پارک انیمه

نسخه‌ی کامل: داستان افسانه قهرمانان La Légende de Heroe's
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17
خوب خیلی از فیلما رو دیدم که اصلا توش دختر نبوده.
نوشتن متن برای دخترا کار بیهوده ایه و منم دیدم داستانم خراب میشه و خودم خودمو مچل میکنم برا همین ننوشتم.
قبول دارم که باید باشه اما شما هم قبول کنید بدون دخترا داستان کار راحتت و سریعتر نوشته میشه.
به نظرت دعوا ميكنيم؟
مـــسخرهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
عوضش تو قسمت آخر یه چیزایی اضافه میکنم که کف کنید و جبران نبود دختر داستان باشه.
(2010/07/30 08:14 PM)farshad نوشته شده توسط: [ -> ]خوب خیلی از فیلما رو دیدم که اصلا توش دختر نبوده.
نوشتن متن برای دخترا کار بیهوده ایه و منم دیدم داستانم خراب میشه و خودم خودمو مچل میکنم برا همین ننوشتم.
قبول دارم که باید باشه اما شما هم قبول کنید بدون دخترا داستان کار راحتت و سریعتر نوشته میشه.

از اول مي گفتين مچل ميشينمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
نه اين كه...مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
نقل قول: چرا کسی از من سپاس نمی کنی من که از همه سپاس کردم . من مش موضوع خوب می دم
سپاس ميكنيم ديگه
(2010/07/30 06:57 PM)په په نوشته شده توسط: [ -> ]آوردن دخترها تو داستان کار خیلی سختیه مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

ولی تحمل جیغ و غرغر دخترهای اینجا از اون سخت ترهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

داش فرشاد به نظر من دخترها رو تو داستانت بیاری راحت تریمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
خودت جیغ جیغ میکنیمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه سریع حرفت رو پس بگیرمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
(2010/07/30 08:01 PM)Genzo نوشته شده توسط: [ -> ]مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
آخه خنده داره دعواتون
کجاش خنده مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه داره؟
شرمنده دیر شد . چند دقیقه دیگه قسمت سوم رو میزارم واستون
رضا فکنم دیروز از بس کی اینجا بودی خسته شده بودی. من در تعجبم که مدیریت اینجا اینم هر روز کار سختی نیست؟
داستانم باحاله نه؟
اين عكسه عكس ققنوس نيست؟؟؟؟؟
تا اونجايي كه ميدونم اين پرنده ققنوسهمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
افسانه ی قهرمانان- قسمت سوم

