ایفای نقش شهر مرگ2

[Ryoma]

برنارد : باشه و کتشو میپوشه میاد و میگه :بریم فقط اگه به در و دیوار خردم مسخرم نکنین ببینم کسی عینک نداره ؟

[مین جی]

جان یه عینک بهش میده.
جان قبل از اینکه کسی حرفی بزنه :حتی فکرشم نکن که بیناییم ضعیفه.

[Ryoma]

برنارد عینک رو میگیره میزنه رو چشش راحت میبینه و میگه : آخیش خیلی ممنون جان خب بریم

[مین جی]

حرکت کردیم. هوا سرد بود و باران می بارید.

[!Emily]

(آنا شال گردن رو جلوی صورتش میگیره و کیف اش رو باز میکنه و با صدای لرزان که از دهنش بخار می اومد بیرون میگه)بچه ها بیاین من برای روز مبادا توی کوله ام پالتو و دستکش و شال گردن برای همه تون گذاشتممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[Ryoma]

برنارد میگه : دستت درد نکنه آنا و پالتو و دستکش و شال گردن از آنا میگیره و میپوشه.و میگه: خب بریم سمت راست کم کم داریم میرسیم

[ملیکا ایچیزن]

آنجل: فکر می کردم راه درازی را درپیش داریم ، پس چه قه در زود. ؟؟؟؟
بعد روبه جان می کنه و : می گم یه سوال از اول راه ذهنمو رو درگیر کرده،تو واقعا برای چی باید یه عینک تو جیبت داشته باشی درحالی که چشمت سالمه ، ببینم نکنه اون رو دزدیدی؟؟؟؟

[Ryoma]

برنارد رو به آنجل: البته نگفتم که همین الان میرسیم .
جان که دزد نیست آنجل

[ملیکا ایچیزن]

آنجل: آه ، پس چه راه درازی ....، ببینم برنارد تو به جرف های خصوصی مردم هم گوش می کنی؟؟؟؟؟؟؟

[Ryoma]

برنارد:البته اونقدر ها هم دراز نیست مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
مطمئنی خصوصی بود انقدر بلند گفتی که من اینجا شنیدم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه