ایفای نقش شهر مرگ2

[Ryoma]

برنارد متوجه حضور الکساندر با یه نفر دیگه میشه عصبانی میشه شمشیرشو در میاره رو به الکساندر میگیره میگه : تو اینجا چه غلطی می کنی هان ؟ یا دستای خودم می کشمت احمق بیشعور قدرتمو پس بده زود .اون کیه کنارت هامن ؟ هم دستته ؟قدرت شیطانیمو پس بده

[ملیکا ایچیزن]

(2016/08/18 03:13 PM)Ryoma2 نوشته شده توسط:  برنارد متوجه حضور الکساندر با یه نفر دیگه میشه عصبانی میشه شمشیرشو در میاره رو به الکساندر میگیره میگه : تو اینجا چه غلطی می کنی هان ؟ یا دستای خودم می کشمت احمق بیشعور قدرتمو پس بده زود .اون کیه کنارت هامن ؟ هم دستته ؟قدرت شیطانیمو پس بده

آنجل: آه برنارد (دستش رو روی صورتش می کشه و...) عصبانیت عقل آدم رو از بین می بره ،وهمین طور فحش دادن کار زشتیه حتی واسه یه شیطان. در ضمن تو که حالا...اصلا بی خیال ،چطوره با نرمی بهش بفهمونی کار بدی کرده.دعوا و بزن بکش گزینه ی آخره.

[Ryoma]

همون که عصبانیم رو به آنجلا می گم:من نمیتونم آروم باشم مگرنه تو راست میگی (فکری به سرش میزنه و) : آنجلا میتونی منو از اون فرشته های عجیب و خطرناک کنی برای چند دقیقه ؟

[Noctis_P]

رو به برنارد ميکنم و با عصبانيت ميگم:درست حرف بزن!!

[ملیکا ایچیزن]

آنجل سرش رو کج می کنه و: چی گفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟منظورت چی بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ از کی تا حالا ما فرشته ها خطرناک شدیم و نمی دونستیم ؟؟؟؟؟؟؟

[Ryoma]

برنارد رو به مری میکنه و میگه : تو یکی خفه شو و حرف نزن احمق من با الکساندر بودم با تو هم کاری ندارم .عصبانیش بیشتر میشه و با شمیشرش به سمت مری میدوئه و میگه : تو باید بمیری

[Ryoma]

برنارد قبل از اینکه بدوئه سمت آنجل میگه : از اون فرشته ها که بدی ها رو نابود میکنه و چشما و ایناش تغییر میکنه و متوجه هیچی نمیشه دیگه

[Noctis_P]

با قدرتم بدون اينکه بهش دست بزنم سمت ديوار پرتش ميکنم و محکم به ديوار برخور ميکنه
چشمام دوباره قرمز ميشن و عنبيه اش مشکى

[Ryoma]

برنارد با درد و عصبانیت : آخ کمرم آخ میکشمت احمق نادون . دوباره بلند میشه و شمشیرشو میگیره سریع میدوئه پشت مری و سعی می کنه بهش ضربه بزنه و داد میزنه : بمیر

[Noctis_P]

ناپديد ميشم و به طورى که فقط صدام با شيطنت ميگم:خودت بمير