ایفای نقش شهر مرگ2

[Princess-Sun]

استوس عصبانی میشه و سعی میکنه ببا قدرت حباب طلایی (اسمی که گفتم تو حلقم خخخخ من دراوردی بود)
جلوی اون کنت بدجنس رو بگیره !!

[shizuko yagami]

قلبم دوباره تیر کشید
نمی تونستم حرف بزنم

باصدایی که بزور در میآمد گفتم:ب..بسه

[Merliya]

تیم:شیزو،تو حالت خوبه؟

[مین جی]

جان به مبل طوری لم داده بود و چشمانش رو بسته بود که انگار خواب است. بعد چشم هاشو باز کرد و جلوی اون ایستاد.
جان:به نام پادشاه پری ها فکر کنم بهتر باشه بهتون بگم جناب کنت بنشینید.بعد قهد ای رو نوسیدم. جناب کنت فکر نمی کنین خیلی ابتدایی برخورد کردین؟!

محتوای مخفی (Click to View)

بچه ها کی بهتون گفته شما بچه این؟!الان چند سال گذشته از اون زمان!جان 24 سالشه. بقیتونم باید تو همون سن و سال ها باشین لابد.در ضمن یکم مدونه تر و خانومانه تر رفتار کنین. الان هم بزرگ ترین هم شاه و بانو و توماس هم یه پا فرمانده و.... ریوما تو پادشاه ادمایی. حالا بزارین به سر حرف مردونه برنم.

[Aisan]

از فضول ها خوشم نمیاد...
برنارد را آزاد می کنم و با اشاره ای قدرتش را از وجود شخارج میکنم که ناگهان درد بدی در سرم احساس می کنم
لعنتی! احضار شدم...
بلافاصله غیب می شوم

[Ryoma]

برنارد که درد تمام بدنشو فرا گرفته بود رو زمین میفته

[مین جی]

بعد از رفتن اوم به سمت برنارد میرم.
جان:یه نفر بیاد کمک!بعد سربازا میریزن داخل اتاق و دو نفر میان برای کمک به برنارد

[Merliya]

تیم:اوووف ،چقدر کلافه شدم،کی این بحث تموم میشه؟«دستانش را روی سرش میگذارد و رو ی مبل مینشیند»

[!Emily]

(آنا که حسابی اعصابش خورد شده بود بعد از بردن برنارد روی صندلی نشست و دستش را روی سرش گذاشت)خدایا باز شروع شدمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[shizuko yagami]

درد قلب شیزو خوب شد:

محتوای مخفی (Click to View)

بچه ها توروخداااا