پارک انیمه

نسخه‌ی کامل: داستان سفر چهار بازيكن طلايي به شهر انيم پارك
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17
عزيزم من النازم
خخخخخ
وای الناز جونم خیلی خیلی قشنگ بود ؛ حتما ادامه بده مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

خیلی خوشم اومد مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
جالب بود بازم ادامه بده
اااااااااااااا ببخشین الناز جونم قاطی کردم خخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
سلام عالی بودتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/20.gif
مررررررررسي
خوشحالم خوشت اومد
خيلي خوب بودتصویر: richedit/smileys/YahooIM/8.gifتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/4.gif
فک کنم 4 سال و 4 ماه و 4 روز و 4 ساعت پیش این داستان شروع شد
هنو تموم نشده
تمومی نداره؟

مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
 
وا الناز زود باش دیگه
سالی یه بار یه فصل هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟تصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gifتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gifتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/9.gifتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/53.gifتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/53.gifتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/53.gif
سلام بچه ها
واقعا شرمنده ام
يه مدت از داستان نويسي و اين حرفا دور بودم
ولي از الان ميخوام بقيه ي داستانو بزارم
اميدوارم مثل قبلا داستان منو كه قشنگم نيست لطف كنين بخونين و ازم ناراحت نباشين
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
(قرار بود اين چهار بازيكن طلايي با هوادارشون ديدار داشته باشن)
جايگاه ويژه اي كه براي اين چهارنفر درست كرده بوديم خيلي قشنگ بود.ساعت 8 همه ي سالن پر شده بود.ده دقيقه بعد اون چهار نفر اومدن داخل سالن.رفتن اون بالا و به همه سلام كردن و ازشون تشكر كردن كه اومدن.بعد من يه كليپ قشنگ از بازياي اون چهارنفر گذاتم كه همه ببينن.همه در حال نگاه كردن بودن.منم رفتم كيكايي رو كه سفارش داده بودم تحويل گرفتم و به چهار نفر از كارمندا دادم كه بيارن تو سالن.وقتي اومدم تو سالن كليپ تموم شده بود.نگاه كردم و ديدم هيچ كدوم از اون 4 نفر اون بالا نيستن.از خودم پرسيدم كجا رفتن.ميشه وسط جلسه رفته باشن؟!بيشتر به مردم نگاه كردم.آهان اونا رفته بودن پيش هوادراشون.كيكو كه اوردن تو سالن همه هورا كشيدن.منم از اون 4 نفر دعوت كردم كه بيان بالا و هركدوم كيك خودشو ببره.اول سوبا بريد.همه تشويقش كردين.بعد تارو و بعد ماتسو و بعد از اونا ميزوگي كيكشو بريد.بعد بهشون گفتم ما دوست داريم شماها خودتون براي طرفداراتون كيك بريزين و رفتم براشون بشقاب آوردم.بعدش به چندتا از كارمندا گفتم برن كمكشون.خودمم كيكا رو ميبردم و ميدادم به هوادارا.همه خوشحال بودن.كيك كه بين همه تقسيم شد منم رفتم به خود اون چهار نفر كيك دادمو خودمم يه گوشه ايستادم و به كيك خوردنشون نگاه ميكردم.البته بگما همراه كيك شربتم داديم اما ديگه شربتو كارمندا ميريختن.ماتسو منو صدا زد.رفتم پيشش و گفتم:بله آقا ماتسوياما.چيزي لازم دارين؟ ماتسو گفت:نه.خودتون چرا كيك نميخورين؟ بعد بلند شد و رفت اون آخرين تيكه از كيك كه مونده بود با يه ليواان شربت برام آورد.گفتم ببخشيد تو زحمت افتادين و تشكر كردم.به به!جاتون خالي عجب كيك و شربتي !!!با خودم خنديدمو گفتم بهتره با اين قناديه يه قراردادي چيزي ببندمتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/4.gif
بعد از پذيرايي وقت صحبت كردن اون چهارنفر بود.هر كدومشون اومدنو برامون حرف زدن.واي چه قدرت بياني داشتن!!!يا صحبتاشون باور كنين آدم انرژي ميگرفت.وقتي صحبتاشون تموم شد نزديك ساعت 11 بود.منم از يه گروه سرودي دعوت كردم و به عنوان خداحافظي يه شعر خوندن.منم ازشون فيلم ميگرفتم.شعر كه تموم شد اين چهارنفز بلند شدنو رفتن پيش گروه خواننده ها و ازشون تشكر كردن.اخه شعر در مورد اونا بود.خواننده ها هم از فرصت استفاده كردنو از اون چهار تا امضا گرفتنتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/24.gif و منم ديدم اين چهار نفر چه دست خط قشنگي دارنتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/48.gif
برنامه تموم شد.مردم رفتن و سالن خلوت شد.داداشم ناتسومه اومد و گفت آبجي ممنونم از تداركات عاليت.حسابي روسفيدم كردي.گفتم خجالتم نده.نمك پروده ايم.خب از فردا بايد تمرينامونو شروع كنيم.ناتسومه گفت:خودت بهشون بگو.بعد دو تا دوستم اومدن.ناتسومه تا دوستم ميسائو رو ديد چشماش برق زد و لپاش قرمز شد.فرستادمش پي نخود سياه.دوستامو نشوندم رو صندليا و خودمم كنارشون نشستم.باهم تا 12:30 حرف زديم.درمورد همه چيز.دوستام كه خوابشون گرفت ازشون تشكر كردم كه اومدن.بهشون گفتم شما خسته اين.برين خون هاتون استراحت كنين.دوباره بعدا همديگه رو ميبينم و حرف ميزنيم.گفتن:راست ميگي نانامي ما ديگه ميريم.منم گفتم به سلامت عزيزاي من.
منم اينجا رو تميز ميكنم.دوستام گفتن نه تو خسته اي عزيزم.تازه از بيمارستان مرخص شدي.نبايد به خودت زحمت بدي.نبايد به خودت فشار بياري.گفتم:آخه تميز كردن اينجا كه زحمتي نداره.گفتن:پس اگه نداره ما ميمونيم و كمكت ميكنيم.گفتم:نه شما بريد خونه هاتون خودمم ميتونم اين كارو بكنم.گفتن نه و كيفاشونو رو صندلي گذاشتن و گفتن جارو! گفتم اخه چرا منو خجالت ميدين.دوباره گفتن جارو! گفتم بعله چشم.رفتم سه تا جارو اوردم.سوبا اينا رفته بودن بالا.ماهم شروع كردين جارو زدن وچقدر آشغال اونجا بودتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/24.gif
تا ساعت 2جارو تموم شدگفتم كسي هست كه ببرتون خونه؟چطوري ميرين؟ گفتن:پياده
گفتم:مگه من ميزارم.شما اين همه زحمت كشيدين.و الان خسته اين.خودم ميرسونمتون.رسوندمشون.تو مسيري كه باهم بوديم كلي حرف زديم.آخه خونه هاي كوتومي و ميسائو تقريبا نزديك بودن .وقتي كه رسيديم منم پياده شدمو هردوشونو بغل كردمو ازشون نشكر كردمو گفتم شماها دوستاي خوبي هستن.اونا هم منو بوسيدنو گفتن توئم دوست خوبي هستي.خداحافظي كردن و رفتن خونه هاشون.منم رفتم خونه
اينقدر خسته بودم كه خيلي زود خوابم برد
سوبا و تارو و ماتسو و ميزوگي هم تا نصفه هاي شب درمورد اين مراسم و اتفاقاش با هم حرف ميزدنتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/4.gif
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17
لینک مرجع