[attachment=133]
آیامی : متشکرم .خداحافظ
. Nankatsu_Ayami West Home [attachment=134]
سوباسا : صبح به این زودی اتفاقی افتاده آیامی؟
آیامی :نه چیزی نیست، من از مشاورم خواستم تا هر اتفاقی افتاد بمن خبر بده و اون بهم تلفن کرد و گفت بسته ای که امروز صبح به نشانی من در خانه فوتبال رفته برای من پست کرده و تا 2 روزه دیگه بدستم میرسه.
مربی ساباتا : وسائلتونو جمع کنید تا 1 ساعت دیگه باید با قطار به اوساکا بریم.
ساعت 2 بعداز ظهر ، ایستگاه قطار .....
مربی : بچه ها همه اومدن؟
بچه ها : به__له.
مسئول ایستگاه : قطار به مقصد اوساکا ، همه سوار شن الان راه میفتیم.
مربی ساباتا : بچه ها سوار شید.
[attachment=135]
قطار براه افتاد و بچه ها مشغول حرف زدن با یکدیگر بودند که آقای کاتاگیری وارد کوپه ی اصلی که بازیکنان تیم نشسته بودند شد.
کاتاگیری : سلام بچه ها ، من کاتاگیری عضو فدراسیون بین المللی ژاپن هستم و برای همه ی شما دعا میکنم تا کشور ما ژاپن بتونه قهرمان مسابقات بشه تا بتونیم در آینده تیم ملی ژاپن رو در مسابقات اروپا و جام جهانی به همگان بشناسونیم.
من امروز به اینجا اومدم تا یک فیلم محرمانه ای که بتازگی منتشر شده رو به شما نشون بدم.از یکی از دوستانم که این فیلم رو تهیه کرده بود خواهش کردم و اون این فیلم 8 میلی متری رو بمن داد تا شما رو با نحوه ی بازی دروازبان تیم نانکو هیروشی هیبارو آشنا کنم.
همه با دقت به این فیلم نگاه کنید :
اسم این دروازبان هیروشی هیبارو ملقب به پسر دروازست که به تازگی عضو تیم نانکو شده.
داستان این بازیکن از اونجا شروع شد که...
اون در زمان بچگی علاقه ی شدیدی به دروازبان شدن داشت اما همه ی بچه ها مسخرش میکردن و میگفتند تو بدرد دروازبان شدن نمیخوری و فوتبالو بزار کنار و برو سراغ یه ورزش دیگه البته شک داریم که تو ورزش دیگه هم خوب باشی و اونا تو رو تو تیم راه بدن.تو بدرد نمیخوری ، هیچ تیمی حاضر نیست تو رو بیاره تو تیمش. بووووووووووو.
از اونجا بود که این بازیکن یه روز تصمصم گرفت تا برای اینکه به بالاترین درجه ی دروازبانی دست پیدا کنه تا دیگه مسخرش نکنن پولاش رو جمع کرد و با هواپیما به آلمان سفر کرد.در اونجا با دروازبان مشهوری از کشور خودمون ژاپن بنام واکیبایاشی گنزو آشنا شد و داستان زندگی خودشو برای اون تعریف کرد و اونم تصمیم گرفت تا به هیبارو برای دست یابی به اهدافش کمک کنه.
[attachment=136]
آکیتا : آقای کاتاگیری اسم اون دروازبان چقدر آشناست.
کاتاگیری : درسته نکنه اونو فراموش کردی؟ تو باید اونو بهتر از من بشناسی.
آکیتا : آهان حالا یادم اومد که اون برای مدتی کوتاهی در همسایگی ما زندگی میکرد.
سوباسا : آقای کاتاگیری میتونید بیشتر راجب واکی برامون بگی ؟
مسئول قطار : آقای کاتاگیری یه نفر پای تلفن با شما کار داره.
کاتاگیری : بسیار خب .بچه ها الان بر میردم و ادامشو براتون تعریف میکنم و تا وقتی برگردم آکیتا ماجرای اینکه چطوری باهم آشنا شدنو براتون تعریف میکنه.
ایزاوا : آکیتا خب تعریف کن تو چطوری واکی رو میشناسی؟
آکیتا : وقتی کلاس دوم در مدرسه ی نانکاتسو بودم با اون آشنا شدم. واکی در همسایگی ما زندگی میکرد و با خدمتکارش از انگلیس اومده بود و یه روز که به زمین تمرین رفتم دیدم که واکی درون دروازه ایستاده و چند نفر از بچه های تیم های مختلف هم دارن بهش شوت میزنن اما اون حتی یه گل هم نخورد.بعد ازاینکه همه از گل زدن ناامید شدن و رفتن ، جلو رفتم وبهش پیشنهاد کردم حالا که اینجایی تو تیم فوتبال مدرسه ثبت نام کنه و اونم قبول کرد.
اونموقع تیم ما تازه شکل گرفته بود و پیش از اومدن واکی ما حتی 1 بازی رو هم نبرده بودیم اما با اومدن اون تونستیم یه چندتایی رو ببریم اما نمیدونم چه اتفاقی افتاد که بعد از چند ماه اون از ژاپن رفت.
کاتاگیری : ببخشید که معطلتون کردم بچه ها.همین الان رئیس فدراسیون فوتبال بهم تلفن کرد و گفت برای بازی ای که الان داره در ورزشگاه اوساکا انجام میشه صندلی رزرو کرده و به محض رسیدن به ورزشگاه میریم تا بازی 2 تیم میسوشی و نانکو رو تماشا کنیم.
آکیتا : آقای کاتاگیری چی شد که واکی یهو از ژاپن رفت؟
کاتاگیری : خب واکی وقتی تو شهر نانکاتسو اقامت داشت بازی های اونو زیرنظر گرفتم و به استعدادهای اون پی بردم و تصمیم گرفتم تا اونو به آلمان بفرستم تا بتونه پیشرفت کنه و روزی برای تیم ملی کشورمون افتخار کسب کنه و شک ندارم که اون بزودی ما رو در مسابقات اروپایی و جهانی همراهی میکنه.
