ایفای نقش خیالی شهر مرگ

[Princess-Sun]

استوس : نه دیگه عزیزم چغندر نیستی که !!
خب قراره باهم قدرتمونو کشف بنماییم ^_^

[Ryoma]

من که چشم آب نمی خوره که قدرت داشته باشم ولی تو سعیتو بکن
یه آدم معمولی که نمی تونه قدرت داشنه باشه

[Princess-Sun]

استوس : هی برنارد انقدر خودتو دست کم نگیر !! مطمئنم تو کاملا معمولی نیستی
هیچ آدم معمولی تا الان مثل ما دَووم نمیاورد و خیلی وقت پیش فاتحه اش خونده شده بود !! ولی تو از بین
این همه خطر جون سالم به در بردی پس خیالت راحت حتما یه قدرتی داری ^_^

[Ryoma]

ممنون بابت حرفات
ولی شاید منم یه روزی تبدیل به یه چیزی شدم!

[!Emily]

تازه خوب منم قبلا انسان بودم دیگه
خیل خوب بچه ها بیاین سریع تر حرکت کنیم
هر وسیله ای میخواین بردارین چون حالا حالا ها برنمی گردیم
شایدم اصلا برنگشتیم

[Ryoma]

من وسیلم این شمشیرمه و تمام من که آمادم

[Princess-Sun]

استوس در حالی که خم میشد و یه کوله نسبتا کوچیک رو بر میداشت و چندتا خوراکی را داخلش مینداخت گفت :
من که اصولا ترجیح میدم این خوراکیا رو بدارم اونجا گشنه نمونیم وگرنه که من خودم برا خودم سلاحم نیازی به سلاح ندارم اصلا!

Spoiler (Click to View)

اصلا هم فکر نکنید اعتماد به نفس داره ها مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه نه بچم یه کم جو گیر شده

[!Emily]

اِ آستوس این وسایلم بذار تو کوله ات (یک دفعه یه مشت وسیله سنگین می اندازه تو کوله آستوس و...)

[Ryoma]

برنارد : آهای استوس بده من کوله رو میارم برات سنگینه

[!Emily]

خب دیگه بریم
دلم میخواد سریع تر کتاب رو بخونم مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه