ایفای نقش شهر مرگ2

[مین جی]

جان ادای حال به هم خوردگی در میاره.
جان:این اژدها رو بزنیم کنار قربون دستتون من برم بالا بیارم.

[Ryoma]

برنارد رو به تیم: نه چطور مگه ؟

[Ryoma]

برنارد : حالت خوبه جان ؟ باشه صبر کن و اژدها رو میزنه کنار.خوبی جان ؟

[Merliya]

تیم:جاااان چقد لوس بازی در میاره،گفتم از حسادته،حالا دلش درد گرفته!

[Ryoma]

برنارد : ولی فکر کنم جان حالش خیلی بده

[مین جی]

جان اونا رو تنها گذاشت و رفت و شب هنگام برگشت در حالی که توی دستش یه شئ سبز رنگ شبرنگی بود!
جان:متاسفم سرکارتون گذاشتم و یکم وقت گذشت ولی اینو ببینین!!خیلی تو چشمه نه؟!حالا تو شو ببینین.
یه نقشه توش بود. ولی هیچ چیزی روش نبود. بلعکس در مقابل نور ماه کلمات ظاهر شدن.

[مین جی]

جان: تو حیطه کارهای من نیست.بگیرش تیم.
و اونو انداخت واسه تیم و بعد نشست پشت اژدها.
جان: واضحه که جای کریستال ها رو نشون میده.بلعکس نقشه خودم که جایی رو که کریستال بود رو نشون نمیداد.
اوه. ریوما رامش کردی.نگفتی اژدهاسواری بلدی!

[Ryoma]

برنارد رو به جان : اینو از کجا گیر اوردی جان ؟ آره رامش کردم . خب معمولی بودن همینه دیگه .کاری نداره اژدها سواری فقط کافیه رگ خواب اژدها ها رو بدونی .

[مین جی]

جان:چیش. از ...از....دقیق نمی دونم واضح نبود جنگل.... ولی توی اب...یه چشمه فکر کنم.

[Ryoma]

برنارد : آهان باشه وقت نداریم زود تر ما بقی کیریستال ها رو هم بریم پیدا کنیم .کجا باید بریم ؟