بنابراین از فدرسیون خواستم تا برای اون دعوت نامه ای برای اعزام واکی به اروپا فرستاده بشه که متن نامه به اینصورت بود :
آقای واکیبایشی ؛ شما بعنوان فوتبالیست نسل جوان انتخاب شدید و برای تعلیمات ویژه به آلمان فرستاده خواهید شد و درآینده ی نه چندان دور بعنوان یکی از اعضای اصلی به تیم ملی ژاپن دعوت خواهید شد.لطفا موافقت خود را طی 2 روز آینده به فدراسیون فوتبال اعلام نمایید.
با تشکر مسئول پی گیری جناب کاتاگیری میباشد.
اینجوری شد که واکی به خارج رفت و این در حالیه که پدر و مادر اون هم در انگلیس هستند و هر وقت بخواد میتونه برای دیدن اونا به انگلیس بره.
سوباسا : آقای کاتاگیری شما گفتید هیبارو تحت تعلیمات واکی قرار گرفته بود؟
کاتاگیری : درسته. وقتی هیبارو به آلمان رفت با واکی آشنا شد.من تمرینات اونو دیدم و باور کنید گل زدن به اون کار ساده ای نیست و حتی تیم بزرگسالان آلمان هم نتونست حتی 1 گل به هیبارو بزنه ، بخصوص که غیر از واکی فرد دیگری هم به اون به بهتر شدن بازیش کمک کرده و اون کسی نیست جز کارل اشنایدر که داستان اونو یه روز براتون تعریف میکنم اما اول باید به فکر مسابقه ی نهایی باشیم.
مسئول قطار :همه آماده باشن . رسیدیم.
مربی ساباتا : بچه اوتوبوسی که قرار بود ما رو به ورزشگاه ببره بیرون منتظره ، بهتره
عجله کنیم تا بتونم بازی میسوشی و نانکو رو ببینیم.
[attachment=137] [attachment=138]
اتوبوس به ورزشگاه رسید و همه داخل ورزشگاه شدند و با صحنه ی جالبی روبرو شدند.روی اسکوربورد ورزشگاه نوشته شده بود 3-0 بنفع تیم میسوشی.
تارو : عجب بازی ای بوده...
ایزاوا : این همون دروازبان برتر تیم نانکوه؟!
هایاتا : درسته اما اونطور که ازش شنیدیم نیست و اون 3 تا گل خوورده.پس این برای ما کاری نداره و میتونیم 10 تا گل بهش بزنیم.
مربی ساباتا : بچه بیاین بشینین.
[attachment=139]
گزارشگر : بله مهارت جان میزوگی اونقدر بالاست که که تیم نانکو رو تو دردسر انداخته.
سوباسا : باید نیمه ی دومو ببینیم حتما اتفاقات جالبتری هم میفته.
گزارشگر : آه حالا توپ زیر بازیکنای نانکو افتاد و چیهیرو داره به سرعت از سمت راست جلو میره و توپو برای کوجاپیر میخواد سانتر کنه.
سانادا سر میرسه و با یک تکل توپو به اوت میفرسته و در اینجاست که داور صوت پایان نیمه ی اول بازی رو صدا در میاره.بینندگان عزیز میریم تا پیام های بازرگانی رو تماشا کنیم.
رختکن تیم نانکو...
چیهیرو : کوجاپیر تو به ما قول دادی که حتما تو فینال بازی میکنیم.پس چرا نمیتونی گل بزنی؟
در این لحظه دروازبان اصلی تیم هیبارو وارد رختکن شد.
کوجاپیر : هی بالاخره اومدی؟ دیگه داشتم از اومدنت ناامید میشدم.
هیبارو : نگران نباش تو راه مشکلی پیش اومد و مجبور شدم با موتور هر چه سریعتر خودمو برسونم.تو این نیمه قدرت واقعیه تیم نانکو رو بهشون نشون میدیم.
تو فقط آماده باش وقتی بهت پاس دادم باید گل بزنی.
گزارشگر : دوباره به ورزشگاه بر میگردیم تا این بازی هیجان انگیزو برای شما گزارش کنیم.در نیمه ی اول تیم نانکو 3 گل دریافت کرد و هر 3 گل رو خود میزوگی به ثمر رسونده. در بین 2 نیمه مربیان 2 تیم تدابیری رو بکار بردند تا در نیمه ی دوم نتیجه ی لازمه رو کسب بکنند.حالا باید دید تیم نانکو میتونه این 3 گل رو جبران کنه منم هنوز نمیدونم.
بازیکنان 2 تیم وارد زمین میشن و تعویضی برای تیم نانکو صورت گرفته و هیبارو بجای کاواگوئه درون دروازه قرار میگیره.
سوباسا : نگاه کنید خودشه اون هیباروه.
آیامی : حالا بازی جذابتر میشه!!!!
گزارشگر : گفته میشه که این دروازبان همین بتازگی از آلمان برگشته و وارد تیم نانکو شده.
کوجاپیر : گوش کن چیهیرو ، توپو بمن پاس بده میخوام همین الان گل اول بازی رو بزنم.
چیهیرو : باشه . آماده باش.
گزارشگر : داور شروع نیمه ی دومو اعلام میکنه و چیهیرو توپو به کوجاپیر پاس میده.
چ_____ی؟ اون داره چیکار میکنه. اون میخواد از همون وسط زمین گل بزنه. این کار غیر ممکنه یعنی اونم میخواد مثل سوباسا از شوت سیمرغی استفاده کنه؟
کوجاپییر : ..........................................
[attachment=140]
گزارشگر : عجب شوتی میزنه . درسته داره به سمت دروازه میره و بازیکنان میسوشی خشکشون زده . داره گل میشه ...
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17
لینک مرجع