ایفای نقش خیالی شهر مرگ

[مین جی]

جان:این علامت از بچگی روی پوستم بود. که روی ساعد بندهام هم اثرش میفته!انگار مهره داغ به علامت اتیش گذاشتن روش. برای همین زیر ساعدبندم مخفیش کردم.این تنها چیزی بود که بهتون نگفتم.که روی هر دو تا دستمه.

[مین جی]

جان:طبق چیزایی که گفتین به نظرشون ما خطر اصلی هستیم .حتی بیشتر از قبلی ها.این یعنی ما با قبلی ها تفاوت های خاصی داریم.شاید طلسم هم سر یه همچنین چیزی به وجود اومده. ببینین این واقعیته که ما نمی دونیم چرا طلسم به وجود اومده!حتما رازی درموردمون هست.رازی که تا حالا در مورد خودتون نگفتین .مثل من. مثلا چرا من قدرتم اتش و چرا این علامت رو دارم.شما هم باید یه راز عجیب داشته باشین. مثلا چرا قدرت انا طوریه که میتونه دما رو کنترل کنه.

[ملیکا ایچیزن]

آنجل :چی ینی اون چیزی عجیبی که کندم ممکنه علامت بوده باشه؟؟؟؟بذار دستم رو بکنم تو کیفم فک کنم اون تو قایمش کردم (انجل موهاش طلاییه وقتی قدرتش رو بدست میاره یهو کم کم یه دسته از موهاش آبی می شه بعد برای اینکه به جای دیگش سرایت نکنه اون دسته رو کوتاه می کنه)

[Merliya]

تیم:اممممم آنا شهرت خانواده ی شما چیه؟

[Princess-Sun]

یعنی ما برگزبده بودیم و طبق چیزی که داربم قدرتمون سر یه طلسم معلوم شد؟

[Princess-Sun]

و باز هم استوس : اه مگه این باند پیچی ها میذارن که ببینم نشونه ای چیزیی دارم یا نه ؟؟!! ای بابا
بعد چند لحظه که همش غر میزنه و خودشو بررسی میکنه با تعجب میگه : اوه ... فکر کنم پیداش کردم !!! شایدم نه ... نمیدونم !
این چیه رو بازوم ؟؟؟ آقا فکر کنم یافتمش نشونم رو (شروع میکنه به بالا پایین پریدن از خوشحالی)
قیافه بقیه در حال دیدن این حرکتش : بچه : خجالت بکش مرد گنده 0_0         استوس : :-( معذرت میخوام خو .. چیه مگه ؟!
در حال نگاه کردن به نشونه آروم میگه : خب حالا از کجا بفمم چه قدتی دارم ؟ اصلا چجوری ازش استفاده کنم ؟ هوففف(نفس عمیقی میکشه)
اصلا ولش کن بابا (بعد میره به سمت مبل و لم میده) : بعدا معلوم میشه !! -_-

[مین جی]

جان:مثلا چیزی که رازتونه که عجیبه و به خاطر متفاوت بودن به کسی نگفتین.مثلا من تا حالا موضوع نشان روی ساعد بندم رو که در حقیقت روی دستم بود که روش افتاد رو نگفتم.چون عجیب بود. انجل ممکنه به خاطر تغییر حالت های عاطفی موهات تغییر رنگ مسدا کرده باشه. برای همینم میتونی دیگران رو تحت تاثیر با عواطف قرار بدی. هان!؟اینم یه فرضیس.

[ملیکا ایچیزن]

آنجل:چه جالب ینی اون یه تیکه مورو حالا چه کنم ؟؟؟؟؟
رو به استوس: می شه اون چیزی که می گی نشونته یه نگاهی بکنم^_^چه شکلیه؟؟؟

[Merliya]

تیم:فکر نکنم رازی داشته باشم.

[!Emily]

من حتی زمانی که انسان بودم هم نمی تونستم گرما و سرما رو حس کنم!!!
این میتونه یه نشونه باشه؟؟