ایفای نقش شهر مرگ2

[Noctis_P]

_همينطوره ؛اون به من قدرت ميده

[Ryoma]

با عصبانیت: چی شاه بشه؟ امکان نداره تو بزاری که شاه شه . دخالت می کنم به کسی چه؟ مثلا می خوای چیکار کنی هان؟ ایندفعه انتقاممو ازت می گیرم حتی اگه بمیرم به خاطر آنا انتقام میگیرم

[Ryoma]

رو به مری: تو واقعا حرفشو باور میکنی؟

[Noctis_P]

اخم مى کنم و ميگم:اره همش رو

[shizuko yagami]

روبه برنارد:مهمونی رو از دست دادم؟؟
برنارد،تو خیلی دل رحمی،شیاطین از حیوانات هم پست ترن پس بکشش!
آبی از شیزو گرم نمیشه،هه!
(سوزان)

[Noctis_P]

داد ميزنم:خفه شين!!!!!همتون رو مى کشم!
(رجى چه کنم ؟خوب بشم؟(انسان خوب))

[Aisan]

می غرم و برنارد را از جایش بلند می کنم و به پایین کاخ پرتاب می کنم(با ذهن)
-مری یا همین الان یا هیچ وقت!بکششون!

[shizuko yagami]

(هر جور میلته،ولی من میگم خوب شو)
گفتم:سوزی،من رئیس این گروهم:من میگم که بکشیمش یا نه!
دستور اینه که فعلا دست نگه داریم،برید سراغ الکساندر

[Noctis_P]

(اطاعت)
مکث مى کنم ؛يعنى ممکنه کنت تمام اين مدت دروغ گفته باشه؟

[shizuko yagami]

سوزی:چرا؟؟شاید بخواطر اینه که دلشو نداری!!
شیزو:
چرا انقدر حرفش باید برام مهم باشه؟؟با تردید به مری حمله میکنم!!