برایش می مانند .