ایفای نقش شهر مرگ2

[shizuko yagami]

شیزوکو آهی کشید و گفت:خب...بقیش؟
دستی روی چوب نمناک کف بالکن خانه مریسا کشید...

[Aisan]

من رو به اسارت گرفت و سال ها توی بدترین قسمت جنگل نفرین شده ،شکنجه کرد
قدرت هام رو می خواست امامن حاضر نشدم تسلیم خواسته اش بشم و همین باعث شد من رو توی این کلبه زندانی کنه.چون می دونست اگر از اینجا خارج شم ،سرسخت ترین دشمنش میشم و تا نابودش نکنم دست بردار نیستم ،به خاطر همین وردی رو اینجا خوند تا نتونم از اینا خارج شم و سال ها زجر و تنهایی رو تحمل کنم

[shizuko yagami]

-حتما خیلی سخت گذشته،اون هم زیباییتون و هم عمر عزیزتون رو گرفت

[Ryoma]

برنارد :خیلی متاسفم کمکی از دستمون برمیاد ؟(برای اولی بار عصبی نشد مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)
با ناراحتی : ولی اون قدرت مارو گرفت

[shizuko yagami]

روبه برنارد(باحالتی که پیر زن نشنوه):یکی باید به خودمون کمک کنه

[Ryoma]

برنارد : آره راست میگی

[Aisan]

پوزخندی می زنم:
-امروز رو پیش بینی کرده بودم به خاطر همین تحمل سختی ها برام راحت تر بود

[Ryoma]

برنارد : نگفتین کمکی از دستمون بر میاد ؟

[Merliya]

تیم:چه قدر غم انگیز،پس قدرتش زیاده و متأسفانه ما از پسش بر نمیایم!

[Aisan]

میخندم:
-اتفاقا چون شما اینجایی تصمیم دارم شمارو برای مبارزه باهاش بفرستم!