ایفای نقش شهر مرگ2

[ملیکا ایچیزن]

آنجل :اصلا بلند گفته باشم شما نباید به روی خودت بیاری که شنیدی ، این حسن ادب تورو نشون می ده ،ولی من مطمئنم اونقدارم بلند نگفتم احتمالا چون بیناییت دچار ضعف شده شنواییت داره قوی تر می شه...

[Ryoma]

برنارد :اصلا ببخشید .(ناراحت میشه ): می خوام چیکار شنواییم قوی شه من چشامو می خوام نمیخوام عینکی باشم.

[ملیکا ایچیزن]

آنجل سرش رو می اندازه پایین و : اوه برنارد...فکر می کنم ناراحتت کردم معذرت می خوام ، یه چیزی بدم دهنت رو شیرین کنی ، بلکه از این حال وهوا هم دربیای؟؟؟؟؟

[Ryoma]

(برنارد همون طوری به آنجل نگهاه میکنه و میگه):نه مهم نیست نیازی به عذرخواهی نبود. نمیدونم .

[ملیکا ایچیزن]

آنجل: وای ممنونم پسر ، تو چه قلب رئوفی داری ^_^
وبعد یه شکلات می خوره و یه دونه هم به برنارد می ده.

[Ryoma]

برنارد شکلات رو میگیره و میگه : خیلی ازت ممنونم آنجل و شکلاتو می خوره و میگه : چه قدر خوشمزه بود دستت درد نکنه کامم شیرین شد .

[ملیکا ایچیزن]

آنجل : خواهش می کنم قابل شما رو نداشت ، ببینم حالا یه احساس شادی بیش از حد نمی کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[Ryoma]

برنارد با خوش حالی : چرا احساس می کنم . واقعا الان خوش حالم.

[ملیکا ایچیزن]

آنجل : این عالیه ، فقط خداکنه زیادی بیش از حد نشه.

[Ryoma]

برنارد :نه بابا برای چی بیش از حد شه ؟دستت درد نکنه